سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

ادگار جی اولمر ( 1904-1972 )؛ بهترین فیلمساز فیلم های

درجه ی B ، ارزان قیمت و ساخته شده در کوتاهترین زمان.

او " انحراف" (  ( 1946، بهترین فیلم درجه ی B تاریخ سینما

را در 6 روز ساخت." ماه بر فراز هارلم"  ( 1939 ) را در 4 روز.

 

 (( وقتی برای اولین بار برای ساختن یه فیلم رفتم ایتالیا، اونا در مورد اینکه چقدر سریع کار می کنن فخر می فروختن. بهشون خندیدم و گفتم: " فکر می کنین سریع کار می کنین؟ " و بهشون نشون دادم سرعت یعنی چی! ))

هنری دورک کیست؟!



Adoration

نام فیلم: ستایش

بازیگران: دوون باستیک – راچل بلانچارد – لوکا تیسون

نویسنده و کارگردان: اتوم اگویان

101 دقیقه؛ محصول کانادا؛ ژانر درام؛ سال 2008


ملیت، مذهب، دنیای مجازی و چند داستان دیگر

 

خلاصه ی داستان: سایمون که پدر و مادرش را در بچگی از دست داده، به دستور معلم زبان فرانسه اش، متنی راجع به مردی که برای اهداف تروریستی خودش، نامزدش را قربانی می کند، ترجمه و برای بچه های کلاس می خواند و برای باورپذیرتر شدن داستان، کاری می کند که همه باور کنند این ماجرای خود اوست. او از طریق اینترنت این داستان را همه جا پخش می کند و باعث می شود در چت روم ها و فضاهای مجازی، کلی حرف و حدیث پیش بیاید. سایمون که با دایی اش زندگی می کند، در زندگی واقعی خودش، داستان دیگری دارد ...

 

یادداشت: کمی طول می کشد که داستان دستمان بیاید. اگویان داستانش را چند شاخه و در چند زمان مختلف جلو می برد که به نظرم گرچه در چند قسمت باعث غافلگیری های جزئی می شود اما در کل، معنا و مفهوم دیگری ندارد این پیچیده کردن داستان. می شد خیلی راست و خطی هم تعریفش کرد. و این پیچ و تاب دادن یکی از همان چیزهایی ست که من آن را برنمی تابم و با سیستم ذهنی کُندِ من چندان سازگار نیست مخصوصاً وقتی لزومی هم به این کار نباشد! چیز دیگری که ذهن من برنمی تابد شاخه شاخه بودن حرف هایی ست که قرار است زده شود؛ از یک طرف اگویان می خواهد تاثیر مخرب دنیای مجازی اینترنت را بازگو کند. سایمون داستانی را برای دوستانش تعریف می کند و همین موجب برپا شدن غوغایی در اینترنت می شود. هر روز و هر شب، آدم های زیادی پای دوربین کامپیوترشان می نشینند و درباره ی داستان سایمون نظر می دهند و اینگونه انگار شخصیتی مجازی برای او می سازند. در آخر که سایمون، موبایلش را در آتش می سوزاند، نظر اگویان درباره ی مظاهر پیشرفت آدم ها بیان می شود. از طرف دیگر بحث قومیت و مذهب را داریم. می فهمیم پدر سایمون یک عرب مسلمان بوده که عاشق مادرش شده و پدربزرگ او، یعنی پدرِ مادرش، با اعتقادات دینی او مخالف است و همین موجب بحث هایی شدید بین آنها می شود. بحث هایی که چندان در چفت و بست داستانی جا نمی افتد و گم می شود. به جز صحبت های شعاری مردمی که در چت روم از اعتقادات مذهبی و اینکه شهادت خوب است یا نه و اینکه آیا آن مرد تروریست یک قهرمان است یا نه، حرف می زنند، چیز چندانی از این تفاوت تفکرها در خودِ داستان نمی بینیم. در سویی دیگر ماجرای کندوکاو گذشته ی سایمون را داریم که به نظر من با هیچ کدام از تم های بالا سنخیتی ندارد.


 دنیای مجازی و بحث هایی که راه می افتد ...


ارزشگذاری: 


یک تقاضای دوستانه: از دوستان عزیزی که قصد دارند از این یادداشت ها در سایت و یا وبلاگشان استفاده کنند تقاضا دارم نام این وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایند.

“schwarzhuhnbrauuhuhnschwarzhuhnweisshuhnrothuhnweissoder put-putt”

( آلمان غربی، 1967 )

 

"آی.رو.ها.نی.هو.هی.یو"

( ژاپن، 1960 )

 

"هاها هی هی هو هو"

( هندوستان، 1955 )

 

"س س س س س"

( آمریکا، 1973 )

 

"تق تق"

( آمریکا، 1967 )

 

"****"

( آمریکا، 1967 )

 

"نقدی! نقدی؟"

( بلژیک، 1969 )

 

"تخم مرغ! تخم مرغ؟"

( سوئد، 1975 )

Katyn

نام فیلم: کاتین

بازیگران: مایا اوستاشفسکا – آرتور زمیفسکی – آندری چیرا

نویسندگان: پرمیسلاو نوواکفسکی - ولادیسلاو پاسیکوفسکی - آندری وایدا براساس داستانی از آندری مولارژیک

کارگردان: آندری وایدا

 122 دقیقه؛ محصول لهستان؛ ژانر درام، تاریخی، جنگی؛ سال 2007


توحش


خلاصه ی داستان: آلمان نازی از یک طرف و شوروی از طرف دیگر، لهستان را اشغال می کنند. آندری، افسر ارشد ارتش لهستان، اسیر ارتش شوروی می شود. آنا، همسر او نزد مادر آندری می ماند و منتظر خبری از سوی آندری. خبری که خیلی دیر می رسد ...

 

یادداشت: دقایق پایانی اثر، رعب آور و ترسناک است. دقایقی که بیان کننده ی جنایت هایی ست که آدمیزاد به اسامی مختلف مرتکب آن می شود. لحظات دردناکی که به بیرحمانه ترین شکل ممکن توسط وایدا به تصویر کشیده می شود تا تنها گوشه ای باشد از بی رحمی های بی حد و مرز انسان ها. وایدا، یکی از کارگردانان نسل نوی سینمای لهستان، حادثه ی کشتار کاتین را با گوشت و خون خود احساس کرده است. پدر او یکی از کسانی بود که در این حادثه ی ترسناک، کشته شد و خب اصلاً عجیب نیست که نسل قدیمی کارگردانان لهستان، اینقدر تلخ و بدبین باشند. تجاربی که آنها کسب کرده اند و چیزهایی که به چشم دیده اند و با تمام وجود احساسش کرده اند، آنقدرها ساده و سبک نیست که به راحتی بشود هضمش کرد یا درباره اش صحبت کرد. دلخراش بودن دقایق پایانی و بی پرده بودن وایدا در نشان دادن جزئیات این جنایت بشری ، همان بغض فروخورده ی اوست. او کشوری را ترسیم می کند که در دست دو ایدئولوژی، یکی نازیسم و دیگری بلشویسم، در دست دو جناح، یکی آلمان و دیگری شوروی، تکه پاره شد و از بین رفت و مردمش هم به چنین سرنوشتی دچار شدند. وایدا و بقیه ی فیلم نامه نویسان با دنبال کردن چند داستان مختلف از زندگی چند انسان که هر یک به نوعی درگیر این جنایت هستند، دورانی را به تصویر می کشند که توحش حرف اول را می زند. شوروی، مسئولیت قتل عام کاتین را به گردن آلمان ها می اندازد و آلمان ها مسئولیت را به گردن شوروی می اندازد و در این میان، چیزی که نابود می شود، انسانیت و زندگی آدم های بی گناه است. خیلی از قسمت های داستان، مستقیماً از زندگی خودِ وایدا نشات گرفته و این نشان می دهد که او چقدر دغدغه ی ساختن فیلمی را داشته که واقعیت ها را نشان بدهد. او با طی کردن مسیری که در انتهایش مشخص می کند، این شوروی بود که دست به چنین اقدام جنایتکارانه ای زد، مسیر بزرگتری را باز می کند که در آن از ویرانی جنگ به هر شکل و به هر ترتیب می گوید.


 صحنه ی تلخ و تکان دهنده ی پایانی ... دیر فراموشش خواهیم کرد ...


ارزشگذاری: 


# یک تقاضای دوستانه : از دوستان عزیزی که قصد دارند از نقدهای این وبلاگ در سایت و یا وبلاگشان استفاده کنند تقاضا دارم  نام این وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایند.

(( یه دفه جایزه شون من بودم؛ یه آخر هفته با تونی کرتیس. زنی که برنده شده بود، دمغ شد. اون جایزه ی دوم رو می خواست؛ یه اجاق گاز جدید. ))

تونی کرتیس


Tucker & Dale vs Evil

نام فیلم: تاکر و دیل بر علیه شیطان

بازیگران: تایلر لابینآن تادیک

نویسندگان: مورگان یوگنسون الی کریگ

کارگردان: الی کریگ

89 دقیقه؛ محصول آمریکا، کانادا؛ ژانر کمدی، ترسناک؛ سال 2010

 

یک سوء تفاهم کوچک

 

خلاصه ی داستان: تاکر و دِیل برای گذراندن یک تعطیلات آرام، به کلبه ی درب و داغانی که در وسط جنگل خریده اند، می روند. همزمان، عده ای دانشجو هم برای تفریح، به جنگل آمده اند. مشکل از جایی شروع می شود که دانشجوها فکر می کنند تاکر و دیلِ مادر مُرده، دو قاتل روانی آدم کش هستند ...

 

یادداشت: اصلاً فکرش را هم نمی کردم با چنین فیلم فوق العاده ای قرار است طرف باشم. پیش زمینه ام از هارور کمدی ژانری بوده که چندان چیزی برای گفتن ندارد مگر شوخی با قواعد و کلیشه های اینگونه فیلم ها و گرفتن خنده ای از تماشاگر و البته خالی کردن توی دلش با خون و خونریزی. اما قضیه ی این فیلم کاملاً فرق می کند. نویسندگان و کارگردان خواسته اند با ژانر ترسناک شوخی بکنند و در عین حال مضمونی را دنبال کرده اند که کاملاً درکش می کنیم و می فهمیمش. این برای فیلمی که در ژانری ساخته شده که در تاریخ سینما هیچ وقت چندان جدی گرفته نشده بسیار مهم و نکته سنجانه است. نویسندگان و کارگردان کاملاً می دانسته اند چه چیز می خواهند بگویند و حرفشان را به بهترین شکل ممکن زده اند و این رمز سینما و رمز یک فیلم خوب است. از همان ابتدا با مولفه های ژانر وحشت روبرو می شویم؛ تاکر و دیل مثل دو آدم کش روانی جلوه می کنند و دانشجوها با دیدن آن ها وحشت می کنند. پس طبق معمول، گروهی جوان سرخوش داریم که قرار است در موقعیت ترسناکی قرار بگیرند و دو تا قاتل روانی که قرار است جوان ها را به فجیع ترین شکل ممکن تکه پاره کنند. این موقعیت اولیه ی فیلم های ترسناک با زیرمجموعه ی داستان هایی ست که در آن جوانان در موقعیت خطرناک قرار می گیرند. کارگردان به خوبی از نشانه ها بهره می برد؛ کلاغ  و تار عنکبوت و قژقژ لولای در و جزئیات فراوان دیگر که به کار آشنایی زدایی از ژانر ترسناک می آیند. اما کم کم می فهمیم تاکر و دیل دو تا آدم ساده و زیادی معمولی هستند که فقط آمده اند تا آرامش داشته باشند و لحظات خوبی را سپری کنند. از آن طرف، دانشجوها که مثل ما، فیلم های ترسناک زیاد دیده اند و شاید هم تجارب ترسناکی را از سر گذرانده اند، در ذهنشان این دو تا آدمِ از همه جا بی خبر را تبدیل به غولی می کنند که برای کشتن آنها آمده اند. وقتی یکی ازدخترهای گروه، به شکل تصادفی در آب می افتد و تاکر و دیل نجاتش می دهند، باقی اعضا اینگونه تصور می کنند که آن دو، دختر را به اسارت گرفته اند و سوء تفاهم ها از همین جا بیشتر و بیشتر می شود. تم اصلی کار هم کم کم برای بیننده روشن می شود. جوان ها تصمیم می گیرند تاکر و دیل را بکشند. اما هر بار تاکر و دیل به شکلی تصادفی جان سالم به در می برند و جوان ها در تله ای که خودشان درست کرده اند، می افتند و به اَشکال فجیعی می میرند و تاکر و دیل اینگونه فکر می کنند که جوان ها آمده اند جنگل تا یک خودکشی دسته جمعی داشته باشند! از این به بعد، خون و خونریزی درست می شود که بیا و ببین! دو گروه در کمال حماقت به جان هم می افتند و هر کدام فکر می کنند دیگری قصد جان او را دارد. یکی از قسمت های جذاب فیلم جایی ست که دختر که در کلبه ی تاکر و دیل به هوش آمده و ناگهان با میدانی از جسد و خون طرف شده، با شک و تردید به دیل می گوید من چه مدت بیهوش بودم؟!. آدم ها واقعاً می توانند در همین مدت کم چنین بلاهای ترسناکی بر سر هم بیاورند. سپس دختر چیزی می گوید که پیام فیلم پر رنگ تر دنبال می شود. او می گوید این فقط یک سوء تفاهمی ست که باید برطرف شود. او دو گروه را دعوت به نشستن پشت یک میز و صحبت درباره ی اتفاقات پیش آمده می کند تا سوء تفاهم ها برطرف شود. نویسندگان و کارگردان می گویند وقتی سوء تفاهم وجود داشته باشد، وقتی طرفین به حرف های هم گوش ندهند و با توجه به پیش زمینه های ذهنی شان جلو بروند، وقتی دو طرفِ خصومت نخواهند صحبت های یکدیگر را بشنوند و بعد تصمیم بگیرند، آنوقت است که فاجعه به بار می آید. بعد که به دور و برمان نگاه می کنیم و فجایع انسانی اطرافمان را می بینیم که آدم ها چه بلایی دارند سر یکدیگر می آورند، اهمیت این پیام فیلم معلوم می شود. البته سازندگان تنها به همین اکتفا نمی کنند و در کنار این موضوع، به دو نکته ی دیگر هم اشاره می کنند. یکی قاتل روانی ای که از دل همان دانشجویان بیرون می آید و شوخی تمام عیار فیلم با ژانر ترسناک را کامل می کند. یعنی همان گروهِ از همه جا بی خبر، خودشان منبع آن قاتل روان پریش هستند و تاکر و دیل که در ابتدا هیبتی شیطانی داشتند ( به یاد بیاورید صحنه ای را که دیل با آن داس بلندش که به جناب مرگ شبیه شده بود بالای سر دانشجوها می آید تا سر صحبت را با آنها باز کند و چه صحنه ی بامزه ای هم هست ) در واقع هیچ کاره اند. و نکته ی دیگر درباره ی دیل است که قرار است در پایان فیلم به بلوغ برسد چون قرار است برای به دست آوردن چیزهای مورد علاقه اش دست به کاری بزند و در اینجا آن چیز مورد علاقه، دختری ست که نجاتش داده و حالا باید برای به دست آوردن او با قاتل روان پریش مبارزه کند. اینگونه، مولفه های ترسناک اثر با قسمت های عاشقانه اش به خوبی در هم چفت می شوند و نتیجه ی نهایی حاصل می گردد.    


    (( به نظرت ما شکل قاتلای روانی هستیم؟))


ارزشگذاری: 


 یک تقاضای دوستانه : از دوستان عزیزی که قصد دارند از نقدهای این وبلاگ در سایت و یا وبلاگشان استفاده کنند تقاضا دارم نام این وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایند.

ـ چیزی به نام اشتباه وجود نداره؛ یه چیزایی هست که انجام می دی، یه چیزایی هم هست که انجام نمی دی.

 " بی وفا " ی آدریان لین