سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

[ ناصرالدین شاه: اگر نیت یک ساله دارید برنج بکارید ... ]

 ناصرالدین شاه (عزت الله انتظامی): اگر نیت یک ساله دارید برنج بکارید، اگر نیت ده ساله دارید درخت غرس کنید، اگر نیت صد ساله دارید آدم تربیت کنید. سینماتوگراف آدم تربیت می‌کند.

                                                 

"ناصر الدین شاه آکتور سینما"، محسن مخملباف

[ از کجا انقدر زنا رو خوب می شناسین؟ ... ]

یک زن: از کجا اِنقدر زنا رو خوب می شناسین؟

مِلوین یودال ( جک نیکلسون ): یه مَردو در نظر می گیرم، منطقشو حذف می کنم و صداقتشو.

 

"بهتر از این نمی شه"، جیمز. ال. بروکس

Un tranquillo posto di campagna

نام فیلم: مکانی آرام در حومه شهر

بازیگران: فرانکو نِرو ـ وَنِسا رِدگریو و  ...

فیلم نامه: تونینو گوئرا ـ اِلیو پـــِتری ـ لوچیانو وینچنزونی

کارگردان: اِلیو پـــِتری

106 دقیقه؛ محصول ایتالیا، فرانسه؛ سال 1968

 

جمعِ بزرگان

 

خلاصه ی داستان: لئوناردو، نقاشی ست که تحت مدیریت همسرش، تابلوهایش را در گالری ها به نمایش می گذارد و از این راه پولی به دست می آورد. وقتی لئوناردو تصمیم می گیرد برای خلق آثار جدیدش به قصری مخروبه در حومه ی شهر برود، همه چیز تغییر می کند ...

 

یادداشت: قبل از اشاره ی مختصری به فیلم، باید یادی بکنم از تونینو گوئرا که این فیلم براساس داستانی از او شکل گرفته. فیلم نامه نویسی که به تازگی فوت کرده و یکی از فیلم نامه نویسان بزرگ سینمای دنیاست. کسی که با اکثر کارگردانان مشهور تاریخ سینما کار کرده. از آنتونیونی بگیرید تا دسیکا و تا تارکوفسکی و تا همین پتری و فیلم نامه ی فیلم های مطرحی را نوشته از آگراندیسمان و شب و کسوف بگیرید تا آمارکورد و چشم اندازی در مه و گام معلق لک لک و نوستالژیا و خیلی از فیلم های معروف دیگر که طبیعتاً نام بردن از همه ی آنها در اینجا ممکن نیست. فیلم نامه نویسی که بیش از صد فیلم نامه نوشت. کسی که آنجلوپولوس درباره ی او گفته است: (( تونینو مدت بیست سال، روانکاو من بود)). البته در فیلم " مکانی آرام در حومه ی شهر"، چیزی که بیشتر از همه، نظر را جلب می کند، کارگردانی پتری ست. تصاویر وهم گونه و دوربین شناور پتری، دنیای ذهنی و عینی لئوناردو را به خوبی به تصویر می کشد تا کم کم ما را با جنونِ او آشنا کند. فضاسازی پتری در این فیلم عالی ست. بازی با رنگ ها، سرگردانی دوربین که نمادی از سرگردانی لئوناردوست و جزئیاتی دیگر، در جهت رساندن ما به مقصود نهایی، بسیار تأثیرگذار هستند و از آنجایی که داستانِ چندان پر رنگی در کار نیست، تصاویر هستند که از دلزدگی بیننده جلوگیری می کنند. در این میان باید اشاره ای هم بکنم به موسیقی تیتراژ ابتدایی فیلم که کار نابغه ی موسیقی دنیا، انیو موریکونه ی بزرگ است. موسیقی ای رازآلود و غریب، مانند فضای داستان که همان ابتدا شما را درگیر می کند و هنوز اسم موریکونه روی تیتراژ نیامده، می توان حدس زد که کار چه کسی می تواند باشد.


               پوستر فیلم ...


ستاره ها:  

[ توی یه فیلم بد، طرف می گه ... ]

(( توی یه فیلم بد، طرف می گه: " سلام جک، امروز عصر می آم خونه ت چون می خوام پولی رو که ازم قرض گرفتی پس بگیرم" و توی یه فیلم خوب،  طرف می گه: "جک، دیروز کدوم جهنمی بودی؟!" ))

                     

دیوید ممت ( نمایشنامه نویس، فیلم نامه نویس  و کارگردان )

Uncle Boonmee Who Can Recall His Past Lives

نام فیلم: عمو بونمی که می تواند زندگی های گذشته اش را به یاد بیاورد

بازیگران: تاناپات سایسیمار – جنجیرا پونگپاس و ...

فیلم نامه: آپیچاتپونگ ویراستاکول براساس کتابی از پارا سریپاریاتیوتی

کارگردان: آپیچاتپونگ ویراستاکول

114 دقیقه؛ محصول تایلند، انگلستان، فرانسه، آلمان، اسپانیا، هلند؛ سال 2010

 

بعد از آنکه مُردیم ...

 

خلاصه ی داستان: عمو بونمی روزهای سخت بیماری اش را در خانه ی ییلاقی اش می گذراند. جِن، خواهر همسر متوفی اش و تونگ، پسر جن هم در این روزها، به او کمک می کنند. شبی که آنها کنار میز شام نشسته اند، همسر متوفی عمو بونمی و پسرش که سالها پیش در جنگل گم شده بود، بر آنها ظاهر می شوند؛ همسرش در هئیت یک روح و پسرش در هیبت یک میمون ...

 

یادداشت: شکی نیست که دیدن این فیلم، حوصله و صبر خاصی را طلب می کند. ریتم کند، نماهای طولانی و سکوت و سکون عمدی اثر، مطمئناً حوصله ی خیلی ها را سر خواهد برد. اما اگر کمی تحمل کنید و قید دیدن یک داستان هیجان انگیز و درامی درگیرکننده را بزنید، آنگاه با فیلمی طرف خواهید شد که تصاویر رویایی و عجیب و غریبی دارد. ظاهر شدن ذره ذره ی روح همسر عمو بونمی، سرِ میز شام و برخورد خونسردانه ی افراد حاضر در مجلس، و بعد آمدن پسر میمون نمای عمو بونمی و باز هم عکس العمل خونسردانه ی افراد، همراه با آن سکون و آرامش موجود در صحنه، به یک رئالیسم جادویی خاص پهلو می زند. فضایی بامزه و در حین حال غریب، که در کمتر فیلمی تجربه اش کرده اید. به قول منتقدی که می گفت، "حسی بودایی" در لحظات اثر وجود دارد. جمله ی عمو بونمی به جن که می گوید: (( بعد از اینکه مُردم، برمی گردم و بهت کمک می کنم. )) دیدگاه شرقی و بودایی نسبت به مقوله ی مرگ را روشن می کند. دیدگاهی که به تناسخ اعتقاد دارد و اینکه بعد از مرگ، در جلد یک حیوان یا یک انسانی دیگر، به زمین باز خواهیم گشت و این بازگشت ها آنقدر ادامه پیدا می کند تا کاملاً پاک شویم تا جایی که دیگر نیازی به بازگشت نباشد. ممکن است مانند اسم فیلمساز، با دیدن فیلم کمی گیج شوید، اما اگر حوصله کنید، حس خوبی را بهتان منتقل خواهد کرد.   

 

 غریب ...   


ستاره ها: 

[ در سال دوم تحصیلی به خاطر اینکه ... ]

ـ در سال دوّم تحصیلی به خاطر اینکه سه بار پشت سر هم در یک مادّه شاگرد اوّل شده بودم، تنبیه شدم. به «شورای رفاقت» احضار شدم و از من خواستند که علت رفتارم را توضیح بدهم. گفتند بهتر است آرام بنشینم ... از من پرسیدند آیا خودم را از دیگر شاگردان قوی تر حس می کنم و من جواب دادم که چنین فکری نمی کنم، ولی این امر بدیهی ست زیرا نمراتم نشان می دهد که برتر از دیگران هستم. جواب من با واکنش بدی روبرو شد.برایم یک بار دیگر «مقررات همشهری گری» را شرح دادند: بشر در خدمت بشر. مالی که تقسیم نباشد، مال بدی ست. هر چه کمتر باشیم، کمتر می خندیم. احتیاج یک فرد، وظیفه ی فرد دیگر است. شادی تقسیم نشده، اندوهی ست بزک شده و غیره ... مرا برای یک سال از رفتن به کلاس محروم کردند، به اضافه ی ورزش اجباری روزانه و انجام تمام بازی های دسته جمعی. همان سال، ورزش های انفرادی نظیر شنا، دو، پرتاب وزنه، پرش ارتفاع، پرش طول، اسکی و ...، که رقابت را دامن می زدند، قدغن شد. در مقرراتِ بازی های گروهی نیز تغییراتی داده شد: منظور کردن یک گُل برای هر دسته ای که از دسته ی مقابل گُل می خورد. به این ترتیب همه ی مسابقات با نتیجه ی مساوی تمام می شد.

 

 رمان "میرا"  اثر کریستوفر فرانک

[ مارگو فریاد زد: (( آب دریا خنکه )) ... ]

مارگو فریاد زد: (( آب دریا خنکه )) و به میان موج ها دوید و با کفل های رقصان و آغوش باز جلو رفت و وقتی آب به عمق زانوانش رسید، چهار دست و پا در آن افتاد و همانطور غل غل در آب نفس می زد و تقلا می کرد و تا کمر میان کفِ امواج فرو رفته، به پیش رفت. آلبینوس هم شلپ شلپ کنان دنبالش کرد. مارگو که می خندید و آب دهان می پاشید و موهایش را از برابر چشم هایش کنار می زد، با او مواجه شد. آلبینوس کوشید در آب غوطه اش بدهد. بعد قوزک پایش را چسبید. مارگو لگد انداخت و جیغ کشید. زنی انگلیسی که بر صندلی راحتی زیر سایبانی بنفش لمیده بود و مجله می خواند، رو به شوهرش کرد و گفت: (( به اون مردِ آلمانی که با دخترش بازی می کند، نگاه کن. این قدر تنبل نباش ویلیام. بچه ها را بردار و ببر شنا. ))

                                       

رمان "خنده در تاریکی" اثر ولادیمیر ناباکوف

Cracks

نام فیلم : تَرَک ها

بازیگران: اوا گرین ـ جونو تمپل ـ ماریا والورده و ...

فیلم نامه: بن کُرت ـ کارولین ایپ ـ جردن اسکات براساس رمانی از شِیلا کُهلر

کارگردان: جردن اسکات

104 دقیقه؛ محصول انگلستان، ایرلند، فرانسه، اسپانیا، سوئیس؛ سال 2009

 

احساساتِ گُنگ

 

خلاصه ی داستان: خانم جی، معلم یک مدرسه ی دخترانه ی شبانه روزی، شاگردانش را با داستان هایی که از سفرهایش تعریف می کند، سرگرم نگه می دارد و شاگردان، او را مانند بُتی می پرستند. با ورود فیاما، دختر اسپانیایی، جایگاه خانم جی به خطر می افتد ...

 

یادداشت: فیلم تا یک جاهایی جذاب است و کشش دارد اما از یک جایی به بعد، کشدار و خسته کننده می شود و دلیلش چیزی ست که من نامش را "احساسات گُنگ" گذاشته ام. احساساتی کاملاً انتزاعی که سخت به تصویر در می آیند و اگر هم بیایند، کمی گل درشت می شوند، جذاب نمی شوند و در بهترین حالت باید روی صحنه ی تئاتر اجرا گردند چون غلو شده هستند و به درد سینما نمی خورند. مثل این فیلم که کنش بین آدم ها غلو شده و غیرقابل فهم است. دی علاقه ای ناگهانی به فیاما پیدا می کند و به همان اندازه هم به سرعت دوباره از او متنفر می شود. خانم جی، ابتدا جذب رفتارهای گستاخانه ی فیاما می شود و بعد که موقعیت خداگونه ی خود نزد بچه ها را در خطر می بیند، چنان از فیاما متنفر می شود که دست به کُشتن او می زند. این غلوشدگی در احساسات در سینما جایی ندارد. جز آن صحنه ی زیبای زیر آب از خانم جی و دختران که زیر نور ماه در حال شنا هستند، کارگردان هیچ تلاش دیگری برای سینمایی کردن این اثر نمی کند و نتیجه اش در پایان، درک نکردن و نزدیک نشدن به آدم های داستان است. 


 خانم جی ...

 

ستاره ها: