سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

احسان (ملانکولیا)، بی نام ( آسمان های تاریک)

Ehsan(ملانکولیا):
http://cinemadust.blogfa.com
مهمترین سوغاتی فیلم های جناب فون تریر برام درگیریه طولانی مدت ذهنه که خیلی واسم شیرینه.
جایی خوانده ام که حالات روحی جاستین و دانستن چیزهایی که در فیلم به آن اشاره میکند از وضعیت شخص فون تریر منشا میگیرد.بنوعی جاستین مالیخولیا همان فون تریر دنیای واقعیست.کسی که پس از ساخت
"ضد مسیح" عده زیادی دیوانه و بیمار خطابش کردند.
یکشنبه 12 خرداد 1392 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ذهنیت عجیبی دارد این آدم. ممنون از شما.


بی نام ( آسمان های تاریک ):

http://7926062.persianblog.ir
ما هم می خونیمت ها!
یکشنبه 12 خرداد 1392 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
شما لطف دارید.



بی نام (ملکه )

http://7926062.persianblog.ir
جمعه 10 خرداد

قابل شما رو نداشت!

فید وبلاگتون رو اضافه می کنم به فید ریدر

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنون از شما.


شیمآ (درباره ی زیرنویس ها):
اوهوم! دقیقن :| خیلی درسته این حرف.
گاهی مترجما، بیننده رو خر فرض کردن، توضیحات آپاندیس میدن، آدم یادِ سعدی خدا بیامرز میوفته! 
آره خوب البته معادل سازی خوبه بعضی جاها واقعن لازمه مثلاً تو یه فیلم، در میاد:
- انجامش میدی؟
- یه تیکه کیک!
خوب واسه کسی که اسلنگو این چیزا ندونه، بهتره به جای یه تیکه کیک نوشت " مث آب خوردن" .. خیلیم به دیالوگِ فیلم برنمیخوره و منطقیه، اما دیگه خلاقیات از خودش وسطِ فیلم نشون نده... 
تو این طنزیجات هم تلاش وافر مترجم به بی ادبانه نوشتن ستودنیه! مثلاً همین فیلم "تِد" ؛ خوب تد خودش ب اندازه کافی بیان رک و بی ادبانه ی داره. معنیه اینکه مترجم اصطلاحات بد دیگه ای هم باز از خودش اضافه میکنه و نمیفهمم.. اینطوری دیگه بیان تد واسه آدم خنده دار و جذاب نمیشه.. چون زیادی شورش درمیآد! 
البته دلیل این طنز تر(!) کردن زیرنویس فک کنم اینه ک فیلم طنز آمریکائی به تنهایی اونقدری واسه ما ک از فرهنگ عامیونشون آگاهی نداریم، خنده دار نیست و با چسب باید یه سری چیزهای ایرانی وسطش چسبوند...
به شخصه حاضرم هیچی از فیلم نفهمم ولی اونو با زیرنویس انگلیسیش ببینم... 
حالا اینا به کنار اوضاع زیرنویس فیلمائی ک غیرانگلیسین داغون تر از همه ست!!
مترجما ک نمیان واقعا یه فیلمو که فرانسویه از فرانسوی ترجمه کنن... واقعا این کارو میکنن؟ 
خوب میان زیرنویس انگلیسیشو دانلود میکنن، بعد اونو از انگلیسی ترجمه میکنن..! اینجا دو تا معادل سازی انجام میشه..معلوم نیست مترجم اولیه چه قدر به متن زیرنویس وفادار بوده و مترجم دومیه چقدر وفادار خواهد بود 
قاراشمیشیه...  
ولی بازم دستشون درد نکنه ک حداقل زحمت میکشن و رایگان در اختیار مردم میزارن..
پنجشنبه 9 خرداد 1392 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
بله. برای فیلم های غیرانگلیسی، طبیعتاً چنین کاری می کنند. چون بهرحال بلد بودن فرانسوی و ایتالیایی و زبان های دیگر به اندازه ی انگلیسی عمومیت ندارد. در نتیجه وقتی از برگردانِ انگلیسیِ آن فیلم استفاده و آن را به فارسی ترجمه می کنند، مطمئناً خیلی چیزها این میان نابود می شود. این میان یا آدم باید به آن زبانِ غیرانگلیسی مسلط باشد یا اینکه به همین ترجمه های نیم بند قناعت کند.


علی (ملکه ):

http://cinemarexdream.blogfa.com/
سلام. دیشب بطور اتفاقی یک وبلاگ سینمایی خیلی خوب و مفید رو برای اولین بار دیدم و به خودم گفتم همچه آدمی در قسمت لینک دوستان هم احتمالا باید وبلاگ یا سایت های خوبی رو معرفی کرده باشه که وقتی چند تا از
اونها رو دیدم متوجه شدم که حدسم درست بوده و اولین لینکی که باز کردم وبلاگ شما بود. الان که خودم نوشته ام رو خوندم متوجه شدم که یه مقدار مبهم بوده ! ببخشید...
پنجشنبه 9 خرداد 1392 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
از آنجایی که من هیچ وبلاگ یا سایتی را در وبلاگم لینک نمی کنم، در نتیجه آن جمله ی شما کمی برایم عجیب بود. اما الان درست شد! باز هم ممنون. هم به خاطر لطفتان و هم به خاطر توضیحتان.


علی (ملکه ):

http://cinemarexdream.blogfa.com/
پنجشنبه 9 خرداد 1392

طبق فرمول زیگلر ماها جزو اغنیا هستیم ! بالاخره یک نفر رویا پردازی را به رسمیت شناخت ! امشب اتفاقی یک وبلاگ سینمایی خوب دیدم که چند وبلاگ خوب دیگر را توی ویترینش معرفی کرده بود...

امیدوارم فانوس سینما همیشه بر سر در خانه ای که درست کردی روشن باشد.... مثل این لحظه..
بدرود

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:

ممنون از لطف شما اما متوجه این قسمت نشدم: (( امشب اتفاقی یک وبلاگ سینمایی خوب دیدم که چند وبلاگ خوب دیگر را توی ویترینش معرفی کرده بود ... )) !


Avishan(درباره ی زیرنویس ها):

http://dittany.blogsky.com
vay ke cheghadr bazi az in zirnevisa herse adamo dar miare.iadame dashtim ba dostam how i met your mothero to khabgah midiim ieho marshal goft belit gerefte vase consert.zirnevis shod 2ta bilite abas ghaderi daram.kii ba man miia?!
man khodam adam jokiam donbale khandeo shokhiam hastam.ama akhe khodaiii chera inkaro ba film mikunan.tamame hese film didano mibaran/man ke age film zirnevis dashte basheo khodam bekham tanha bebiinam na to jam.hamishe subtitle o khamosh mikunam ke ba khiale rahat filmo bebiinam.alabate age zabanesh englisi bashe.chon age nabashe ke motevajeh nemisham
شنبه 28 اردیبهشت 1392 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
درباره ی مثالی که زدید، چون سریال طنز است، مترجم خواسته با توجه به حال و هوای فیلم، لحنی طنز به ترجمه اش بدهد اما همانطور که اشاره کرده ام، این حرکت مثل افتادن از آنطرفِ بام می ماند؛ دست بردنِ آشکار در یک متن و عوض کردنش به دلخواه که به نظرم یک جور دزدی محسوب می شود، فارغ از اینکه سریال یا فیلم موردِ بحث چه کیفیت و ارزشی دارد.


Avishan(درباره ی زیرنویس ها ):

http://dittany.blogsky.com
vay ke cheghadr khandedar boood tarjomash.khob majboran tarjome kunan.filme khobam ba injor tarjomeha daghon mishe che berese be filmaie mamooli
شنبه 28 اردیبهشت 1392


Avishan(فیلم هایی که نباید دید):

http://dittany.blogsky.com
merci vase matlabetoon/kheili naghde jalebi bod va tosie nadidane in filma.
avalio kamelan moafegham ie filme 3d ro baiad to ie cinemaie khob did ke motasefane in vaje to iran vojode khareji nadare.
kolan web khobi darin.man khodam shadidan tarafdare filmam.hame sabk filmiiam negah mikunam/khondane matalebeton mofid bod
شنبه 28 اردیبهشت 1392 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنون از شما.


Avishan(زیستن):

http://dittany.blogsky.com
filmaie cinemaie japon bazia kheili ghavian.ino nadidam.ama hatman migiram mibiinamesh.merci vase matlab
شنبه 28 اردیبهشت1392

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:

ممنون.


 Avishan (پارکر):

http://dittany.blogsky.com
chand vaght pish kharidam.ama hano vaght nakardam bebinam..ba naghdi ke to imdb azash khondam hads mizanam filme khobi bashe
شنبه 28 اردیبهشت 1392


نگین (همسران استپفورد ):

بر اساس این رمان اقتباس جدیدتری هم با بازی نیکول کیدمن وجود دارد. توی این فیلم اکثر مردها ،زنانی با شغلهای سخت و مهم دارند و یه جورهایی در کارشان از مردها شان جلو ترند.
شنبه 21 اردیبهشت 1392 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
بله. آن فیلم را هم دیده ام. ولی به نظرم این یکی خیلی بهتر بود.


نگین ( وحشت در نیدل پارک ):

من نتوانستم این فیلم را تا اخر ببینم.صحنه های تزریق مواد،حال ادم را بد میکند!
شنبه 21 اردیبهشت 1392 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
اصلاً یکی از تابوشکنی های فیلم، همین صحنه های تزریق مواد است که بسیار هم تکان دهنده از آب در آمده. تحملش برای من هم گاهی سخت می شد.


سارا ( زیستن ):

سلام. وب تر و تمیز و کاملی دارید.امید وارم همینطور با حوصله ادامه بدید... موفق باشید.
جمعه 20 اردیبهشت 1392 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام و ممنون از انرژی مثبتی که منتقل کردید.


نگین ( درباره ی زیرنویس ها ):

من تا دیروز که به صفحه 47 نوشته هاتان رسیده بودم همه چیز پشت سر هم و در صفحه سفید رنگ بود.اما الان در صفحات مشکی پر از لینک گیر افتاده ام.مبدانم اطلاعاتم کافی نیست،ولی چطور به صفحه سفید که مطالب پشت هم هستند بروم؟با تشکر
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
راستش من متوجه منظورتان از «صفحه ی سفید» یا «صفحه ی مشکی پر از لینک » نشدم. شاید مشکل از مرورگرتان باشد که در نشان دادنِ وبلاگ دچار مشکل است. اگر از مرورگر اُپرا استفاده کنید، شاید نتیجه ی بهتری بگیرید. اما با هر مرورگری هم که باشید، وقتی به انتهای «صفحه ی نخست» بروید، صفحاتِ پی در پیِ وبلاگ برایتان نمایش داده شده است. می توانید صفحه به صفحه جلو بروید و مطالب را بخوانید. باز هم اگر مشکلی بود، خبرم کنید تا ببینیم چه می شود کرد.


نگین ( فیلم هایی که نباید دید ):

سلام.دیشب مدت طولانی را صرف خواندن مطالب وبلاگتان کردم و از هرلحظه اش لذت بردم.خیلی از فیلمها را دیده بودم و خیلی فیلم هم دراولویت دیدن قرار دادم.با سپاس از زحماتتان و اهمیتی که برای مخاطبتان قائلید.پایدار باشید.
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
 سلام. ممنون از شما که وقت گذاشتید و انرژی مثبت منتقل کردید به من.


 دکستر ( درباره ی زیرنویس ها ): 

سلام.

تمام موارد رو گفتید. در مورد جمله ها و نظرات توی پرانتزی از امثال "مادربزرگش مُرد. شمارش رو پاک کرد" باید بگم کار به شدت اشتباهی هست و شخصاً 10ها بار به خیلی ها گفتم که اینکار رو انجام ندن. مترجم فکر می کنه با این حرکت، ترجمه ش رو قوی می کنه، اما قوی تر که نمی شه هیچ، بلکه نشونه ی ضعفش هست. چرا که در اکثر مواقع مترجم نمی تونه معنا و مفهموم جمله رو به شکل کامل برسونه، برای همین احساس می کنه باید یه جمله توی پرانتز اضافه کنه. که معمولاً توی ذوق بیننده هم می خوره. جمله های توی پرانتز در 95%مواقع فقط باید برای توضیح یک شهر، نام های بیگانه و ... باید استفاده بشه. و همیشه باید تا جایی که امکان داره، و اگه واقعاً برای فهم صحیح فیلم لازم نباشه، از نوشتنشون خودداری کرد. در مورد تیکه های طنز هم معمولاً مخاطب برای فیلم های کمدی، تا جایی که توی ذوق نزنه، اون ها رو می پسنده. و اما شخصاً من کمی برای فیلم های کمدی می پسندم. از این گذشته، تا دلتون بخواد از این تیکه ها توی دوبله های خودمون، مخصوصاً دوبله های قدیم می تونید بشنوید.
در مورد غلط های املایی باید بگم هیچ کاریش نمیشه کرد. و در اکثر مواقع این اشتباه ها از روی خستگی و نوشتن زیاد پیش میان. ترجمه از لحاظ زمان‌بر بودن مشکل هست، و فراموش نکنید که تایپ کردن با نوشتن با قلم فرق می کنه. گاهی ذهنتون در موقع ترجمه انقدر درگیر هست، که حتی ساده ترین کلمات رو هم گاهی اشتباه می نویسید، حالا دیگه جا افتادن برخی حروف بماند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام.
با تمامِ مواردی که اشاره کردید، شدیداً موافقم و قبولشان دارم. این توضیحات، برخی مواقع کمک کننده هستند و خیلی مواقع هم توی ذوق زننده، که من به آن ها در نوشته ام اشاره کردم. در نهایت به نظرم مهم این است که اگر هم قرار است مترجم، از خودش، توضیحی به دیالوگ ها بیفزاید، آن توضیح منطقی و به جا باشد. در موردِ تکه های طنز هم که اشاره کردید در فیلم های قدیمی زیاد پیدا می شود، بله، درست است اما ـ همانطور که در نوشته هم اشاره کردم ـ من که اصولاً با دوبله مخالفم و با این جملاتِ به قول معروفِ دوبلورها، « پس گردنی » هم مخالف تر! اما در زیرنویس ها اگر تکه های طنز به موقع و به جا باشند، به نظرم حس خوبی به بیننده می دهد. یعنی همین اتفاقی که برای من در میانه ی آن فیلمِ ترسناکِ بیخود رخ داد. د مورد غلط های املایی هم حق با شماست. بهرحال اشتباهاتِ سهوی، وجود دارد و نمی شود کاریش کرد، مخصوصاً در کارِ طاقت فرسایی مثل ترجمه. ( گرچه همچنان فکر می کنم که بسیاری از این اشتباهات، حاصل ندانستن است تا توجه نکردن ) اما در کل حق با شماست و در نهایت داشتم فکر می کردم که چقدر خوب می شد اگر بعد از تمام شدنِ کارِ ترجمه، شخص دیگری بیاید و نوشته ی شخص اول را ویراستاری بکند تا اشتباهاتِ احتمالی برطرف شود. گرچه شاید فکرم بیش از حد ایده آل گرا باشد !
خوشحال شدم از توضیحاتِ شما و البته همچنان ترجمه های خوبِ شما را تعقیب می کنم.


علی ایمانی ( من همسرش هستم ):

شاید اگر اندکی به تناسب سن و سال و چهره زوج اول فیلم دقت می کردند این رابطه باور پذیرتر از آب در می آمد. در شکل فعلی شده من مادرش هستم!
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
 البته فیلم نامه بدتر از این حرف هایی ست که با « به هم آمدنِ» زوج اصلی، به جایی برسد، اما خب، در بخش کارگردانی، رعایت این نکته، لااقل می توانست تا حد کمی مؤثر باشد. ممنون.


یوسف (من همسرش هستم):

http://mycinema.persianblog.ir/
دامون فکر نمیکنی یک ستاره هم برای این فیلم اضافیه ؟ به نظرم زیادی ارفاق کردی براش
دوشنبه 9 اردیبهشت 1392 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
بله. خودم هم قبول دارم که ارفاقِ زیادی کرده ام. اما خب، این یک ستاره، حسی بود که هنگامِ دیدنِ فیلم به من دست داد. الان که فکر می کنم، شاید باید تنها نیم ستاره می دادم. بهرحال در یادداشت، به اندازه ی کافی، فیلم را کوبیده ام. این یک ستاره هم صرفاً به خاطرِ جمع و جور بودن و تر و تمیز بودنِ اوایلِ فیلم است و بس. ممنون.


نگار کماسی ( من همسرش هستم ):

این یه دونه ستاره ام تو حلقم...

چیه بابا منفی ام می دادی زیادش بود...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:

شما ببخشید!


الهام ( من همسرش هستم):

http://www.eshtade.blogfa.com
مرسی اومدی به وبم. هر چند اتفاقی...
باز بیا. سر فرصت میام و سینمای خانگی ت رو می خونم.
یکشنبه 8 اردیبهشت 1392


سینا (شاعری ):

فیلم secret sunshine از این کارگردان رو ببین .
فیلم خوبیه ولی نه به اندازه poetry
پنجشنبه 5 اردیبهشت 1392 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنون از معرفی تان. حتماً خواهم دید.


علی ایمانی (زیبای آمریکایی ):

چه خوب که به این فیلم پرداختید، بازی کوین اسپیسی و صدای جادویی اش که نریشن های فیلم رو می خونه فوق العاده است. من سالی یکی دو بار این فیلم رو می بینم. کلا شجاعت فیلمسازهای امریکایی و نقدپذیری جامعه در چنین فیلمهایی مشهود و تحسین برانگیزه
دوشنبه 2 اردیبهشت 1392 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
 ممنون. بله. "شجاعت" و "نقدپذیری" از عوامل اصلی پیشرفتِ یک جامعه هستند.


فاطمه ( کوتاه درباره ی چند فیلم ):

http://classicinema.blogfa.com/
با سلام
از بین این فیلمها، هفت هشت تا رو دیدم و بیشتر از همه عشق در بعد از ظهر بیلی وایلدر برام خاطره انگیزه. خیلی فیلم قشنگی بود. هم آدری هپبورن و هم گری کوپر هر دو از بازیگرای مورد علاقه ام هستن. یه قسمت از دیالوگ که هیچ وقت یادم نمیره وقتیه که گری کوپر از در میاد تو و پدر آدری هپبورن اونو می بینه و بلافاصله میشناسدش و ازش میپرسه تو فرانک فلاناگان هستی؟ و وقتی گری کوپر میپرسه مگه منو میشناسی ؟ جواب میده: مگه میشه یه دانشجوی هنر، پیکاسو رو نشناسه؟!!!
یه نکته غیرسینمایی هم اینکه یه تناقضی توی این فیلم بود که حسابی قلبمو به درد اورد! واقعا میگم. آدری هپبورن به اون زیبایی و معصومی عاشق پالتوی خز سفیدی شده بود که از پوست قاقم سیبری درست شده بود و قاقم سیبری حیوون خیلی کوچکیه و به نظرم برای درست کردن یه پالتوی خز، شاید پوست نزدیک به صد تا قاقم زبان بسته لازم باشه...نمای آدری هپبورنی که اون پالتو رو پوشیده بود و رویای داشتنشو در سر میپروروند باعث شد که با خودم بگم چه تناقض بزرگی، دختر زیبا و معصومی که برای شادی دلش تعداد زیادی حیوان معصوم باید قتل عام بشن!!
شنبه 31 فروردین 1392 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام
می گویم شما دیگر زیادی حساس نگاه کرده اید به بخش غیرسینمایی اش! اطلاعات تان درباره ی حیات وحش هم حسابی بالاست!
ممنون


 فاطمه م (کوتاه درباره ی چند فیلم ):

http://joharnamak.blogfa.com/

دختری با گوشواره مروارید بر اساس رمانی ساخته شده که به زندگی یوهانس ورمیر (۱۶۳۲ - ۱۶۷۵میلادی) و تصویرسازی بهترین اثرش که با نام مونالیزای هلندی هم شناخته می شود پرداخته. تا این لحظه مدل آن نقاشی، شناسایی نشده و رمان نویس و فیلمنامه نویس خواسته اند به این بهانه زندگی ورمیر و بخشی از روح زمانه را بازسازی کنند، که برای علاقمندان تاریخ هنر جذاب بوده. به عنوان فیلم مدتها پیش دیدمش وو خب به قوت رمان نبود.
شنبه 31 فروردین 1392


.... (زیبای آمریکایی ):

جایی که کارولین بعد از ملاقات با کینگ در یک متل، مشغول خیانت زناشویی است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:

من که خیلی دقت کردم، اما متوجه چیزی نشدم.

جمعه 30 فروردین 


.... (زیبای آمریکایی ):

فیلم سوتی جالبی داره: در صحنه بالای 18 سال فیلم، در ثانیه های آخر پای پنجمی هم در رختخواب ظاهر میشه.

پنجشنبه 29 فروردین 1392 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
کدام "صحنه بالای 18 سال" اش را می گویید؟! نکته ی جالبی ست.


فاطمه م (زیبای آمریکایی):

http://joharnamak.blogfa.com/
اختیار دارید آقایون. همان صحنه ای که ریکی عکس های پدرش را به جین نشان می دهد ما عکس های دوستانه سربازان را می بینیم. پدر ریکی بعد از تماشای فیلم لستر که مخصوص بدنسازی است با حسرت به عکسی قدیمی از دوران سربازیش نگاه می کند و همه اینها سرنخی است برای صحنه ای که او آشفته به سراغ لستر می رود و می بوستش. تمایلات همجنس خواهانه که به دوران جنگ و دوران سربازی نسبت داده شده و با ازدواج غیرعاشقانه سرکوب و پنهان شده حالا که زمانه عوض شده ، دوباره سرباز کرده و بعد از کنار زده شدن تبدیل به خشم و نفرت شده و انگیزه قتل. آقا مهران نمی دانم کجا ابهام بوده اما برای اینکه تحلیلگر فیلم یا فیلمنامه نویس خوبی باشید باید روانشناسی هم بدانید.
پنجشنبه 29 فروردین 1392 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
کاملاً درست است. ممنون. من را هم از شک درآوردید! یک لحظه خیال کردم برداشتم اشتباه بوده.


فاطمه م (مه ):

http://joharnamak.blogfa.com/
مجدد سلام. به بهانه پخش دوباره این فیلم از تلویزیون آمدم بنویسم که سانسورچی محترم از پایان فیلم راضی نبودند. سال گذشته در پایان فیلم درست بعد از انکه دیوید همراهانش را کشت فیلم را تمام کردند و عبور ارتش و نجات یافتگان را حذف کردند تا لابد از تلخی فیلم کم کنند. این بار (سه شنبه شبکه نمایش ساعت 23) صحنه قتل را حذف کردند و نشان دادند که دیوید از ماشین پیاده می شود و بعد تانک ارتش به مثابه نجات بخش وارد کادر می شود. حقیقتا شیرین ترین پایان ممکن بود.
پنجشنبه 29 فروردین 1392 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
من این سانسورچی های تلویزیونِ ملّی را خیلی دوست دارم! آدم های متنوعی هستند انصافاً!


مهران (زیبای آمریکایی ):

من فکر میکنم حرکت پدر ریکی در پارکینگ فقط برای این بود که از همجنس باز بودن لستر مطمئن شود...
سه شنبه 27 فروردین 1392 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
 من را به شک انداختید. اما بحث اینجاست که اگر اینطور که شما می گویید باشد، لستر که هیچ تمایلی نسبت به حرکتِ پدر ریکی نشان نمی دهد تا او را مطمئن کند که همجنس باز هست یا نیست. حتی او را از خود می راند. اینطور نیست؟ ولی با اینحال، باز هم به دستِ مرد کُشته می شود. من که همچنان فکر می کنم ـ البته دیگر نه به آن قوتِ قبلی! ـ که خودِ مرد هم تمایلاتی در وجودش بوده.


 فاطمه م ( راز در چشمهایشان ):

http://joharnamak.blogfa.com/

فیلم را دیدم. بخش خداحافظی در ایستگاه قطار را رسما از وسطش بریدند. بخش اعتراف گیری را هم تغییر محتوا داده بودند، هر چند معلوم بود حرف چیز دیگری است حیف شد جذابیتش را حرام کردند. نسخه اصلی را پیدا خواهم کرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
گفتم که!
سه شنبه 27 فروردین 1392 


حسین رازی زاده (زیبای آمریکایی):

مطبتون خوندم
فیلم جالبی بود.
نکته مهمی که داشت حرکت خلاف جهتش در برابر رویکرد اخلاقی هالیوود بود.میشه گفت این فیلم به نظر من از اولین فیلمهای اخلاق گرایی هست که جدید باب شده.
سه شنبه 27 فروردین 1392 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
بله. دقیقاً «حرکت خلاف جهت» است.


 فاطمه م (زیبای آمریکایی):

http://joharnamak.blogfa.com/

فیلم واقعا خوش ساخته و عالی تموم میشه. جالبه فیلمنامه کمی بسیط تره. چون فیلم با صحنه های دادگاه جین و ریکی متهمان به قتل تموم میشه و فیلم ویدئویی هم یکجورهایی مدرک اصلی است. اما سازندگان نخواستند داستان را کش دهند و تاثیرگذاری پایان را خراب کنند. در نهایت هم این داستان درباره لستر است نه جین.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
مطمئناً اگر ماجرا به دادگاه و این حرف ها می کشید، همه چیز خراب می شد. سازندگان، هوشمندانه عمل کردند. 
سه شنبه 27 فروردین 1392


حسین رازی زاده (دانلود):

بازم سلام

آقا نمیدونم چرا اما تاحالا چندین بار این کلیپ چند ثانیه ای رو دیدم وهمیشه هم خندیدم.
نکته ای رو ک راجع ب خلاقیت گفتی رو کاملا قبول دارم.
سه شنبه 20 فروردین 1392 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام
خیلی خوب است که شما را به خنده واداشته. فیلمِ نبوغ آمیزی ست.


حسین رازی زاده (دانلود):

دانلودیدم


فاطمه م( راز در چشمهایشان ):

http://joharnamak.blogfa.com/
دیروز (یکشنبه) ساعت 3 بعد از ظهر شبکه نمایش این فیلم را با نام راز چشمهایش نشان داد. من آخرهای فیلم رسیدم. الان بیدار ماندم تا ساعت 5 صبح تا تکرارش را ببینم. ان هم به اعتماد نقد شما. تا ببینیم چه می شود.
دوشنبه 19 فروردین 1392 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
امیدوارم ممیزی ها، به ساختارِ اثر ضربه وارد نکند؛ که حتماً می کند! مگر می شود روشی را که می خواهند از قاتل اعتراف بگیرند، ندید؟ در ضمن، دوبله شدنِ فیلم یعنی از بین رفتنِ نیمی از جذابیتِ اثر. پیشنهاد می کنم هیچ فیلمی را دوبله نگاه نکنید. آنهم در تلویزیون و تازه آنهم در تلویزیونِ ایران! هر چه فیلم شاهکارتر باشد، به همان نسبت، میزانِ خراب شدنش در نسخه ی تلویزیونی بیشتر است. ای کاش، نسخه ی اصلی را تهیه می کردید اما در هر صورت، فیلم یک شاهکار است. نتیجه ی اعتمادتان را خواهید دید!


فاطمه م (مه):

http://joharnamak.blogfa.com/
راستی من موفق شدم کل وبلاگتان را بخوانم و از اولین پست بدون مقدمه اتان مشخص است که قبلا در وبلاگ دیگری می نوشتید. اگر همچنان پابرجاست خوشحال می شوم نقدهای شما را در انجا هم بخوانم. هرچند سلیقه سینماییامان خیلی نزدیک نیست.(برایم عجیب بود هیچ نشانی از کارهای تیکور ندیدم یا فیلم های دم دست تری مثل تاوان)
راستی فیلم های قبلی را یادم آمد: سه درجه تب براساس فیلم شوهر قانونی با بازی خاویر باردم و اوما ترومن و فیلم من و تو بر اساس فیلم پروپوزال (خواستگاری) با بازی سندرا بولاک ساخته شدند.
یکشنبه 18 فروردین 1392 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
 اول اینکه خسته نباشید! باعث خوشحالیِ من است که تمامِ پُست هایم را خواندید. درست متوجه شدید؛ من ابتدا در وبلاگِ دیگری، همراه با یک دوست، یادداشت می نوشتم چرا که آنقدرها تسلطی به مسائل وبلاگ نویسی نداشتم و به خاطرِ عقب ماندگی، کار با آن را بلند نبودم! تا اینکه بالاخره یاد گرفتم و بعداً خودم تصمیم گرفتم وبلاگِ خودم را درست کنم. بعد تمام یادداشت هایی را که در وبلاگِ آن دوست نوشته بودم، منتقل کردم به همینجا. پس در واقع شما همه ی یادداشت های من را خوانده اید، تمام و کمال! البته این را هم بگویم که آنجا را هم بدونِ مقدمه شروع کردم به نوشتنِ یادداشت ها! درباره ی "سلیقه ی سینمایی مان" هم باید بگویم که، خب طبیعی ست دیگر. چیزِ عجیبی نیست. اما اینکه چرا به برخی فیلم ها با فیلمسازان نپرداخته ام، دلیلش این است که آنقدر فیلم زیاد است که واقعاً نمی شود به همه ی آن ها رسید. مطلب مهم تر اینکه، نبودنِ یادداشت برای برخی فیلم ها، به معنای آن نیست که من آن فیلم ها را ندیده ام. مثلاً درباره ی همین تیکور، من تمامِ کارهایش را دیده ام. اما چون این فیلم ها مربوط می شوند به خیلی قبل تر از آنکه وبلاگ را راه بیندازم، در نتیجه یادداشتِ آن فیلم ها، دیگر در وبلاگ نیامده و طبق عادتِ همیشگی ام، تنها یادداشتی پیشِ خودم نگه می دارم. مگر اینکه آثاری را دوباره بازبینی کنم. مثل همین "مه" یا "روکو و برادرانش" و خیلی آثار دیگر. مثلاً من "تاوان" را هم دیده ام اما باز مربوط می شود به خیلی قبل تر از آنکه وبلاگ را راه بیندازم. پس یادداشتش را در وبلاگ نیاورده ام و پیش خودم نگه داشته ام، مگر اینکه دوباره ببینمش. ضمناً من از همه ی کارهای تیکور، به فیلم کوتاهش "حرفِ آخر" علاقه ی خاصی دارم و آن را حتی به فیلم های بلندش هم ترجیح می دهم. اگر ندیده اید این فیلم کوتاه را، یک جوری پیدایش کنید و حتماً ببینید. شاهکار است. باز هم ممنون از شما.


 فاطمه م (مه):

http://joharnamak.blogfa.com/
یکشنبه 18 فروردین 1392

بزرگترین گناه دیوید ناامیدی است و باعث چه خسران وحشتناکی می شود، لحظه ای که نجات یافته گان از کنارش عبور می کنند، ضربه تکان دهنده ای است.



HeadLock(سنگ صبور):

منم قبول دارم؛ ایده ی جالبی داشت: سنگِ صبور!
سیر تغییر زن هم جالب بود. اون طور اولش شرو شد معلوم نبود چی به چی میشه و به کجا کشیده میشه اما این سیر تغییر ( تکامل اشتباه نیس؟ ) خیلی آهسته میره جلو طوری که اون ضربه ی آخری به جا زده میشه :) و حقیقتی که انکار شدنی نیست.
بعضی جاها دیالوگ های خوبی هم داشت.
هرچند جزئیاتِ اضافی و بی خودی به نظرم به فیلم اضافه کرده بودند، اما طوری نبود که حوصله ی آدم از ادامه دادنش سر بره.
فکر کنم دلیل اینکه خیلی ـآ خوششون نمیاد، بازیگر نقشه اول باشه. زندگی خصوصیه بازی گر تو نقشی که ایفا میکنه چند درصد مهمه ؟:| در هر صورت نقش آفرینی ای خوبی داشت :)
ممنون
شنبه 17 فروردین 1392 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
زن هم تغییر می کند و هم تکامل پیدا می کند.
ممنون از شما.


فاطمه م (قلم پرها):

http://joharnamak.blogfa.com/
5 ستاره؟ زیادی سخاوت نشان دادید. البته فیلم روان و خوش ساخت است و حسابی ادم را درگیر می کند ولی بعضی جزئیات زیادی نچسب است: چرا پدر در مورد بیماران روانی اینقدر راحت رفتار می کند و به آنها آزادی عمل می دهد در حالی که روانپزشک نیست؟ چطور کتابهای ساد ممنوع است اما نمایش غیراخلاقی نه و پدر به راحتی برگزاری نمایش رکیک را می پذیرد؟ چرا رویرکلارد پدر را به بهانه دیوانگی زندانی کرده؟ از چه می ترسد؟ پدر چه چیز را می تواند اثبات کند یا او را به چه متهم کند؟ بهتر نبود پریشانی پدر بهتر تصویر می شد مثلا با ترک تیمارستان و بازگشت پس از مثلا ده سال اقامت در دیر؟ چه دلیلی دارد ناگهان تیمارستان تبدیل شود به انتشارات آثار دو ساد؟ ممنوعیت با مرگ نویسنده تمام شده؟ هر جور حساب کنید پایانش زیادی سردستی و شعاری است.
شنبه 17 فروردین 1392 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
من فیلم را خیلی وقتِ پیش دیدم ( خیلی خیلی قبل تر از زمانی که یادداشتش را در وبلاگ گذاشته ام ) در نتیجه احاطه ی کاملی به جزئیاتش ندارم. در دیدارِ مجددش، حتماً به این سئوالات دقت خواهم کرد. اما مطمئن هستم که لااقل برای چهار تا از سئوال های شما، جوابِ منطقی در خودِ فیلم وجود دارد! ممنون.


فاطمه م (آنچه در زیر نهفته است):

http://joharnamak.blogfa.com/
جمعه 16 فروردین 1392

واقعا فیلم خوش ساختی بود.


فاطمه م (فیلم هایی که نباید دید):

http://joharnamak.blogfa.com/
داستان سه درجه تب من را یاد فیلم هالیوودی انداخت که خاویر باردم بازی کرده بود. یک کمدی ملودرام که بدک نبود. باردم از بهم خوردن ازدواجش به دلیل مشاوره یک مجری رادیویی عصبانی می شود و با کمک همسایه هندی هکرش، در اسناد دولتی خود را شوهر او ثبت می کند و بهانه ای می شود برای آشنایی و عشق. مثل اینکه مد شده داستان فیلم ج آمریکایی را ایرانی کنند و نتیجه هم مزخرف درمیاد.
جمعه 16 فروردین 1392 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
متأسفانه آن فیلم را ندیده ام اما این کپی کاری ها دیگر بسیار عادی شده. فیلم "الف" را کپی می کنند چه برسد به "ج"!


عباسی (سنگ صبور): 

البته اینها ستاره های شماست . برای برخی یک صفر توخالی است این فیلم . ضمناً توصیه من به شما این است که زیاد خودتان را جدی نگیرید

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
برای کدام "برخی"؟! آنهایی که زیاد خودشان را جدی نمی گیرند؟! 
چهارشنبه 14 فروردین 1392


سینا سینوی (سنگ صبور ):

http://sinawi.blogfa.com/
سه شنبه 13 فروردین 1392

صرفاً اینکه برای اینکه بخوایم به برسی یک اثر هنری بپردازیم

ابتدا باید این پرسش را مطرح کنیم:
آیا این اثری که با آن طرفیم فیلم است؟
...!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:

بله، فیلم است.(شما به ستاره ها هم دقت کنید!)


فاطمه م (خداحافظی طولانی )

http://joharnamak.blogfa.com/
باید رمانش را بخوانید، بهترین کار چندلره.
چهارشنبه 7 فروردین 1392 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
اتفاقاً خوانده ام اما تحمل رمانش هم برایم سخت بود!


فاطمه م ( بانی لِیک گم شده ):

http://joharnamak.blogfa.com/
این فیلم را در سالهای نوجوانی دیدم و همیشه برام سوال بود که چرا آنا به برادرش شک نکرد و یا چرا برادره اینطور دیوانه شد (معلوم بود به خواهرش کشش جنسی دارد، اما چطور ازدواج خواهرش را پذیرفته)؟ تنها جواب منطقی که به ذهنم رسید: این مرد برادر آنا نیست دوست پسرش است (که از بچگی میشناخته) و سانسور جمهوری اسلامی در دوبله داستان را عوض کرده.
چهارشنبه 7 فروردین 1392 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
بیچاره تلویزیونِ جمهوری اسلامی! شده چوپانِ دروغگو!


فاطمه م ( تو و من ):

http://joharnamak.blogfa.com/
سلام، چه وبلاگ خوبی دارید، از سر شب نشستم به خواندن ارشیو، ببخشید خیلی عادت به کامنت گذاشتن ندارم. اما داستان را که خواندم مطمئن شدم که این هم کپی یکی از فیلم های هالیوودی است که دیدم اما الان اسمش یادم نیست. انجا داستان معقولتر بود، یک زن ویراستار موفق و سختگیر، دستیار جوانی دارد که ارزو دارد نویسنده شود، زن ناگهان با ماموران اداره مهاجرت روبرو می شد که به دلیل عدم تمدید اقامتش در آمریکا قصد اخراج او را دارند و در یک تصمیم ناگهانی نامزدی اش را اعلام می کند و ناچار به سفر به شهر کوچک پسر می شود که خانواده ای ثروتمند دارد که مالک نیمی از شهر است. اجبارش به نقش بازی کردن وادارش می کند با دستیارش آشنا شود و علاقه شکل بگیرد. فیلم قوی نیست و رمانس هم درنیامده بود.
چهارشنبه 7 فروردین 1392 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام و ممنون از شما. بعداً متوجه شدم که این فیلم یک کپی صِرف است. البته من مشخصات آن فیلم اصلی را نمی دانم و هنوز ندیده امش. این فیلم هم البته رمانس نیست، « ناخواسته ـ کمدی» است!


 فاطمه م ( شک ):

http://joharnamak.blogfa.com/
چهارشنبه 7 فروردین

تقابل‌های مریل استریپ و فیلیپ سیمور هافمن بسیار دیدنی از کار درآمده‌اند و در لحظاتی به راستی تکان دهنده هستند و تا به آخر ما را کنجکاو نگه می‌دارند که آیا پدر فلین به راستی گناهکار است؟ در سکانس پایانی زمانی که ما جواب خود را یافته‌ایم با اعتراف خواهر آلوسیوس به این که او نیز از شک رنج می‌برد، گیج می‌شویم. کدام شک؟ آیا از ابتدا در مورد گناهکاری پدر فلین مطمئن نبوده؟
در اینجاست که فیلم ما را شدیدا به فکر وامی‌دارد تا با کنار هم چیدن اشاره‌های کوچک و به ظاهر بی‌اهمیت نویسنده، لایه زیرین آن را دریابیم. به یاد می‌آوریم که “شک” موضوع خطابه پدر فلین در آغاز فیلم بود. خطابه‌ایی که بیش از همه توجه خواهر آلوسیوس را به خود جلب کرد. پس موضوع اصلی این فیلم، اشاره به سوء‌استفاده جنصی کشیشان نیست یا ساختار شدیدا مردسالارانه کلیسا و یا در لایه‌ای مستتر جایگاه آسیب‌پذیر نوجوانانی که تمایلات همجنس‌خواهانه دارند.
فراتراز آن، شکی که پدر فلین و خواهر آلوسیوس از آن رنج می‌برند؛ شک به درستی انتخاب زندگی راهبانه است. پدر فلین برای رهایی از تمایلات همجنس‌خواهانه‌اش به رهبانیت کلیسایی پناه آورده و با آن‌که عملا خطایی مرتکب نشده و سعی می‌کند از پسری که او نیز تمایلاتی این چنینی دارد حمایت و به نوعی او را درمان کند؛ باز همواره در معرض اتهام است. خواهر آلوسیوس نیز پس از مرگ شوهرش در جنگ به کلیسا آمده و حال نمی‌داند آیا انتخاب چنین زندگی خشک و سختی درست بوده است؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:

توضیحِ ریزبینانه ای بود. ممنون.



 

 فاطمه (راز در چشمانشان):

http://classicinema.blogfa.com

ممنون از این نوشته خوب در مورد فیلمی خوب. واقعا این فیلم چقدر قشنگ بود، هر چی بگم کم گفتم...

این فیلم واقعا یه فیلم آرژانتینیه: چقدر قشنگ فوتبال که بخشی از هویت ملی آرژانتینه ربط داره به ماجرا (که یکی مثل من که از وقتی یادمه همیشه طرفدار تیم آرژانتین بودم خیلی از این لذت بردم!)، به علاوه بستری که ماجرا در اون اتفاق می افته دوره نزدیک به حکومت ژنرالهاست که به ناامنی معروف بوده و هزاران نفر ناپدید شدن در اون دوره و زمان ماجرا تازه در مقدمه اون دوره وحشتناک اتفاق افتاده، که باز این موضوع در فیلم خیلی ملموس هست و حتی می بینیم که خود قاتل جذب سیستم مخوف امنیتی میشه... بازیگرای فیلم هم واقعا عالی بودن، در یک کلام اسکاری که برد واقعا حلالش بود! فکر کنم تا حالا بهترین فیلم آرژانتینی بود که دیدم، البته کامیلا 1984 هم برام خاص بود ولی البته یه مقدار سوزناک!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنون از شما. دقیقاً اسکار حقّش بود و واقعاً نمی توانم توضیح بدهم چقدر دوستش دارم. در ضمن این "کامیلا" را هم باید ببینم. 
دوشنبه 5 فروردین 1392


محمد (ناممکن ):

http://aboutcinema.mihanblog.com/

به نظرم زیاد ستاره دادید. داستان خیلی ضعیف هست. فقط ده، بیست دقیقه اول به خاطر ایده کمی جذابه ولی خیلی زود سوختش تموم میشه. ضمن اینکه همین که بازیگر نقش شوهر، بازیگری شناخته شده بود (مک گرگور) از همون اول معلوم بود که نمرده و از یه جایی سر و کله ش قراره پیدا بشه. پس تعلیقش هم چندان کارساز نبود چون نتیجه ش کاملا قابل پیش بینی بود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
بله. کاملاً موافقم. ستاره ها را طبق حس و حالم، حین و بعد از دیدنِ فیلم می دهم. الان که فکر می کنم، بله، شاید یکی زیاد داده باشم!
سه شنبه 29 اسفند 1391


نگار کماسی ( عشق ):

دوشنبه 28 اسفند 1391 

اون چیزی که شاید از نظر من ضعف محسوب می شد تو فیلم نامه این بود که از قصه بودن و قصه داشتن فاصله ی زیادی گرفته بود و یک روایت بود...

ببینیید توضیحش یه کم مشکله...
روایت هر چقدر هم تکان دهنده باشه داستان نیست....
اصلن تو داستانِ مک کی میگه روایت از مثلث داستان خارجه...
خب نمی دونم...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
همه ی آثار هنری را نمی شود با یک چوب راند. هر فیلم، فضا و روایتِ خودش را دارد. اگر ضعفی در این فیلم باشد، روایتش نیست. روایتِ این فیلم، جزوی از ساختارِ فیلم است.


مهسا.م (کتابچه ی بارقه ی امید ): 

 http://menad.blogfa.com
شنبه 19 اسفند 1391 

علاوه بر تمام اونچه که نوشتید، کلیشه ای بودن و قابل پیش بینی بودن داستان فیلم هم بسیار لوس بود!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:

آنقدرها موافق نیستم!


مهسا.م (فصل کرگدن ): 

http://menad.blogfa.com

شنبه 19 اسفند

به نظر من هم این کار قبادی چندان دلنشین از آب در نیامده بود.

به عنوان یه کُرد و البته یه تماشاگر، فیلم "لاک پشتها هم پرواز میکنند" و "زمانی برای مستی اسبها" رو خیلی بیشتر پسندیدم.
خصوصا که فکر میکنم در فیلم فصل کرگدن یه سری ترفندهای تجاری فارغ از هنر به کار گرفته شده بود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
استفاده از ترفندهای تجاری، البته ایراد نیست، مشکل اینجاست که فیلم تکلیفش با خودش معلوم نباشد.


مهسا.م ( آرگو ):

http://menad.blogfa.com

شنبه 19 اسفند 1391

البته در زمینه ی سینما صاحب نظر نیستم اما به نظر من آرگو با تمام نقاط قوتی که داشت، لایق اسکار امسال نبود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
اتفاقاً من هم موافقم. فیلم های خیلی بهتری بودند که باید اسکار می گرفتند اما خب، "آرگو"، حالا به هر دلیلی، گرفت.


مرد مرده ( قرمز پر رنگ ):

http://www.dead-notes.com/

چهارشنبه 16 اسفند 1391

سلام دوست عزیز .

نیم نگاهی به آرشیوت انداختم و نوشته هات رو دوست داشتم . اگه مایل باشی خوشحال می شم با هم تبادل لینک کنیم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاسخ:
سلام
ممنون از شما. واقعیتش این است که من به این قضیه ی تبادلِ لینک، بدجوری حساسیت دارم. باز هم ممنون از حُسن نیّت شما.


حیران ( پله آخر ): 

http://darheirat.blogfa.com

چهارشنبه 16 اسفند 1391

من هم نقدی درباره این فیلم نوشته ام

امین همان عیسی است که می گذارد و می رود خارج!
شاد باشی و موفق
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ: 

بسیار ممنون از توضیحتان.


 مریم ( پله آخر ): 

!!همان جوانی که لیلی ادعا داره از عشقش مرده.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
تا حالا به این نکته توجه نکرده بودم. در دیدارِ مجددِ فیلم، شاید بهش برسم. فیلم آنقدر پیچیدگی های شیرینی داشت که برای پی بردن به همه چیزش حتماً باید دو بار آن را نگاه کرد.


مریم ( پله آخر ): 

سه شنبه 15 اسفند 1391

به نظرت امین همان عیسی نیست؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:

کدام عیسی؟!!!


پریا ( پله آخر ):

سه شنبه 15 اسفند 1391

سلام

من که موقع تماشای فیلم خوابم گرفت !
من سینما دوست هستم اما از فیلم هایی که میخوان تقلید ناقصی باشن از سینمای روشنفکرانه ی اروپا هیچ خوشم نمیاد. فیلم از موسیقی ایرانی و خونه ایرانی و خانوم جون وعمه پروین و ...اینها داشت اما قلبا ایرانی نبود(نه اینکه غیر ایرانی بودن بد باشه ،نه اما ظاهر ایرانی با قلب و مدل اروپایی چیزدندون گیری از اب درنمیاد)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام
ممنون از نظرتان. بهرحال این هم عقیده ای ست.


الهام آزادی ( نمایش ):

http://www.faanooss.blogfa.com
یکشنبه 13 اسفند 1391

جالب بود ممنون که به من سر زدید :)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:

خواهش می کنم.


حسین (کوتاه درباره ی چند فیلم):

پنجشنبه 10 اسفند 1391

حتما تنبیه! جسارتا البته


حسین ( کوتاه درباره ی چند فیلم ):

پنجشنبه 10 اسفند 1391

آقا شما خیلی نورانی هستی که جان فوردو روی دور تنرد نگاه میکنی در موردش مطلب هم مینویسی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
جمله ی متفاوتی بود! اما تعریف بود یا تنبیه؟!


بهار (دانلود ):

http://en-qolt.blogsky.com
جمعه 4 اسفند 1391

سلام منو یادت میاد؟!

اگه وقت داشتی پست آخر وبلاگمو ببین و بهم ایده بده
جدای از اون همیشه تو ذهن خودم یه ایده ای داشتم که درباره رویکرد سینمای ایران به حقوق٬ یا بهتره بگم به مسائل حقوقی- قضایی یه چیزی بنویسم. به نظرم جای کار داره. اگه یه روز فرصتش شد بنویسم کمکم می کنی؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
البته شما را به یاد ندارم (!)، درباره ی مسائل حقوقی هم سررشته ای ندارم، اما با اینحال کمکی از دستم بربیاید، خوشحال خواهم شد.


سید محسن باقری ( آنها را با ملایمت بکش ):

http://mohonar.blogfa.com
جمعه 4 اسفند 1391

به معنای واقعی کلمه این فیلم سیاه نمایی بیرون از اثر هست . چند داستان کوتاه به هم متصل شده بی ربط

خودنمایی اسلومیشن و کارگردانی - قتل و اعتیاد و بی بند و باری و دزدی و اسلحه آزاد همگی در آمریکا فراوان اند و اوباما هم فقط شعار میدهد . هدف انتقاد از دولتمردان است چه خوب ولی با چه فرم و قصه ای . متاسفانه فیلم آنقدر بیان انتقاداتش سیاه نماست که جای هیچ انتقادی را باز نمیکند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:

ممنون از نظرتان.


مرتضی ( دانلود ):

 ممنون... 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:

ممنون ...

پنجشنبه 3 اسفند 1391


  Pooriya (پله آخر): 

سلام - میخواستم بگم وب خوبی داری موفق باشی!
http://partographic.com

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:

تعریف های تبلیغاتی!!!


مجتبی (پله آخر ): 

http://fictionfans.blogfa.com

مرسی

خوب نوشتی
جمعه 27 بهمن


محمد ابن سینا (چهارشنبه لعنتی):

دوشنبه 23 بهمن 1391

سلام.

جمله اولم راجع به چهارشنبه های لعنتی بود
بقیه صحبتهام کلی بود راجع به هر فیلمی.
از نظر بنده یک فیلم خوب باید دو خصوصیت داشته باشه
1 برای مخاطبین خود مفید باشد
2 برای مخاطبین خود جذاب باشد
که هر کدوم از این دو توضیح و تفصیل و زیرمجموعه دارن.
اگر شما برای خوب بودن فیلم معیاری خارج از این دو دارید بگید خوشحال میشم یاد بگیرم

یک نکته: نظر قبلی رو اصلاح می کنم؛ به جای اکثریت بگیم مخاطبان فیلم. چون ممکنه یک فیلم برای قشر خاص (جوان-مسن-کودک؛ شهری-روستایی؛ ...) ساخته بشه و مهم نیست بین تک تک افراد رای اکثریت داشته باشه یا نه.
موفق و شاداب باشید

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
متأسفانه من منظورِ شما را متوجه نمی شوم. درباره ی اینکه چرا این فیلم، فیلم بدی ست، در یادداشتم به اندازه ی کافی توضیح داده ام و نکته ی مبهمی وجود ندارد. یک فیلمِ خوب، هزاران خصوصیت دارد که باعث می شود آن را یک اثر هنریِ کامل بدانیم. این دو موردی که شما ذکر کردید، ربطی به خوب بودن یک فیلم ندارد. ( مثلاً یک موردش را در جواب "محمد" گفته ام ). شما می توانید از فیلمی خوشتان بیاید یا بدتان بیاید، اما باید بدانید آن فیلم در چه سطحی ست. من ممکن است مثلاً از "درباره ی الی" بدم بیاید، اما "باید بدانم" که "درباره ی الی" فیلم سطح بالا و بسیار خوبی ست. اینکه چرا خوب است، بحث مفصلی ست و برمی گردد به پشتکار و تمرین آدم برای درکِ یک اثر هنریِ خوب، به خواندن و فیلمِ بیشتر دیدن و ذهن را تربیت کردن. پایین افتادنِ سطحِ سلیقه، موردِ بسیار خطرناکی ست که ممکن است یک جامعه را به نابودیِ فرهنگی بِکِشاند...


محمد ابن سینا ( چهارشنبه لعنتی ):

یکشنبه 22 بهمن 1391

سلام

چهارشنبه های لعنتی از نظر بنده خیلی فیلم قشنگی بود
البته سلیقه ها متفاوت هست. و معیاری هم برای پایین و بالا بودن سلیقه ها اینجانب نمیشناسم.
چون مبتلا به خیلی از کسایی هست که فیلم ها رو تحلیل می کنن، خواستم یک نکته ای بگم که امیدوارم مفید باشه:
اگه یه فیلم در عین مفید بودن از دید اکثریت جامعه جذاب باشه، این فیلم یک فیلم خوب هست.
اگه یه فیلم خوب با معیارها و آموخته های ما یک فیلم ضعیف ارزیابی بشه، این نشون میده معیارهای اشتباهی رو آموختیم و پذیرفتیم؛
نه این که تعریف فیلم خوب رو تغییر بدیم و بگیم فیلم اگر مفید باشه یا نباشه؛ و اگر برای عموم مردم جذاب باشه یا نباشه مهم نیست؛ مهم معیارهای ماست که بگه چه فیلمی خوب هست!!
موفق و شاداب باشید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام
سلیقه ها معیاری ندارند اما یک اثر هنری معیار دارد و به صرف اینکه "اکثریت" یک فیلم را قبول داشته باشند، به معنی خوب بودن آن فیلم نیست قطعاً. و تازه من متوجه نمی شوم شما چطور متوجه شدید "اکثریت جامعه" دوستدارِ این فیلم هستند؟!!! چطور "اکثریت" را شمردید؟! با چه معیاری؟!
یکشنبه 22 بهمن 1391


علیرضا (فیلم هایی که نباید دید ):

سلام

از میان بدترین فیلم هایی که تا کنون ساخته شده و من دیده ام به باید به فیلم تهوع آور (طبل حلبی ) اشاره کنم که واقعا ٌ حالم را به هم زد . این فیلم از روی رمانی به همین نام نوشته گونتر کراس نویسنده آلمانی که اتفاقا ٌ جایزه هم برده ساخته شده .
از میان فیلم های ایرانی هم که ماشاء ا... زیاد ساخته شده و ساخته میشود باید به فیلم (‌امشب شب مهتابه ) اشاره کنم .
فیلم های مورد علاقه ام هم به قرار زیر می باشد :
۱- رهایی : جان بورمن
۲- زندگی دیگران :دونسمارک
۳-حالا نگاه نکن : نیکلاس روگ
۴-مرد حصیری:
۵-بیل را بکش ۱و ۲ : تارانتینو
۶-زودیاک:دیوید فینچر
۸-سفر یک آهنگساز جوان:شنگلیا
۹-ناتینگ هیل :
۱۰-تاوان:جورایت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاسخ:
سلام
مطمئناً "طبل حلبی" ((بدترین فیلمی که تاکنون ساخته شده)) (!) نیست. اینکه شما خوشتان نیامده، دلیل بر بد بودن فیلم نیست. اتفاقاً به نظر من فیلمِ بامزه ای ست حالا شاید "خیلی خوب" هم نباشد.
و ممنون از اینکه لیستتان را نوشتید. من بیشتر از همه با شماره ی 2 موافقم!


حسین رازی زاده ( عشق ):

بسیار فیلم خوب و تکان دهنده ای بود

جمعه 20 بهمن 1391


.... ( فیلم هایی که نباید دید ):

آقای قنبرزاده واقعا خسته نباشید.من شیفته نوع نگارشتونم.وقتی تو نقداتون تو اوج گفتار تکنیکی از عبارات عامیانه استفاده میکنید باعث میشید خواننده درواقع شما رو جای خودش حس کنه که اون فیلم مورد نظر رو دیده و تمام نکات ریزش روحس کرده.
امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشید و البته وبلاگتون پا بر جا.....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنون از شما به خاطرِ انرژی مثبتی که به من دادید.
پنجشنبه 19 بهمن


نگار (زنگار و استخوان): 

http://negarkomasi.blogfa.com

دوشنبه 9 بهمن 1391

دقیقا این نکته ایی که در انتها بهش اشاره کردی دقیقا همون چیزی بود که منو موقع دیدن فیلم اذیت کرد...

ولی خب... اگه تو نویسنده ی فیلم نامه بودی چه اتفاق دیگه ایی رو جایگزینش می کردی مثلا؟
نگو من نویسنده اش نیستم...
و...
خاهش می کنم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاسخ:
کلاً ماجرای دوربین های مداربسته و اخراج خواهر را در می آوردم و چیزی هم جایگزینش نمی کردم، چون لزومی در این کار نمی دیدم.


شفیعی ( کتابچه ی بارقه ی امید ):

http://garet.blogfa.com/
شنبه 7 بهمن 1391

به ظاهر فیلم خوبی ست باید دید

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنون از اینکه خواندید.


شفیعی ( پرواز ):

http://garet.blogfa.com/
شنبه 7 بهمن 1391

رمانِ کوتاه "خانواده ی پاسکوآل دوآرته" اثر کامیلو خوسه سِلا

زندگی واقعی انسان هم گاهی اینگونه رقم می خورد
نمی دونم چگونه باید تصمیم گرفت




حسین رازی زاده ( دانلود ):

http://naghde7.blogfa.com
شنبه 30 دی 1391  

هیچکاک . . . همیشه همونی که مسعود جون میگه.


شنبه 30 دی 1391 

Omid( دانلود ): 

آقا ممنونتم
سره فرصت فردا کل بلاگت رو میخونم جذبش شدم
مرسی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنون از شما.
چهارشنبه 27 دی 1391 


احسان ( دانلود ):

چهارشنبه 27 دی 1391

اسم فیلم رو بنویسید که حداقل بدانیم چی داریم دانلود میکنیم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:

چَشم!


حسین رازی زاده (اجابت ):

شنبه 23 دی 1391

فیلمی که بده را نبین

یعنی نبین که ناراحت نشی
منم چند ماهه تصمیم گرفتم هرفیلمی را نبینم
البته فکر کنم پکیج2012 خریدی هم خوب توشه هم بد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ناراحت؟!!!
شما کارِتان چیزِ دیگری ست و من کارم چیزِ دیگر.


میله بدون پرچم ( اجابت ):

جمعه 22 دی 1391

سلام

در مورد پست پایینی...یعنی توصیه مارکز ...چه می توان اضافه کرد!
من چندین بار این پاراگراف را خواندم و ...
توصیه های اون رفیق قدیمی اش بود که عاقبت یه شوهر چینی دست و پا کرده بود... اون قسمت رحم نکنش خیلی باحال بود!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:

سلام
کاملاً موافقم!


فاطمه (کوتاه درباره ی چند فیلم ):

http://classicinema.blogfa.com/
پنجشنبه 7 دی 1391

با سلام

چه خوب شد که به مسئله دیالوگ های پس گردنی دوبله ها اشاره کردید. واقعا من هم دل پری دارم. خیلی به فیلم ها لطمه زده اند، توی وسترن هایی که یکی از نکات مهمش این بوده که به جای حرف زدن اون نگاه و سکوت کاراکتر مورد نظر گویا باشه برامون و اونو دنبال کنیم تا آخر که به هدفش برسه (مثلا انتقام بگیره و ...) این مزه پرونی های بیجا واقعا حال و هوا رو عوض می کنه و یه مقدار از حسی رو که باید به بیننده برسه از بین می بره .. چه بیننده پرتی باید باشه کسی که این مزه پرونی ها مثلا فیلم رو براش بامزه تر و جذاب تر کنه...!
در مورد فیلم نامه از زنی ناشناس، که اتفاقا شاید خودمم درباره اش بنویسم، نظر شخصی ام اینه که این بی فراز و فرود بودن داستان در واقع یه ویژگی این نوع عشق هاست... اینو به خاطر این میگم چون تا حالا چندین مثال زنده از این نوع عشق رو خودم شاهد بودم. داستان همه این افراد همین طور بود: یه خط صاف، (یعنی ترکیبی از امید، رنج و عشق به طور یکنواخت) و در نهایت هم هیچی!!!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام
اتفاقاً منم دل پُری از این نوع دوبله ها دارم، هر چند که اصولاً فیلم دوبله شده نگاه نمی کنم و هیچ وقت هم نگاه نکرده ام. شاید اگر همین "بوچ کسیدی و ساندنس کید"، نسخه ی زبان اصلی اش را گیر می آوردم و می دیدم، با فیلم بهتری روبرو بودم.
درباره ی "نامه ی زن ناشناس"، بی اوج و فرود بودنِ داستانِ فیلم، نقطه ی ضعفش نیست و من هم البته منظورم این نبود ( اگر دوباره جمله ام را بخوانید، متوجه می شوید. ). مشکل من احساسات گرایی بیش از حدش بود که لااقل برای من، آنقدرها جذاب جلوه نمی کرد.
ممنون از شما.


mojtaba89 (پایان شیفت ):

http://myturn.blogsky.com
پنجشنبه 7 دی 1391

سلام

درسته که پایان شیفت فرم خیلی خوبی نداره و حتی یه جاهایی آزاردهندست اما به نظرم زیرسوال بردن کل فیلم به خاطر فرمش خیلی منصفانه نیست چرا که پایان شیفت رابطه ی خوبی بین دو کاراکتر اصلیش ایجاد میکنه و پایانش هم به نظرم قابل پیش بینی نبود و حتی اون پایان ، فیلم رو یه جورایی نجات داد و کلیت فیلم هم قابل قبوله .
اگه دوست داری کلا بیشتر با هم تبادل نظر داشته باشیم ، منم یه چیزایی در مورد این فیلم نوشتم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام
به نظر من همین که فرم بی معنایی برای روایتِ داستان انتخاب شده یعنی اینکه کل فیلم زیر سئوال است. در سینما، شخصیت ها در یک فرم صحیح جواب می دهند نه در یک فرم غلط و بی منطق.


حسین رازی زاده (کوتاه درباره ی چند فیلم ):
پنجشنبه 7 دی 1391

فقط یک شب اتفاق افتاد را دیدم وخوشم هم اومد


نگار کماسی ( گرسنگی ):

http://negarkomasi.blogfa.com
سه شنبه 5 دی 1391

وقتی شاگرد مغازه به اشتباه به او پولی می دهد، او به جای اینکه برود و با این پول چیزی بخورد، آنها را برای شاگرد مغازه پس می آورد.

دوست عزیز!
می ره و با اون پول با عذاب وجدان یه غذایی می خوره! و صبح زود از خواب بیدار می شه و باقی مونده ی پولها رو به پیره زن بیوه ایی می ده و بعد میره به مغازه و با اون یارو دعوا می کنه و بهش می گه که تو با آدم شرافتمندی رو به رو هستی همه ی اون پولا رو به یه پیره زن بیوه و محتاج دادم
!!!
و یک جای دیگه هم نوشته بودی کتش رو برای غذا می فروشه و بعد پولش رو به گدا می ده
دوست خوبم! از اولشم گداهه که بهش می گه بهم پول بذه تا یک شیر بخرم می ره و کتش رومی فروشه و به گداهه پول می ده...
و دیگه اینکه شدیدن موافقم باهات اینکه گفته بودی هیف که برای ارزشگذاری این فیلم 5 تا ستاره بیشتر ندارم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاسخ:
سلام
من فیلم را سه بار دیده ام و در نتیجه به این جزئیاتی که اشاره کرده اید، به خوبی آگاهم اما هدفِ من در یادداشت اشاره ای کلی به خط داستانی بود وگرنه اگر می خواستم مثل شما، مو به مو جلو بروم، یادداشتم بسیار طولانی تر از آن چیزی می شد که اکنون هست. بهرحال ممنون از توجهتان و اینکه "گرسنگی" یکی از فیلم های محبوبِ عمر من است.


 محسنی درباره ی ( فیلم هایی که نباید دید ): 

واقعاً این مسئله که فکر می کنید فیلم بین یا منتقد یا ریویونویس هستید رو باور دارید ؟ هدشات بی سر و ته هست ؟ آنتارس دستمالی شده ؟ باور کنید آنقدر مرا خنداندید که هیچ کمدی ای تا بحال این کار را نکرده بود .گاهی به جای دیگران صحبت نکنیم بهتره .مشکل شما و فکر شماست که چیزی نفهمیدید نه فیلم . بهتره همه ما حد خودمان را بدانیم وگرنه جهان بیشتر از منتقد صاحب منقد میشه .. موفق باشید 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:

من جای خودم صحبت می کنم، نه دیگران. به نظرم ادب حکم می کند که به جای تخریب، به شکلی اصولی، دلیل بیاورید و قانعم کنید نه اینکه بی ادبانه توهین کنید. حالا چه کسی حدّ خود را نمی داند؟ من یا شما؟

دوشنبه 13 آذر 1391 


حمید درباره ی ( پنهان ): 

آقا بعضی وقتا اشکال نداره آدم رودرواسی رو کنار بزاره! این یک چیز - فیلم نیست -صفر ستاره ایه! من بعد از دیدن یک ربعش فهمیدم! ولی چه کنم که به این راحتی ها نمیتونم از وسط یه فیلم بلند شم! آخه واقعا میشه از این هم نخ نما تر، کلیشه ای تر، بی خلاقیت تر و در یک کلام، بدتر بود؟!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
کاملاً با شما موافقم. همانطور که در یادداشت هم اشاره کرده ام، اگر داستانِ نصفه و نیمه ی آقای دکتر نبود، این فیلم، صد در صد از نظر من، صفر ستاره بیشتر نداشت.
دوشنبه 22 آبان 1391


نگار کماسی ( یک توضیح مهم ):

http://negarkomasi.blogfa.com
دوشنبه 22 آبان 1391

آقای قنبرزاده...

اشکمون رو دراوردین...
من عاشق اینم که بیام تو این وبلاگ و بخونم که فلان فیلم میخکوب کرده شما رو...
فلان رمان عجیب و غریب بوده...
عاشق اینم که بیام اینجا و شاه دیلوگای هر فیلمی رو بخونم
عاشق اینمک که بیام اینجا و ببینم که نوشتی فلان فیلم تکلیفش با خودش معلوم نبوده... معلوم نبوده اصلا چی رو می خواسته بگه...
عاشق اینم که بیام اینجا و زیر اون عکسا رو بخونم و از خنده بمیرم...
عاشق اینم که یه تیکه از یه داستانی رو بخونم و ببینم که تو پانوشت نوشته که املای کلمات حتی فاصله گذاری ها از خود کلمات کتاب است
عاشق اینم که صفحه که بالا میاد عکس یه چراغ روشنی رو ببینم که فضای اطرافش تاریکه...
عاشق...
وبلاگتونم...
ریز و درشتش...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
شما هم با این نوشته اشکِ من را در آوردید! خیلی خیلی ممنونم.


احسان درباره ی ( شجاع ): 

بله Brave یه پروپاگندای فمینیستی اساسی بود.

کافیه نگاه کنید به ارزش های فیلم. دختری که آزادی واقعیش رو در گروی رهایی از سایه ی جنس مذکر میبینه و برای " تغییر سرنوشت اش" باید از رجاله های اطراف فاصله بگیره و فقط به کمک برتری که در زنانگیش وجود داره به موفقیت برسه.
کاراکترهای مونث فیلم همگی قوی و مستقل و باهوش و باتدبیر هستن. در مقابل کاراکتر های مذکر یه مشت انسان حیوان نما هستن که فقط خشونت و بی عقلی درشون دیده میشه و فقط برای خندوندن تماشاچی طراحی شدن.
اگه مخاطب فیلم فقط بزرگسالان بود میشد ازش چشم پوشی کرد، ولی گنجوندن همچین مفاهیمی تو یه فیلم مخصوص کودکان، به نظرم کار کثیفیه
البته اگه هدفتون از فیلم فقط خندیدن و خندیدن و خندیدن باشه مطمئناً اهمیتی به این موضوع نمیدین

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
زیاد سخت نگیرید لطفاً! در ضمن این چیزی که شما فرمودید، ربطی به خوبی و بدی این فیلم و هر فیلم دیگری پیدا نمی کند. ممکن است یک فیلم، ارزش های غلط را به زیبایی به خوردِ تماشاگرش بدهد و بالعکس. 
شنبه 20 آبان 1391


احسان ( رابی اسپارکس ):

پل دانو یکی از ضعیف ترین قسمت های فیلم اندرسون بود. اور اکت هاش کاملا تو چشم بود. یکی از نکات منفی اون فیلم بود

 تیپ و قیافه و بازیش هم که تو همه ی فیلما همینه... بعیده در اینده به جایی برسه
شنبه 20 آبان 1391


محمود شکیبا درباره ی ( آفریقا ):

http://samourai.blogfa.com/

سلام
منم مثل شما فیلم رو دوست نداشتم.
چکنویس هایی هم راجع بهش نوشتم که البته رو وبلاگم نیست.
فیلم به نظرم چند دقیقه ابتدایی خوبی داره ولی بعد از اون کاملا وا می ره و از سطح یک فیلم تلوزیونی معمولی بالاتر نمی ره.
به نظرم سیدی هنوز خیلی به پختگی احتتیاج داره تا بتونه نویسندگی و کارگردانی یک اثر سینمایی منسجم رو به تنهایی انجام بده.
بازی ها هم همگی ضعیف و متوسطند حتی شهاب حسینی که به هر حال بازیگر درجه یکیه نهایتا همون تیپ ساکت درون گرای آشناست که دیگه با بی منطقی های مدام فیلمسازها این مدل تیپ ، چیز جدیدی برای عرضه نداره.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام
کاملاً موافقم. درباره ی تیپ حسینی و اینکه " چیز جدیدی برای عرضه ندارد" هم خیلی موافقم با شما. ممنون.


مریم درباره ی ( آفریقا ): 

به نظر من فیلم خوبی بود اتفاقا سیدی تا حدود زیادی موفق شده با لوکیشن ثابت و شخصیت های کم فیلم جذابی بسازه درسته که فیلمنامه ی پرملاتی نداره اما انصافا کارگردانی خوبی داره و عملا فیلم خوش ساختی شده بازی ها هم شهاب و جواد عزتی فوق العادن و مشخصه که حد خودشون رو فهمیدن و درست سرجای خودشون هستند اما آزاده صمدی و امیر جدیدی(که تقریبا همین نقش رو با اندکی تفاوت در نمایش روایت ناتمام یک فصل معلق کار هومن سیدی هم بازی کرد)اغراق آمیز و آزار دهنده ظاهر شدند البته نه در حدی که غیر قابل تحمل باشند و ایراد دیگه هم حضور اضافی دختر همسایه با بازی مینا ساداتی که منظور نویسنده هرچی که بود به قول یه نفر!! در نیومده! و خیلی راحت میتونه حذف شه... شلوار خیس کردن کسری هم دلیلش فکرنمیکنم استرس اون موقعیت باشه بیشتر به نظرم فشار نگه داشتن خودش و جلوگیری از ادرار بخاطر نمک ها بود! در کل من فیلم رو دوست داشتم آنقدر که از تماشاش کیف کردم و کار به دوباره دیدن کشید.موفق باشید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنون از نظرتان. قضیه ی شلوار خیس کردنِ کسرا، دلیلش هر چه که باشد، بهرحال آن تناقض جالب اما غیرمنطقیِ پایان اثر را مخدوش نمی کند. ضمن اینکه با حرفتان درباره ی حضور اضافه ی دختر همسایه هم کاملاً موافقم. به قول همان یک نفر، این فیلم خیلی چیزهایش در نیامده!
یکشنبه 14 آبان 139


فاطیما:
جناب دامون، نوشته هاتون فوق العادس و من و خیلی های دیگه میخونیمش و ازش لذت می بریم.
این پشتکار شما در نوشتن مطالب با این نظم و دقت جای تقدیر داره. این یه جور احترام به خوانندس.
امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشید و شخصا از این به بعد یک شب در میان، سر ساعت دوازده منتظر نوشته های شما خواهم بود

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام.
این تعریفِ شما، بسیار انرژی بخش بود برای من. خوشحالم که هستید و می خوانید. واقعاً ممنونم از شما.
 جمعه 12 آبان 1391 


یوسف

سه شنبه 9 آبان

وقتی سخن از سینما و آن هم از نوع عشق به آن سخن به میان می آید وقت مفهوم خود را از دست می دهد . دوست من همه بیسواد نیستند !!! چه خوب که لحنمان متناسب با مخاطبمان باشد . خداحافظ

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
همچنان کلی حرف می زنید! اینکه شما از فیلمی خوشتان آمده دلیل بر خوب بودن آن فیلم نیست. اگر به جای جملاتِ عتاب گونه ای مثل "عمیق تر نگاه کن" یا "لحنی متناسب با مخاطب داشته باش"، درباره ی فیلم صحبت می کردید که اعتقاد دارید عمیق هست و جذاب، آنوقت همه چیز حل بود.


یوسف درباره ی ( 360 ):

http://mycinema.persianblog.ir
دوشنبه 8 آبان 1391

داستان ها نه تنها ضعیف و یک خطی و زیادی ساده انگارانه نیستند بلکه دقیقاً عکس این هستند. توصیه می کنم بار دیگر عمیق تر ببینید

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
شما باز کلی حرف زدید. من به شکل جزئی، مصداق یک داستانِ یک خطی، لُخت و ضعیف را شرح دادم. داستانی که آدم ها به سرعت تغییر می کنند تا صرفاً پیام فیلم را برسانند. در ضمن، وقت، چیز با ارزشی ست دوستِ من!


یوسف درباره ی ( 360 ):

http://mycinema.persianblog.ir

دامون جان این فیلم قابل احترامی است چه در فرم و چه در محتوا علی الخصوص . اتفاقاً داستانها و شخصیتها عامل اصلی موفقیت فیلم هستند چون مایه اصلی فیلم هوس و شهوت و تقبیح اون هست در شرایط مختلف

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام
فکر می کنم در یادداشتم به اندازه ی کافی وارد جزئیات شده باشم. همانطور که ذکر کردم، داستان ها ضعیف و یک خطی و زیادی ساده انگارانه هستند. مثال ها را هم که خوانده اید حتماً. شاید اگر جزئی تر ذکر می کردید، متوجه منظورتان می شدم.
ممنون از شما.
دوشنبه 8 آبان 1391


حسن درباره ی ( لوپر ):

یکشنبه 7 آبان 1391  

این فیلم در سکانسهای پایانی کامل می شود ... ای کاش این فیلم در لحظات پایانی ضرباهنگ کمتری داشت چرا که نقطه اوح فیلم یعنی تصمیم گیری جو برای شلیک به خود خیلی سریع اتفاق می افتد ...

در ضمن بعضی صحنه ها توی ذوق می زد مثل درگیری گروه ایب در رستوران با جو پیر که جو جوان هم بنظر می توانست راحت دستگیر شود ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
اشاره ی خوبی بود به صحنه ی پایانی هر چند که به نظر من نرسید که این تصمیم گیری سریع اتفاق افتاده باشد. ممنون از شما.


mojtaba89 درباره ی ( 11-11-11):

http://myturn.blogsky.com
سه شنبه 2 آبان 1391

اتفاقا جزء فیلمهایی بود که بدم نمیو مد ببینمش ولی خوب با این چیزی که نوشتی همون بهتر که ندیدمش .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
اگر برای سرگرمی فیلم نگاه می کنید، کار خوبی کردید، اما اگر برای یادگیری نگاه می کنید، شاید اگر یک بار ببینیدش، چیزهایی بیاموزید. می گویند "ادب از که آموختی، از بی ادبان". البته روی دور تند ببینید، بهتر است!


 سین درباره ی ( کلوزآپ ): 

http://Tangled1992.mihanblog.com

یکشنبه 30 مهر 1391

از این فیلم اصلن خوشم نمیاد! نظر شما محترمه ولی توش یه جور خودنمایی می بینم به جای صداقت خودنمایی ای که باعث میشه کیارستمی به مخملباف و بالعکس نوشابه باز کنه.

و البته از فیلم هایی که تحت هر شرایطی به انسانیت پشت می کنند و بهش امیدوار نیستند و یا بعضی وقت ها اون رو به بد بختی خودشون تبدیل می کنند اصبن خوشم نمیاد.
... به خاطر یقین کوچکت که انسان دنیایی ست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ایده ی "نوشابه باز کردن" را که من متوجه نشدم البته، اما درباره ی اینکه "به انسانیت پشت می کند" به نظرم اینگونه نیست. خودِ فیلم با نشان دادن آدم هایی که انسان ها را از روی طبقه و چهره قضاوت می کنند، اتفاقاً می خواهد بگوید آدم ها نباید اینطور باشند و اتفاقاً نظرش این است که " ... انسان دنیایی ست. " البته این حرف ها هم معنی اش این نیست که من کُشته مُرده ی فیلم باشم!
ممنون از شما.


دکستر:

خواهش می کنم.

راحت می تونم بگم سلیقه ی خیلی عجیبی، حداقل توی انتخاب فیلم هاتون برای دیدن دارید. خیلی از فیلم هایی که معرفی کردید رو من اصلاً اسمشون رو نشنیدم! حالا موندم شما از کجا پیداشون می کنید. و گمون هم نکنم که چیزایی مثل امتیاز IMDB برای دیدن فیلمی، براتون مهم باشه، چون اینجا همه جور فیلمی دیدم(چون خودم هر فیلمی نمی بینم مخصوصاً خزعولات اکشن و ترسناک هالیوودی؛ مگه واسه تنوع). البته اونایی رو که دیدم، خیلی جاها نظرم با نظرات شما متفاوت هست. اما معلومه که علاقه ی زیادی به سینمای کلاسیک دارید. چندتا پیشنهاد، اگه ندیدید:
http://www.imdb.com/title/tt0040725/
http://www.imdb.com/title/tt0067778/
http://www.imdb.com/title/tt0061065/
http://www.imdb.com/title/tt0054248/
http://www.imdb.com/title/tt0047469/
http://www.imdb.com/title/tt0057495/
http://www.imdb.com/title/tt0154420/
http://www.imdb.com/title/tt0068883/
در آخر اینکه دست به قلم خوبی دارید.
موفق باشید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
همه ی فیلم های پیشنهادی شما را دیده ام، به جز "کفش قرمز" پاول. ذاتاً "زمزمه های قلب" لوئی مال از فیلم های محبوب عمر من است.
ممنون از شما.


دکستر درباره ی ( کلبه ای میان جنگل ):
سه شنبه 25 مهر 1391

سلام.

خودتون رو خسته نکنید. فیلم در یک کلام "مزخرفی" بیش نیست. جالب اینکه خیلی از منتقدها ازش تعریف کردن!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام
راستش در به کار بردن کلمه ای که شما به کار بردید، کمی مماشات کردم. سعی کردم جلوی خودم را بگیرم. پس یک نفر موافق من هم پیدا شد بالاخره!
خوشحالم که همچنان خواننده اید.


 

آرزو درباره ی ( گشت ارشاد ):
http://donyayedokhtarane.blogfa.com/
سه شنبه 18 مهر 1391

بهانه ای بود برای گفتن خیلی از حرفهای معمولی در مورد حق و حقوق بسیار معمولی و بدیهی ما ایرانیها، که به خاطر دلایل حاکم اجتماعی چاره ای نداریم ازشون صرف نظر کنیم. درباره ارزش سینمایی فیلم چیزی ندارم بگم ولی کسی که با این شرایط دغدغه گفتن این حرفها رو تو فیلمش داره آدم قابل احترامیه و استحقاقش، این نقد تند و منفی شما نیست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
یادم نمی آید به سازنده اش بی احترامی کرده باشم!!! من صرفاً درباره ی سطحی بودن فیلم حرف زدم و یادتان باشد "گفتن" داریم تا "گفتن".
ممنون


نسیم درباره ی ( قلمروی طلوع ماه ):

http://delgapp.blogfa.com
چهارشنبه 5 مهر 1391

سلام. با توجه به واقعیتهای پیرامونی زندگی خصوصا در اقلیم خودمان همه یه جوری پیچیده گرا شدیم. همش فکر میکنیم که در پس یک موضوع ساده حتما مفهوم عمیق تری باید باشه. برای همین هضم سادگی گاهی برامون سخته. شاید برای همینه که با سادگی فیلم مشکل داشتین :)

ببخشید بی ربط بود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام. ممنون از نظرتان. کاملاً و دقیقاً هم با شما موافقم. جالب اینجاست که من حتی موضوع پیچیده را هم ساده می بینم، چه برسد به یک موضوع ساده! من تنها با "سادگی بیش از حد" در یک اثر هنری مشکل دارم.


 yk8 درباره ی ( دیکتاتور ): 

http://yk8.blogfa.com

این فیلم فقط نقد دیکتاتوری نیست.بلکه ادامه ی رفتار تحقیر امیز هالیوود در مقابل شرقی ها علی الخصوص مسلموناست.

مسخره کردن لهجه ی عربی - استفاده از المانهای اسلامی متل ریش بلند - غربیهای فهیم و دوست داشتنی و آزاد -ضدیت نژاد پرستانه ی دیکتاتور با اسراییل و یهودی ستیزی-جریان همیشگی ترس از بمب هسته ای و حتی نام بردن از احمدینژاد- ناجی داستان که یه دختر فمینیست آمریکاییه واز همه جالبتر درصد رای دیکتاتور توی آخر فیلم:98.8 (دقیقا درصد آرای همه پرسی جمهوری اسلامی!!!)
البته فیلم شدیدا بامزه ای بود!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنون از شما. در اینکه بامزه بود، کاملاً موافقم ...
چهارشنبه 5 مهر 1391


میله بدون پرچم درباره ی ( قلمروی طلوع ماه ):

سه شنبه 4 مهر 1391

سلام

این نکته "چگونه گفتن" و اهمیتش را دوست داشتم... توی نوشتن داستان هم همین صادقه. بعضی مواقع آدم فکر می کنه که در مورد هر موضوعی ده ها فیلم یا داستان به وجود آمده اما باز کسی می اید و ما را شگفت زده می کند و ...
کلاً می خواستم بگم که کماکان با این بخش های تک گویی درونی بسیار حال می کنم. ممنون. این مورچه خوار و این جمله اش کولاک بودند...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام
دقیقاً ! مگر چقدر موضوع در دنیا وجود دارد؟ این، نوعِ ارائه ی موضوعات تکراری ست که همه چیز را جدید جلوه می دهد. ممنون از شما.


حسین درباره ی ( قلمروی طلوع ماه ): 

این همه تعریف و فقط سه نیم ستاره، به هم نمی‌خورن

من که بههش می‌گم: "منتقد بازی"

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام
من منتقد نیستم که بخواهم "بازی" کنم با آن. این ستاره ها، صرفاً حس کلّیِ من است در قبال کلّیت فیلم. من هر ستاره را مساوی با یک قسمت از ساختار فیلم در نظر نمی گیرم. یعنی مثلاً نمی گویم یک ستاره برای بازی های خوب، یک ستاره برای داستان خوب، یک ستاره برای موسیقی خوب و الی آخر. من به این ستاره بازی ها، اینطور نگاه می کنم که: مثلاً "احساس می کنم" درباره ی فیلم " قلمروی طلوع ماه" سه ستاره کم است و چهار ستاره زیاد. علت اینکه چرا "چهار ستاره زیاد" را هم در آخر یادداشت گفته ام: طرح و مفهوم بیش از حد ساده اش. به همین سادگی!
سه شنبه 4 مهر 1391


 نگار درباره ی ( دیکتاتور ): 

به نظرم دو و نیم واقعا برا همچین فیلمی زیاده. دو سال دیگه کسی نگاش کنه یه ذره هم خنده دار نیست. از اون فیلمای به شدت تاریخ مصرف داره

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
فیلم درباره ی تاریخ خاصی حرف نمی زند چرا که تا انسان وجود دارد، دیکتاتورها و دیکتاتوری هم وجود دارد. قبول دارم که شاید دو سال دیگر فیلم کهنه ای به نظر برسد، ولی این به خاطر موضوعش نخواهد بود، به خاطر ساختارش خواهد بود.
شنبه 1 مهر1391


 گرتا درباره ی ( تو و من ): 

http://classicinema.blogfa.com/

با اینکه این فیلم رو ندیدم و خیال دیدنشو هم ندارم، بازم از یادداشتتون لذت بردم. متاسفانه این قدر از این فیلما داریم که فقط اگه توی یادداشتتون اسم شخصیت ها یا افراد رو عوض کنید، فیلم های زیادی میشه پیدا کرد که دقیقا این نکات در موردشون صدق می کنه. واقعا جای تاسف هست برای سازندگان این قبیل فیلما که گاهی آدم فکر می کنه حتی یک دفعه هم فیلم خودشونو نگاه نکردن...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنون از شما. فکر می کنم همینطور باشد: خودشان هم بعید است بنشینند فیلمشان را ببینند. 
سه شنبه 28 شهریور 1391


 محسن درباره ی ( داستان یک راهبه ): 

http://http:/ketabamoon.blogsky.com

من این فیلم را ندیده ام. در این چهره هم که گویا ادری هپبورن است او را به سختی تشخیص می دهم. ولی فرد زینمان را در هر جایی که ببینم می شناسم. فرد زینمان با این که در هالیوود از او بخوبی یاد نمی شود چرا که جزء اعضای کمیته ی مک کارتی بود را دوست دارم. فرد زینمان را در ماجرای نیم روز یا به اسم واقعی فیلم ینی صلواه ظهر همیشه تحسین کرده ام. یعنی فیلم

High noon
که تنها فیلم تاریخ سینماست که در سکانس ساخته شده است.
در این لینک
http://www.imdb.com/title/tt0044706/

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنون از توضیحاتتان. اما این فیلم "در سکانس" ساخته نشده. احتمالاً منظورتان این بوده که داستانِ فیلم در زمان واقعی می گذشته. یعنی زمان داستان، با زمانِ حقیقی، یکی بوده که البته این مورد در تاریخ سینما یکّه نیست چون فیلم های زیادی هستند که داستانشان در زمان حقیقی می گذرد. نمونه اش فیلم "کشتی نوح" سوکوروف است که یک پلان/سکانس نود دقیقه ای ست و زمان داستان با زمان حقیقی برابر است هر چند که سوکوروف با شیوه ای اعجاب انگیز در همان نود دقیقه ی بدون کات، ما را در تاریخ عقب و جلو می برد.
چهارشنبه 8 شهریور 1391


حسین درباره ی ( پناه بگیر ): 

نمرۀ من: 7 از 10
1. اتفاقا اصلا معلوم نیست کورتیس راست بگوید (آخرین صحنۀ فیلم هم میتواند رویای او باشد، مثل اولین صحنۀ فیلم و بقیۀ رویاهایش که از واقعیت قابل تفکیک نیستند) و اتفاقا همین ابهام است که به همۀ ماجراهای فیلم مفهوم عمیق میدهد.
2. حرف نزدن دختر حداقل این کاربرد را دارد که خانواده را درگیر بحران نشان می دهد، بحرانی که می تواند دلیل توهمات کورتیس باشد (اگر فقط توهم باشند)
3. بخش های میانی فیلم مشخصا ضعیف تر هستند.
4. سه بار در ابتدای فیلم کابوس کورتیس را می بینم، دوتای اول به شدت شکه کننده هستند ولی آخری نه (چون کلک کارگردان لو رفته و می دانیم که کابوس است و غافل گیر نمی شویم) جالب است که بعد از این تا اواخر فیلم کابوس دیگری را نمی بینیم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

توضیحات خوبی بود. ممنون.
سه شنبه 31 مرداد 1391  


نگار

به نظرم My Own Private Idaho واقعا فیلم خوبیه و برعکس فیلمیه که باید دید.

فیلم یه حالت شاعرانه داره. خیلی چیزی اتفاق نمی افته با اینحال هم زیباست هم شوم درست مثل کارای Tarr که تحت تاثیرش هم بوده و نگاه کن خشونت فیلم رو چقدر با زیرکی بکار برده. یک ذره احساس گرایی یا اکسپلویتیشن توش نیست و این خیلی بنظرم کم ماننده.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنون از نظرتان. این خصوصیاتی که اشاره کرده اید، بیشتر شخصی ست. حس شماست در رابطه با این فیلم. حسی که فرد دیگری شاید نداشته باشد. حس من در رابطه با این فیلم می گوید "شلخته" و "خسته کننده" و "بی مزه". این صفات هم طبیعتاً تنها بازگو کننده ی احساسات شخصی ست. نمی توان برای بحث روی یک فیلم، مخصوصاً یک بحث آکادمیک، اینگونه به قضایا نگاه کرد. اما واقعاً در رابطه با این اثر، اصلاً حوصله اش را نداشتم که بشینم و با نگاهی آکادمیک و اصولی واکاوی اش کنم. سعی کردم اما نشد! چطور بگویم ... واقعاً فیلم اعصاب خردکنی بود! نکته ی دیگر هم اینکه جنس " بی اتفاقی" در فیلم های تار، با جنس "بی اتفاقی" در این فیلم، زمین تا آسمان فرق می کند و من متوجه نشدم چطور این دو کارگردان را به هم مربوط کردید!
جمعه 20 مرداد 1391  


محمد درباره ی ( همه حالشان خوب است ):

http://aboutcinema.mihanblog.com/
یکشنبه 8 مرداد 1391  

دقیقا فیلم گرم و صمیمی هست و دوست داشتنی. من که خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. قطعا بخش زیاد این حس و حال از بازی عالی دنیرو هست که از فیلم مخمصه به این ور، این تنها بازی خیلی خوبش هست.


محمد درباره ی ( تهران، طهران):  

http://aboutcinema.mihanblog.com/

هر دو اپیزود بی نهایت فاجعه و بی ارزش بودند. من که چندین بار میخواستم سرم رو محکم بکوبم به دیوار! صفر ستاره.

بر خلاف شما معتقدم از مهرجویی این سالها اصلا چنین اثری بعید نیست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
موافقم. آن یک ستاره هم برای اپیزود مهرجویی و صرفاً به خاطر گرمای خاصی بود که در برخی صحنه ها احساس می کردم. مثل وقتی که آن خانواده ی فقیر را به آن پانسیونِ قصرمانند راه می دهند و اتاقی شیک و گرم در اختیارشان می گذارند ... یک جور قصیه ی پریان مثلاً ... وگرنه در کلیتش که حرف شما درست است.
یکشنبه 18 تیر1391  


محمد  درباره ی ( غیرقابل تصور ): 

http://aboutcinema.mihanblog.com/

فیلم بدی نبود ولی عالی هم نبود به نظرم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
من هم البته نگفتم عالی، ولی به اندازه ی "فیلم بدی نبود" هم نمی دانمش! توضیح اینکه: به فیلم هایی که "عالی" باشند چهار و نیم و پنج ستاره می دهم. 
یکشنبه 18 تیر 1391  


سعید عابدی درباره ی ( غیرقابل تصور ):
http://saeedabedi.mihanblog.com/
یکشنبه 11 تیر 1391 

هرچقدر ساموئل ال جکسون بازی خوبی دارد در مقابلش کری آن ماوس نقش کلیشه ای و بازی بدی دارد در اوایل فیلم به طور خیلی کلیشه ای وقتی دارد به محل کارش می آید کودکی را در خیابان میبیند و به او لبخند می زند.تا به طرز تابلویی فیلم به تماشاگر بگوید این زن طرف خوب ماجراست .با این اوصاف چهار امتیاز از پنج امتیاز ممکن اندکی به گمانم برای فیلم زیاد باشد .من از ده امتیاز شش بهش دادم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
فیلم برای من که جذاب و نفسگیر بود. درباره ی نقش آن ماس هم موافقم. برای همین اشاره ی چندانی در یادداشت به آن نکردم. اما در نهایت این ستاره ها، بیشتر یک بازی بامزه هستند و نه چیز دیگر.


محمد درباره ی ( چهارشنبه لعنتی ): 

http://www.darma.mihanblogcom  

این که شما از این فیلم خوشتون نیو مده دلیل این نمی شه که بخوایین به این شکل این فیلم و بکوبین ون تا حالا بیش از ۳۰۰ ..۲۰۰ تا فیلم ایرانی دیدم که شاید کمتر کسی ختی اسمشم به گوشش خورده باشه ولی این فیلم واقعا جذابیتایی داره که من تا حالا به قشر هایی مختلفی از لحاظ سطح سواد .. عقائد و گروه های سنی مختلف دادم و اکثرا لذت بردن از تماشای فیلم ... و لازم که یه چیزی رو هیچ وقت یادمون نره و اون این که فیلم ساخته میشه که دقایقی اددم رو سرگرو کنه و حس و حال خوبی به آدم بده نا این که بخاد نکات آموزنه و درس اخلاق بده برای این موضوع شما می تونید از مسجد مدرسه یا کلاسای فرهنگی سمینار یا حوضه علمیه کمک بگیرید اگه دوست دارید کلا تمام تایمتون رو صرف یاد گرفتن کنید ... و این که شخصیت های یک فیلم جملاتی رو بگند که بخاد عقاید وشخصیت شون رو نشون بده من نمی فهمه چرا از نظر شما عجیبه مثلا حماسه یه جون نامید معتاد و دزد باید جملات دکتر علی شریعتی رو به عنوان دیالوگ انتخاب کنه ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنون از شما
دوست عزیز، فکر می کنم ـ و این صرفاً نظر من است ـ که شما باید بیشتر فیلم ببینید و یاد بگیرید که فیلم ها را "چطور" ببینید. البته در نهایت، مهم این است که از چه چیزی بیشتر خوشتان آمده. در این حرفی نیست. هر کسی سلیقه ای دارد بهرحال. شما می توانید از فیلمی خوشتان بیاید یا نه اما در عین حال "باید" بدانید که آن فیلم چگونه فیلمی ست و این موضوع نباید به نزولِ سطح سلیقه بینجامد. مگر اینکه تماشاگری گذری باشید که صرفاً برای وقت گذرانی فیلم می بینید که این بحثش جداست. در ضمن، اینکه شخصیت ها عقاید خود را با حرف هایشان نشان بدهند، چیز بدی نیست. در تمام فیلم های دنیا، همین اتفاق می افتد. اما مهم اینجاست که "چگونه" این عقاید را ابراز کنند. شعاری و گل درشت یا ظریف و هنرمندانه؟ برای رسیدن به جواب باید بیشتر ببینید ،بیشتر تجربه کنید و بیشتر بخوانید. 
جمعه 9 تیر 1391  


رضا

چهارشنبه 24 خرداد 1391  

واقعا مضحکه...نمیدونم این مافیای زیرنویس ماشینی یا حتی افراد مریض کی میخواهند دست از سر کلا فیلم جدای از خوب یا بدش بر دارند...

حتی توی صدا و سیما خوانندهه فکر کنم لری میخوند که همش فارسی با لهجه بود و بعد زیرش فارسی ترجمه کرده بودند و چقدر الکی و اعصاب خوردکن زمین تا آسمون با اون چیزی که میخوند فرق میکرد. بابا خود خوانندهه فارسی میخونه فقط یکم ایی و ایو تهش میذاره چرا این جنایتو میکنید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
بله، یادم رفت بگویم که خیلی از این زیرنویس ها را به کامپیوتر بیچاره می سپارند تا جملات را سر هم کند. طبیعتاً اینجا هم پای همان آدم های بیمار در میان است و کامپیوتر بدبخت، بی تقصیر است.


سعد عابدی

http://saeedabedi.mihanblog.com/
پنجشنبه 11 خرداد 1391

سلام

سعی نکن وقتت را با فیلمای بی ارزش تلف کنی .بعضی فیلما از دور داد می زنند که مزخرفن .مثلا همین فیلم دختران قاسم جعفری .از اسمش باید متوجه بد بودنش بشی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
سلام
فیلم های بی ارزش شاید برای شما به منزله ی وقت تلف کردن باشد اما برای من کلاس درس است. سئوال اینجاست که آیا فقط فیلم را برای لذت بردن نگاه می کنید یا نه؟ آنهایی که جوابشان مثبت است، نظرشان مثل شماست و آنهایی که جوابشان منفی ست، نظرشان مثل من ... من اگر از پانزده کیلومتری ندانم که قاسم جعفری فیلم خوبی نخواهد ساخت، بسیار عجیب خواهد بود!


حسین رازی زاده

http://naghde7.blogfa.com
پنجشنبه 11 خرداد 1391  

ممن مجبور شدم اسلیپینگ بیوتی را ببینم

به خواطر بررسی اون از جنبه روانشناسی جنسی غرب
فیلم هم انتقادیه
هم تهوع آور هست
اول فیلم را یادته برای فروش خود شیر یا خط مینداخت
از یادم نمیره=تحقیر زن در جامعه غرب
عقده پیر مرد ها و . . . .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنونم. به نظر من، تعابیر باید پشت یک داستان پنهان باشند، نه پیشاپیش یک سری تصویر ... درباره ی "تحقیر زن در جامعه ی غرب" هم ( که قبولش ندارم مسلماً ) بحث زیاد است که جایش اینجا نیست.  


 

نگار

فیلم Mr. Nobody رو دیدید ؟ اگر دیدید نظرتون درباره اش چیست ؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
جمله ی جالبی که نیموی فرتوت و 118 ساله به خبرنگار جوانی که آمده تا از او مصاحبه ی تهیه کند، می گوید، جانمایه ی اثر است. خبرنگار در واکنش به داستان های مختلفی که نیمو از زندگی اش گفته، اظهار تعجب می کند و می گوید بالاخره کدامشان درست است و نیمو در جواب می گوید همه شان. نیموی کوچک، اگر مادرش را انتخاب کند یا پدرش را، در نهایت باز هم باید با مسائلی درگیر باشد، عشق هایی را تجربه کند و غم هایی را از سر بگذراند. اینگونه، فیلم حرف قشنگی می زند و می گوید که شاید مهم نباشد که نیمو پدرش را انتخاب کند یا مادرش مهم این است که با انتخاب هر کدام، چگونه زندگی خواهد کرد و چطور تجربه خواهد اندوخت. اما در نهایت به شخصه از فیلم هایی که ساختاری بهم ریخته و شلوغ داشته باشند، چندان لذت نمی برم. جمعه 5 خرداد 1391


علی ایمانی درباره ی ( نارنجی پوش ):

جالب است که همین مدل بازی تکراری بهداد معمولا ستایش شده و لایق جایزه شمرده می شود. نسخه ای که من در جشنواره دیدم پایان وحشتناکی داشت که در آن همه به کمک شهردار شروع به جمع آوری آشغالهای بیابان می کردند. البته شنیده ام این پایان عوض شده، اما از آنجایی که ساختار کلی فیلم شبیه به هم چسباندن میان پرده های تبلیغات شرکت گاز در سریال باغ مظفر است شوقی به دیدن دوباره اش ندارم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
جالب است. نمی دانستم فیلم، پایانِ دیگری داشته و حالا عوض شده. اینطور که گفتید، باز این پایان جای خوشحالی دارد! چیزی که شما گفتید نزدیک به فاجعه است!
یکشنبه 3 اردیبهشت 1391


نسیم

http://delgapp.blogfa.com 

سلام. من شما رو سالهاست می شناسم. من همیشه اسمتون رو توی مجله فیلم میدیدم و همیشه توی ذهنم بودین نمیدونم چرا؟ یعنی فکر کنم این خودش یک سوژه فیلم بشه که اسم یه ادمو یه عمر بشناسی و برات مثل یه دوست باشه.

چی نوشتم؟ ببخشید موضوع لااقل برای من خیلی جالبه. حالا برم نوشته هاتون رو بخونم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
برای من جای خوشحالی دارد و ممنون از اظهار لطفتان.
  سه شنبه 29 فروردین 1391  


 پیمان درباره ی ( رانندگی ):

این فیلم کپی فیلم The Driver محصول 1978 هست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
این اثر والتر هیل را ندیده ام. اگر واقعاً اینگونه باشد که گفتید، نکته ی جالبی بود که تا به حال جایی نشنیده بودم ... ممنون.
یکشنبه 27 فروردین 1391 


 پیمان:

سلام. نظرتون در مورد فیلم A Prophet چیه ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
به نظرم بیست دقیقه ی ابتدایی فیلم، واقعاً نفس گیر و جذاب است اما جلوتر که می رویم، خط داستانی کمی بهم ریخته و آشفته می شود. ضمن اینکه من متوجه بعضی چیزها نشدم. مثلاً علت میان نویس هایی مثل "چشم و گوش" و "اِقراء" را نفهمیدم و متوجه نشدم چرا مالک، چشمانش ضعیف است و این چه کمکی به چارچوب اثر می کند. نمای پایانی فیلم و حرف کلی آن بسیار عالی ست اما همانطور که گفتم، به نظرم مشکلات فیلم هم کم نیستند.
دوشنبه 21 فروردین 1391  


 پوریا:

فیلم The Bird People in China رو دیدید ؟ فوق العادس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
کارهای تاکاشی میکه از جمله 13 آدمکُش و گزینش ( Audition ) را دوست دارم. مخصوصاً "گزینش" که کار تکان دهنده ای ست. متاسفانه هنوز فیلم مورد اشاره ی شما به دستم نرسیده است. حتماً خواهم دید. ممنون از اینکه یادآوری کردید.
جمعه 18 فروردین 1391  


رضا درباره ی ( خداحافظی طولانی):

http://yavarireza.blogfa.com/

به نظر من این فیلم یکی از بهترینفیلمهای رابرت آلتمن هست بسیار روند معقولانه ای دارد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
شاید روند معقولانه ای داشته باشد اما من از روابط شخصیت ها با هم و اینکه چه نقشه ای در میان بوده، هیچ سر در نیاوردم. شاید به خاطر ذهن تنبلم بوده که زحمتِ کنار هم چیدنِ وقایع را به خود نداده. 
پنجشنبه 17 فروردین 1391  


رضا درباره ی ( شاعری ):

بسیار زیبا و سلیس بود کلا فیلمهای شرقی جدید حوصله سر برند اما از این فیلم خیلی تعریف شده و باید دیدش حتما... از کارگردانهای معاصر شرقی کاروای وونگ سه فیلمی که ازش دیدم کارگردان بدی نیست ولی این فیلم هم حتما باید خوب باشه که اینطوری ستاره باران شده

بازهم ممنون 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
کارهای وونگ کار وای را دوست ندارم. تنها اپیزود دوم یا سوم از فیلم ( اروس ) به کارگردانی او، به دلم نشست. فیلمی که سه اپیزود داشت و آنتونیونی و سودربرگ، کارگردان دو اپیزود دیگر بودند. ( البته اپیزود آنتونیونی در آن فیلم را واقعا دوست دارم ) "شاعری " اما واقعا چیز دیگری ست ...
سه شنبه 8 فروردین 1391  


رضا درباره ی ( فیلم هایی که نباید دید ):

سلام

این فیلمهایی که نباید دید آدم را کنجکاو میکنه که این فیمها را بره و ببینه مخصوصا فیم خون مقدس که موضوع عالی داره ولی تو هیچ لیستی(لیست فیلم فروشها) اسمش نبود و باید منتظر شد که کی بیرون میاد
من با یکبار سرزدن عاشقاین وبلاگ شدم و توی علاقه مندیهایم گذاشتم تا هر از چند گاهی سر بزنم واقعا بایید به همچین علاقه ای دمت گرم گفت
تعطیلات بدجور خوش بگذره
1391/01/03 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنون از لطفتان. این را هم بگویم که این فیلم santa sangre که با نام دیگرش یعنی ( خون مقدس ) هم شناخته می شود، اثری ست مربوط به سال 1989. منتظر ماندن فایده ای ندارد، باید سراغش بروید!


مهدی درباره ی فیلم های پیشنهادی:

http://mahdi000karimi.blogfa.com
عجب لیست عجیبی است. فقط فیلم آلزایمر را دیدم. دوستش داشتم اما نه به اندازه شما!!!
کارگردانان نام آشنایی هم بینشان نمی بینیم به جز استفن دالدری و الکساندر پین و آندری زویاگینتسف. در کل فکر کنم فیلمهای خاصی رو کشف کردید.
راستی وب بسیار خوبی دارید و سال نو هم مبارک
1391/01/02 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
 من آلزایمر را " دوست " نداشتم. تنها فیلم بدی نبود نسبت به باقی فیلم های اخیرا اکران شده در سینمای ایران. ممنون از لطفتان.


حسین درباره ی ( باید درباره کوین حرف بزنیم ):

نمره من به فیلم: 3 از 10

بدترین فیلم هالیوودی امسال که دیدم، بعد از Martha Marcy May Marlene (جالبه که از خیلی جنبه ها به هم شبیه هستند)
فیلمی خسته کننده و بی معنی. چرا کوین چنین شخصیتی داره؟ معلوم نیست، احتمالا چون مادرش نمی خواست به دنیا بیاردش (که در یکی دو صحنه، خیلی گذرا بهش اشاره میشه) فیلم چی میخواد بگه؟ بیایید بچه هایمان را دوست بداریم؟ دفاع از سقط جنین؟ ... نمی دونم.
شخصیت ها فوق العاده ضعیف اند و فیلم داستان نداره، اصلا هر جور دیگه فیلم تموم می شد هیچ فرقی به حال من نمی کرد.
چرا روایت غیر خطی انتخاب شده؟ احتمالا برای اینکه فیلم بیشتر رو اعصاب باشه!
حتی صحنه ی جشن گوجه فرنگی به نظرم بیشتر ادا میومد. (مقایسه اش کنید با صحنه فوق العاده شروع Memento)
خلاصه این سبک از فیلم سازی به نظرم فرسنگها با تاثیر گذار بودن فاصله داره.

جمعه 19 اسفند 1390

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
اینکه (( چرا کوین چنین شخصیتی داره؟ ))، خودتان جواب خودتان را داده اید. دقیقا به همین علت که مادرش نمی خواست او را به دنیا بیاورد. به نظرم همین کافیست و اصلا چرا چنین شخصیتی نداشته باشد؟ فیلم درباره ی مادری ست که باید بار گناهش را تا آخر عمر به دوش بکشد. نه درباره ی این است که بچه هایمان را دوست داشته باشیم و نه دفاع از سقط جنین! صادر کردن حکم کلی (( شخصیت ها فوق العاده ضعیف اند ))، چندان جالب نیست. اصولا این فیلمی نیست که بخواهد آنچنان درباره ی همه ی آدم هایش شخصیت پردازی کند و لزومی هم به این کار نیست. البته بحث شخصیت پردازی، بسیار مفصل است که در این چند خط نمی گنجد. روایت غیرخطی هم به نظرم به ذهن بیمار و آشفته ی مادر و فرزند می ماند. و بالاخره اینکه مگر فیلمی هم پیدا می شود که داستان نداشته باشد؟! 
تشکر می کنم از بحث هایتان.


حسین درباره ی ( در برابر زمان ):

نمره من 6 یا 7 از 10

ایده ای به وضوح هدر رفته، هرچی فیلم داره از یک سوم ابتدائی درخشانشه که اوجش صحنه مرگ مادره.


حسین:

خواهران ماکیوکا به نظرم در یک قدمی شاهکار قرار داره، از نظر داستان و ... و به خصوص از نظر بصری

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
حتما خواهم دید ... ممنون از پیگیری تان.
جمعه 19 اسفند 1390


... درباره ی ( چهارشنبه لعنتی ):

فیلم فوق العاده ای هستش، با این عینک سیاه فقط خودتو حروم می کنی ، پارسا خیلی دیالوگ داشت چرا فقط همی ن یکی رو گذاشتی...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــnbsp;pــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــnbsp;br /ـ

پاسخ:
مهمترین ملاک خوب و بد بودن یک فیلم، احساسات خودتان است البته تا وقتی که به سراشیبی خطرناکِ « پایین رفتن سطح سلیقه »نیفتید ...


حسین درباره ی ( آتش در دشت ):

نمره من: 6 از 10 (متوسط رو به خوب)

فیلم خوب شروع میشه، اما از مشکل شخصیت پردازی رنج می بره، شخصیت اصلی داستان برای من اونقدر مهم نشد که فیلم بتونه روی من اثر زیادی بگذاره (و بقیه شخصیت ها)، البته فیلم اصلا خسته کننده نیست.
البته دو صحنه عالی رو ایچیکاوا در اپیمان /pین فیلم خلق مرده:
1) جایی (فکر می کنیم) در اواخر فیلم که یک دسته سرباز با حال نزار در حال حرکتند که هواپیمایی حمله میکنه، همه میخوابن روی زمین و بعد از رفتنش تنها نصفشون از زمین بلند می شن و طوری به راه رفتن ادامه میدند، گویی که هیچ اتفاقی نیافتاده.
2) صحنه ای سربازی کفش پاره اش رو با کفش یک سرباز مرده عوض می کنه، نفر بعدی کفش خودش رو با کفش سرباز قبلی و...

در کل فیلم به نظرم یک پله پایین تر از "Burmese Harp" و چند پله پایین تر از "The Human Condition" قرار داره.
*****
شما فیلم The Makioka Sisters ایچیکاوا رو دیدی؟

جمعه 19 اسفند 1390 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
به صحنه های خوبی اشاره کرده اید و با این نکته که شخصیت اصلی برایمان مهم نمی شود، کاملاً موافقم. متاسفانه هنوز خواهران ماکیوکا را ندیده ام.


امیر:

جناب دامون برای من که خواننده دائمی مجله فیلم هستم تسم شما از نامه های بیشماری که برای مجله نوشته اید در خاطر مانده وبلاگ خوب و مفیدی دارید که البته من تازه باهاش آشنا شدم ین ستاره هایی که به فیلمها میدید کمک زیادی در انتخاب فیلمها برای تماشا میکنه

الان مثل زمان قدین دوره عسرت نیست کافیه اسم فیلمیو بدونیم و بعد از گشتی تو اینترنت بی هول و واهمه دانلود کنیم
خسته نباشین

پنجشنبه 18 اسفند 1390  

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنون از شما و خوشحالم که نام من به یادتان مانده ...


امید رنجبر درباره ی ( هنرمند):

http://www.mouchette.blogfa.com
یک موزیکال آزاردهنده، یک داستان ضعیف و کم مایه، یک صامتی که یا فرم ندارد یا اگر دارد به شدت فتوکپی شده ی آثار دسته چندم اوایل قرن بیستم است. یک سانست بلوار خفه شده و یک اومبرتو دی شاد و شنگول.
فیلمی که خود را می نماید حالا به هر شکلی.
برای جلوه دادن خود دست به دامان خیلیهاست، از هارولد لوید و بیلی وایلدر بگیر تا
اورسون ولز و ویتوریا دسیکا.
نام فیلم هنرمند است اما کدام هنرمند؟ کاراکترهای فیلم جرج و پپی هنرمندند یا فیلمسازانش؟ (به این خاطر که تابلوست فیلم سفارشیه و اصلا فیلمساز از آن دوره فقط فیلم دیده و هیچ مطالعه ای از سینمای صامت نداره.)
به نظرم آن سگه از همه هنرمند تر است حداقل خیلی با هوش است. آنقدر که برای جرج سوپر استار مهمتر است. توجه کنید یک سگ از همسر آدم دوست داشتنی تر میشود. عجب شوخی مسخره ای
نه شامورتی بازیهای جرج اثری از هنر دارد نه رقصهای پپی.
فیلم نه درباره ی سینما و هنر است و نه درباره ی هالیوود و سلطه اش.
نه ستاره سازی را آسیب شناسی می کند ، و نه تاثیر ورود صدا بر جریان سینما را تحلیل میکند.
سکانس خواب جرج که در آن صدای اشیا و خنده های رقاصه، او را می ترساند، فهمش برایم سقیل است یا فرار سایه ی جرج از خودش. اینکه چه چیزی باعث انحطاط جرج میشود و یا پپی به یکباره چهره شاخص رسانه ها، هم همین طور.
مطمئنا خود سینما عامل نیست بلکه دست پاچگی فیلمساز در به تصویر کشیدن این گونه مسائل عامل است. میشل هازاناویشس یک مصداقهایی دیده و شنیده اما در جست و جوی حقیقت ماجرا نبوده. تازه این مطلب را هم متذکر شوم که در آخر فیلم تصویر خود فیلمساز و عوامل پشت صحنه در کنار جان گودمن چه ضرورتی دارد؟ این را از کجا الهام گرفته لابد از کیارستمی.
ایکاش هالیوود برای ادای دین به سینما ی صامت، یک قصه و فرم مناسب به هازاناویشس پیشنهاد می داد.
1390/11/17 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
ممنون از اینکه این مطلب را نوشتید. اما چند نکته: اولا که فیلم به هیچ عنوان پنهان نمی کند که از فیلم های کلاسیک سینما وامداری کرده است. قرار هم نبوده داستان پیچیده ای گفته شود چرا که آثار صامت سینما هم همینگونه بوده اند. سرراست و بی تکلف. حالا ممکن است بعضی داستان ها کمی پر و پیمان تر بوده باشند، برخی دیگر مثل این فیلم، یک خطی تر و ساده تر. دوما که لحن شما در تاختن به فیلم، کاملا یک جانبه و یک سویه است. خیلی کلی صحبت کرده اید و وارد جزئیات نشده اید تا بدانیم واقعا کجای فیلم از نظر شما مشکل دارد. اینکه اصطلاحی مثل ( یک سانست بلوار خفه شده ) را به کار برده اید، مشکلی از کلی گویی و یک جانبه قضاوت کردن شما را حل نمی کند. شما بیشتر با کلمات بازی کرده اید و در نهایت هم متوجه نشدم مشکل اصلی چیست. مثلا گفته اید ( نه شامورتی بازی های جرج اثری از هنر دارد و نه رقصهای پپی). این یعنی چه؟ داشتن هنر، چگونه باید به شما منتقل می شد که نشده؟ سوما فیلم قرار نیست چیزی را تحلیل کند. وظیفه ی هیچ فیلمی این نیست. صدا وارد سینما می شود و جرج کارش کساد. همین. چرا فکر می کنید فیلم باید این مسئله را برای شما تحلیل کند؟ در اینجا، ورود صدا زمینه ای ست برای آن داستان عشقی. قرار نبوده چیزی تحلیل شود که اگر می شد، با فیلم دیگری روبرو بودیم که لابد به مذاق شما بیشتر خوش می آمد. سوما ( سقیل ) غلط است، درستش ( ثقیل ) است! چهارما از کیارستمی؟!!!
ممنون از نوشته هایتان و به چالش کشیدن فیلم. اما اگر بنا به تاختن به فیلم است، که طبیعتا هر کس سلیقه ای دارد، بهتر است سلیقه ی خودمان را جامعیت ندهیم. برای این کار می شود از کلماتی مثل ( از نظر من ) یا چنین چیزهایی استفاده کرد تا حکم کلی صادر نکرده باشیم.


رامین اعلایی درباره ی (هنرمند): 

http://www.filmik.blogfa.com
فیلم بسیار قابل تاملی بود. فیلم پر از نماد و ارجاعات آشکار است. از سانست بلواری که اشاره کرده اید تا همشهری کین و حتی همه چیز درباره ی ایو. اصلا من سینمای خودبازتابنده را دوست دارم. اینکه کارگردان سعی نکرده ساختار و متون متاثرکننده اش را پنهان کند. به سکانسهای جالبی اشاره کرده اید. همان پدیده ی وحشت از صدا که در کابوسی پرداخت شده یا فیلمی که خود جرج می سازد و در انتهایش شمایل سینمایی خودش در باتلاقی غرق می شود. نمی دانم چرا وقتی برای بار اول فیلم را دیدم بلافاصله یادِ باستر کیتون فقید افتادم. البته طبیعی هم بود. فیلم علیرغم پایان بندی سرخوشانه اش که باز یکی از ارجاعات به سینمای هالیوود است، در کل یک تراژدیست. ممنون از این پست
یکشنبه 16 بهمن1390

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ: آن لحظه ای که جرج در حال فرو رفتن در شن هاست، به نوعی بازتاب دهنده ی مضمون اصلی اثر است. ممنونم که اشاره کردید.


مهرداد:

http://manam-minevisam.blogsky.com
این فیلم هایی که مینویسید بیشتر برای افراد حرفه ای مناسبه.
فیلم های مناسب حال ماهارو هم بنویسید؛
مثلا من فیلم in time رو همین چند دقیقه پیش دیدم.
شاید از نظر شما که حرفه ای هستید محتوا نداشته باشه (و در واقع شما هم دارید درست میگید) ولی از نظر من بیننده که مبانی سینمایی بلد نیستم یکی از فیلم های قشنگ بود.
1390/10/30 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
دوست عزیز، منظورتان را از "فیلم های مناسب حال ما" نمی فهمم. فیلم، فیلم است. فیلم حرفه ای و غیرحرفه ای که نداریم! اما درباره ی نوشته ها: سعی من بر این است تا یادداشت ها را جوری بنویسم که افراد غیرحرفه ای هم متوجه اش بشوند و خواندنش برای آنها هم آسان باشد. فیلمی را هم که نام برده اید، ندیده ام، اگر ببینم، حالا چه خوب باشد چه بد، درباره اش خواهم نوشت. حس شما هنگام دیدن یک فیلم، بهترین راهنمای شماست، حتی اگر کسانی مثل من، آن فیلم را براساس مبانی سینمایی، خوب تشخیص نداده باشند. و البته این را هم مدنظر قرا بدهید که این ماجرا نباید به سمت سطحی شدن سلیقه منجر برود. خواندن نوشته هایی که از روی یک سری مبانی نوشته شده، می تواند کمک خوبی باشد.


احسان درباره ی (طهران، تهران ):

از اپیزود دوم فیلم خیلی بدم آمد. مخصوصا صحنه هایی که آهنگشان را لب خوانی می کنند. موضوع این اپیزود موضوع آنچنان مهمی نیست. می توانست سوژه های بهتری را به نمایش بکشد.


محیا:

http://missmahya.persianblog.ir
ببخشین فیلم هندی هم معرفی میکنین؟
میخوام ببینم کسی توانایی این رو داره که فیلم هندی معذفی کنه؟
یا انطور بگم
فیلم هندی ای وجود داره که بشه معرفیش کرد؟
1390/08/30 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخ:
 اتفاقا وجود دارد. از فیلم های فیلمساز بزرگی مثل ساتیا جیت رای تا کارهای متاخرتری مانند ( چشم ها ) با بازی آمیتاب باچان و یا فیلم فوق العاده ی (بارانی ) با بازی آجی دیوگان که می توانید هر دوی این فیلم ها را از مراکز مجاز خرید فیلم، تهیه نمایید و البته فیلم های دیگری که کم هم نیستند. آنقدرها هم دست کم نگیرید لطفا! 

/p
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد