سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

فیلم های پیشنهادی اسفند ۹۰

ـ النا (Elena) اثر آندری زویاگینتسف

ـ درختان آکاسیا ( Las Acacias ) اثر پابلو جیورجلی

ـ فرزندان ( The Descendants ) اثر الکساندر پین

ـ پناه بگیر ( Take Shelter ) اثر جف نیکولز

ـ به شدت بلند و بسیار نزدیک  ( Extremely Loud & Incredibly Close ) اثر استفن دالدری

ـ هفت پرده اثر فرزاد موتمن

ـ جشن ( The Celebration/Festen ) اثر توماس وینتربرگ

ـ به موقع ( In Time ) اثر اندرو نیکول

ـ زنده ماندن ( Surviving Life / Prezít svuj zivot ) اثر ژان وانکماژر

ـ 50/50 اثر جاناتان لیواین

ـ بال ها (Wings) اثر ویلیام وِلمن

ـ آلزایمر اثر احمدرضا معتمدی

فیلم هایی که نباید دید

در آخرین ساعات سال نود، اینکه سری دوم "فیلم هایی که نباید دید" را در وبلاگ می گذارم، از آن تناقضاتی ست که البته دلیل قانع کننده ای پشتش وجود دارد و آن این است که می توانید با ندیدن این فیلم ها، کامتان را تلخ، حوصله تان را لبریز و خودتان را خسته نکنید.

ـ نام فیلم: معشوقه ی نرون ( NERO’S MISTRESS). کارگردان: استنو. نرون، امپراتور بچه صفت و عاشق خوانندگی در تعطیلات خوش می گذراند که مادرش از راه می رسد ... تنها نکته ی جالب این فیلم کمدی، بازی ویتوریو دسیکا بود و بس. نکته ی خاص دیگری به ذهنم نمی رسد.

ـ نام فیلم: خانه ی ییلاقی (BUNGALOW). کارگردان: اولریخ کوهلر. جوانی از ارتش فرار می کند و در خانه ی ییلاقی شان، جایی که برادر بزرگش به همراه دوست دخترش آنجا هستند، پنهان می شود ... تنها، نمای پایانی اثر است که در یاد می ماند. غیر از آن، مثل همه ی فیلم هایی که به اصلاح ساختار مدرنی دارند، شاهد خرده پیرنگ هایی هستیم که البته اینجا جذاب نیستند و تنها باعث خستگی می شوند. فیلم مانند شخصیت جوانش، گنگ و نامفهوم است.

ـ نام فیلم: خون مقدس (SANTA SANGRE). کارگردان: آلخاندرو جودوروفسکی. فنیکس، پسر مرد صاحب سیرک است. صاحب سیرک مرد هوسرانی ست که مادر فنیکس یک بار او را با زن دیگری می بیند و نتیجه ی دعوای سهمگین آنها، کشته شدن پدر و قطع شدن دو دست مادر از شانه هاست. فنیکس که این صحنه ها را دیده، دچار بیماری روانی می شود. سالها بعد، مادر برمی گردد تا انتقام زن های هوسران را کف دستشان بگذارد و در این راه فنیکس به جای دست او عمل می کند ... تجربه ثابت کرده که اوضاع و احوال روحی و جسمی هنگام دیدن یک فیلم در میزان برقراری ارتباط شما با آن فیلم ربط مستقیمی دارد. یعنی اگر حتی فیلم، فیلم خوبی هم باشد اما شما آن روز حال چندان خوشی نداشته باشید نتیجه این می شود که احساس خواهید کرد اثر بدی دیده اید. من هم این اثر را در شرایط روحی بدی دیدم اما هر چه فکر می کنم، می بینم اگر حال و احوالم خوب هم بود باز هم چیزی تغییر نمی کرد. فیلم جز این ایده که پسر دستانش را در اختیار مادر قرار می دهد تا با آن جنایت کند ( که حتی بحث های روانشناختی هم می شود درباره اش راه انداخت ) هیچ جذابیت دیگری ندارد.

ـ نام فیلم: دو سه چیزی که درباره ی او می دانم ( 2 OR 3 THINGS I KNOW ABOUTE HER ). کارگردان: ژان لوک گدار. حرف چندانی درباره ی این فیلم ندارم که بزنم. فکر هم نمی کنم که شما اگر ببیندش، چیز خاصی دستگیرتان بشود. مگر آنهایی که عاشق گدار هستند و بالاخره می خواهند چیزی از بین تصاویر او بیرون بکشند.

ـ نام فیلم: دون ژوان یا اگر دون ژوان زن بود ( DON JUAN OR IF DON JUAN WERE A WOMAN). کارگردان: روژه وادیم.  زن اغواگر ... اثری بی ارزش که دوست دارید هر چه زودتر تمام شود. 

ـ نام فیلم: سه درجه تب. کارگردان: حمید رضا صلاحمند. الهام قرار است با پسر جوان و پولداری ازدواج کند. روزی که برای گرفتن شناسنامه المثنی به اداره ثبت احوال رجوع می کند، متوجه می شود به اشتباه نام مردی دیگری به نام سوزنی، در شناسنامه اش درج شده. او به همراه پسر، سوزنی را می یابند تا از او بخواهند که به اداره بیاید و گواهی بدهد که اشتباهی رخ داده است ...  واقعاً حرفی نیست که درباره ی این فیلم بی معنی و بی سر و ته زد. معلوم نیست این آدم ها چه می کنند و چه می خواهند. یک داستان بی معنی و نامفهوم و یک کمدی سخیف و بی مقدار.

ـ نام فیلم: شرط اول. کارگردان: مسعود اطیابی. بهرام تصادف می کند و مرگ مغزی می شود. دکتر می گوید او خواهد مُرد. خانواده ی او  تصمیم می گیرند به قیمت زیادی، کلیه اش را به کس دیگری اهدا کنند غافل از اینکه بهرام به زندگی برمی گردد ... یک کار شدیداً ضعیف و سطحی و بی در و پیکر. چه در فیلم نامه و چه در کارگردانی. دو سه باری هم که می خندیم از بامزه ای بازی های عبدی ست و بس. فیلم به دنبال هیچ چیز نیست.

ـ نام فیلم: مستاجر (THE RESIDENT). کارگردان: آنتی جُکینن. ژولیت خانه ای را اجاره می کند که صاحبخانه اش مردی روانی از آب در می آید ... واقعاً درباره ی این فیلم سطح پایین و بی معنی چه می توان گفت؟ معلوم نیست این مرد روانی کیست، چه می خواهد و چرا این کارها را می کند؟ اصلاً چرا نشان داده می شود که مرد، ژولیت را برای اجاره ی خانه ی خود انتخاب کرده است؟ اصلاً ژولیت چرا باید شغلش پرستار اورژانس باشد؟ اصلاً چرا باید این فیلم را دید؟

ـ نام فیلم: اخراجی ها3. کارگردان: مسعود ده نمکی ... ... ... !!!