سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

[ مارگو فریاد زد: (( آب دریا خنکه )) ... ]

مارگو فریاد زد: (( آب دریا خنکه )) و به میان موج ها دوید و با کفل های رقصان و آغوش باز جلو رفت و وقتی آب به عمق زانوانش رسید، چهار دست و پا در آن افتاد و همانطور غل غل در آب نفس می زد و تقلا می کرد و تا کمر میان کفِ امواج فرو رفته، به پیش رفت. آلبینوس هم شلپ شلپ کنان دنبالش کرد. مارگو که می خندید و آب دهان می پاشید و موهایش را از برابر چشم هایش کنار می زد، با او مواجه شد. آلبینوس کوشید در آب غوطه اش بدهد. بعد قوزک پایش را چسبید. مارگو لگد انداخت و جیغ کشید. زنی انگلیسی که بر صندلی راحتی زیر سایبانی بنفش لمیده بود و مجله می خواند، رو به شوهرش کرد و گفت: (( به اون مردِ آلمانی که با دخترش بازی می کند، نگاه کن. این قدر تنبل نباش ویلیام. بچه ها را بردار و ببر شنا. ))

                                       

رمان "خنده در تاریکی" اثر ولادیمیر ناباکوف