سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

[ شش هایکوی ژاپنی ]

چهره ی عروسک.

خواهی نخواهی

پیر شده ام

 

***

 

تُرُب کَن

با تُرُب

راه را نشان می دهد

 

***

 

ماهِ تمام

((برام بگیر)).

بچه گریه می کند

 

***

 

صدای چیزی

که خود به خود به زمین افتاد

مترسک

 

***

 

سوراخ های بینی.

توی خنکا خوابیده

زن.

 

***

 

پروانه

دنبال می کند حلقه گلِ

روی تابوت را

     

از مجموعه هایکوهای ژاپنی

 

*پانویس: به شخصه یکی از علاقه مندان و شیفتگانِ هایکوهای ژاپنی هستم. دنیای وسیع و عجیبی که تنها در چند کلمه خلاصه شده اند، حسِ لذتِ بی نقصی را به آدم منتقل می کنند. برای هر کدام از این هایکوها، می شود چندین صفحه حرف زد ... اما نه! حرف زدنِ زیاد خوب نیست. بخوانید، تصویر بسازید، موقعیتِ درونِ هر کدام را تخیل کنید و ببینید چطور می شود تنها با چند کلمه، کولاک به پا کرد. از قدیم گفته اند: کَم گوی و گُزیده گوی چون دُر ...  

[ بابا آب داد. بابا آب داد ... ]

بابا آب داد.

بابا آب داد.

بابا آب داد.

بابا آب داد.

آنقدر آب داد آب داد

که مادر ترکید

حق با ملیحه بود:

آب در بیابان آب است

نه در سونوگرافی!

 

***

 

مادر شیر بود

دیر کرد

از اتاق عمل که برگشت

پستان حذف شد

از شیمی درمانی که آمد، موی سر

جراح معتقد بود

در ادبیات ما

زلف و پستان واژه های ممنوعه است

مادر واقعاً شعر بود ...

 

از مجموعه ی شعرِ طنزِ "پسته لال سکوت دندان شکن است" نوشته ی اکبر اکسیر

[ به گزارش انستیتو پاستور ... ]

به گزارش انستیتو پاستور

مردان خیابانی بر دو دسته اند:

مردان دست اول، مردان یک لقمه نان، مردان کار

مردان دست دوم، مردان بوق و کلینکس، مردان هار

به اطلاع اهالی شریف می رساند

سگ حیوان نجیبی است

امان از دست دومی های پدرسگ!

 

 ***

 

قابیل آدم نبود،

پسرِ آدم بود

آزمایش DNA سهراب بدجوری مشکوک می زند!

بالاخره نفهمیدم الکساندر دوما پدر بود یا پسر؟

برنامه ی کودک می گفت:

جوجه کلاغ ها، سیاه به دنیا نمی آیند

بعداً سیاه می شوند!

 

از مجموعه ی شعرِ طنزِ  "زنبورهای عسل دیابت گرفته اند" نوشته ی اکبر اکسیر

عکس


                                                                                                 

بدون شرح!!!

[ ماندرز: روح شما را چه مسخر کرده است؟ ... ]

ماندرز: روح شما را چه مسخر کرده است؟

خانم آلوینگ: اشباح! وقتی من صدای رژین و اوزوالد را تو این اتاق شنیدم، مثل این بود که اشباح جلو چشمم مجسم شده باشند. ولی به عقیده من، ما همه اشباحیم، آقای ماندرز. نه تنها آنچه ما از پدر و مادرمان به ارث برده ایم، بلکه تمام افکار و عقاید منسوخ هم حاکم بر ماست. البته فعالیتی در ما ندارند اما به هر صورت در همه وجود ما نهفته اند. ما نمی توانیم خودمان را از قید آنها برهانیم. هر وقت یک روزنامه به دست من می افتد مثل این که می بینم اشباح بین سطرهای روزنامه در حرکت اند. اشباح در تمام دنیا حکومت می کنند مثل شنهای کنار دریا از شمار بیرونند. از این جهت ما، با کمال تأسف، از نور حقیقت وحشت داریم.

     

نمایشنامه ی "اشباح" اثر هنریک ایبسن


توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

عکس


     

بدونِ شرح!!!

[ یاد پدرم افتادم که می گفت: نه با کسی بحث کن ... ]

یاد پدرم افتادم که می گفت: نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هر کی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدم ها عقیده ات را که می پرسند، نظرت را نمی خواهند، می خواهند با عقیده ی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدم ها بی فایده است.

       

رمانِ "چراغ ها را من خاموش می کنم" نوشته ی زویا پیرزاد


توضیح: املای کلمات، فاصله گذاری ها، علائم و به طور کلی، ساختار نوشتاری این متن، عیناً از روی متن کتاب پیاده شده، بدون دخل و تصرف.

[ در حیرتم از این همه تعجیل شما ... ]

در حیرتم از این همه تعجیل شما

از این همه صبر و طول و تفصیل شما

ما خیر ندیده ایم از سال قدیم

این سال جدید نیز تحویل شما

               ***

دور از منی و هنوز هم روی لجی

چون آینه ای و با من انگار کجی

چندی ست که ورد شب و روزم این است

ای عشق بیا، اجی مجی لاترجی!

             ***

دل ـ بی تو ـ درون سینه ام می گندد

غم از همه سو راه مرا می بندد

امسال بهار بی تو یعنی پاییز

تقویم به گور پدرش می خندد

            ***

می لرزم و ضعف دید دارم دکتر

مجنونم و شکل بید دارم دکتر

لبهای من از تب جنون می سوزند

بوسیدگی شدید دارم دکتر

       

از مجموعه ی شعر "کم کم کلمه می شوم" نوشته ی جلیل صفربیگی