نام فیلم: لیلیا برای همیشه
بازیگران: اکسانا آکینشینا ـ آرتیوم بوگاچارسکی و ...
نویسنده و کارگردان: لوکاس مدیسون
109 دقیقه؛ محصول سوئد، دانمارک؛ سال 2002
لیلیا
خلاصه ی داستان: لیلیا دختر شانزده ساله ای ست که مادرش به همراه یک مرد، او را ترک می کند و به آمریکا می رود و این شروع زندگی نکبت بار و سخت لیلیاست. ورود ناخواسته ی او به باندِ قاچاقِ دختران، اوضاع را بدتر از قبل می کند ...
یادداشت: به نظر من تنها تصویر خلاقانه ی فیلم جایی ست که لیلیا در اوج بدبختی، در اتاق هتلی که در آن زندانی شده، با پتو و ملافه، سرپناهی برای خودش درست می کند تا همچنان نشان بدهد که بی سرپناه و تنهاست. البته معنای این لحظه در صحنه های ابتدایی اثر نهفته است. جایی که او در کنار تنها دوستش، آن پسرک نوجوان، دراز کشیده و پسرک برای خودشان با پتو و ملافه، سرپناهی برای دوری از سرما درست می کند. جز این لحظه، چیز چندانی از فیلم دستگیرم نشد. ماجرای تخت و یک بُعدی دختری که هر چه بلا در زمین و آسمان است سرش می آید، برای من هیچ جذابیتی ندارد. چرا که اولاً داستان جذابی وجود ندارد، دوماً تصاویر تأثیرگذاری نمی بینیم، سوماً فیلم گاهی به ورطه ی شعارزدگی می افتد، مثل جایی که پسرک که خودکشی کرده، با بال فرشتگان به خیالات لیلیا می آید و با کلماتی گل درشت، به او امید زندگی می دهد.
غرق در تصورات شیرین ...
ستاره ها:
این بچه ها رو که دیدم یاد این رباعی افتادم با اینکه شاید هیچ ارتباطی هم نداشت
از کودکی ام شعر به من تلقین بود
چون قند و عسل برای من شیرین بود
مستعفل و فاعلات و مفعولاً فع
لالایی مادرم از اول این بود
قاسم قاسمی
با شما موافق نیستم. به نظر من این فیلم فوق العاده است. یکی از فیلمهای عمیقا" تاثیرگذاریه که دیدم. فیلم یک زندگی غم انگیز رو روایت میکنه و لحنش هم غم انگیزه و دپرس کننده. اما نکته مهم اینه که از احساسات بیننده سوء استفاده نمیکنه و غم بی منطق ایجاد نمیکنه (برخلاف فیلمهایی مثل رقصنده در تاریکی و قصه پریا!). تمام اون بدبختی هایی که سر لیلیا میاد منجر میشه به اون سرپناه درست کردن از سر ناامیدی.
کلا شما درون مایه فیلم و صحبتش رو متوجه نشدی متاسفانه ...