سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

Brute Force

نام فیلم: نیروی بی رحم

بازیگران: برت لنکستر ـ هیوم کرونین و ...

فیلم نامه: ریچارد بروکس براساس داستانی از رابرت پترسن

کارگردان: ژول داسین

98 دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال 1947

 

وقتی کاتارسیس شکل نمی گیرد ...

 

خلاصه ی داستان: ماجرای فرار عده ای زندانی از یک زندان و فرجامشان ...

 

یادداشت: برخلاف همه ی آن فیلم هایی که درباره ی فرار از زندان به تصویر کشیده شده، از این یکی چندان خوشم نیامد. اصولاً این نوع فیلم ها در ذات خود جذاب هستند چرا که می توانند درمانی باشند بر روح زخم خورده ی تماشاگرانی که از دست زمین و زمان شاکی اند و شاکی هم اگر نباشند بهرحال از اوضاع و احوال زمانه و جامعه و حتی دوستان و آشنایانشان به تنگ آمده اند و دنبال راه فراری می گردند و دیدن این نوع فیلم ها می تواند کمک موثری باشد بر آتش روحشان. اینکه با چند نفر همراه شوی، موانع، آدم های خشن و بی رحم و بد را کنار بزنی و به سوی آزادی بروی، می تواند تسکین خوبی باشد و به قول معروف کاتارسیس شکل بگیرد. پس وقتی با چنین فیلم هایی مواجهیم، معمولاً باید یک زندانبان بد داشته باشیم که واقعاً با دیدنش متنفر بشویم و یک خیانتکار که خبرهای گروه را به زندانبان ها اطلاع بدهد و نقشه هایشان را ناکام بگذارد و عده ای هم زندانی داشته باشیم که بتوانیم حسابی با آنها همدردی و هر لحظه آرزو کنیم که به سلامت، از این دیوارهای سنگی بیرون بزنند. در این فیلم همه ی این اجزاء جمع هستند اما مشکل اینجاست که نمی شود با هیچکدامشان همذات پنداری کرد. نه از آن زندانبان بدجنس حرصمان در می آید، نه معلوم می شود رئیس گروه زندانی ها، چطور فهمیده که خبرچین گروهشان کیست و نه اصلاً زندگی خودِ زندانی ها برایمان چیز جالب توجهی دارد.


  نقشه ی فرار ...


ستاره ها: 

نظرات 3 + ارسال نظر
محمدی پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 17:27 http://www.aminstory.blogfa.com

اتقافقی چه صفحه ی خوبی رو پیدا کردم. با صرف کردن دو ساعت تقریبا تمام پست هاتون رو خواندم.
خسته نباشید.
سعی می کنم همه ی فیلم ها رو پیدا کنم.

ممنون از شما.

نگار کماسی پنج‌شنبه 2 شهریور 1391 ساعت 19:50 http://http:/negarkomasi.blogfa.com

اولا یه تشکر دوسه ساله ازت بکنم که اومدم اینجا و چیزی که نزدیک یه سال و نیم دارم بهش فکر می کنم خدا؟ کجا خوندمش؟ کجا شنیدمش؟ شاید خودم گفتمش! یا شایدم خوابش رو دیدم...
حدس بزن چی بود؟
اینکه اگه خواستی ببینی هنوزم معشوقه ات رو دوس داری ببین عشقت می کشه غذا خوردنش رو نیگا کنی یا نه؟
مرسی...
یادم اومد که تو یه مجموعه داستانی که فقط به خاطر اسمش خریدمش و بعد با خودم فکر کردم فقط یه جمله از این مجموعه به درد می خوره و اونم چیزی بود که بعدا نویسنده اش فراموشم شد...
البته باز یه همچین چیزی رو تو یکی از داستانای مستور خوندم...

یه نفرو تو خیابون می بینی می گی خدایا این کی بود؟
بعد بعدا پدرت در میاد تا می بینی مثلا یه روزی از کنار خیابون روسری می خریدی اون دستش رو گذاشته رو یکیش و بهت گفته این بیشتر بهت میاد و لبخند زده و رفته..
یه همچین حسی....
خب بریم سر اصل مطلب
اولا که ناراحت بشی چیه؟
من حالم به هم می خوره از اونایی که میان می گن داستانت خوب بود حال کردم...
اسم فیلم ژان کوکتو رو بگو که منم ببینمش...
با اینکه جانبداری و دفاع از کار خیلی زشته خیلی بیشتر از اون چیزی که بشه تصورش رو کرد!
ولی باز با این وجود؛
درمورد طرح داستان که گفتین مشکل داره باید بگم تعریف شما از داستان کوتاه اشکال داره! شما اهل سینما هستین بیشتر انگار و بعد ادبیات اینطور برداشت کردم فکر کنم اشکال از اینجاس
داستان اصلا راجعبه این خواب نیس...
به هیچ عنوان
داستان درمورد گوش دادن ا ِلی هستش و من تو یه مقاله خوندم که آدم های تنها به مورچه ها فکر می کنن چراکه مورچه ها گروهی حرکت می کنن و جرغه ی اون داستان از اینجا زده شده نه هیچ فیلم دیگه ایی که توی نظرات همه توی کافه داستان به چشم می خوره اسم فیلم های مختلفی که من هیچ کدومشون رو ندیدم... داستان می خواست تنهایی یه یه آدم رو به تصویر بکشه با اون خواب و با شخصیت الی که حتی حاظر نیس بشنوه...
همین!...
یه قاچ از هندونه
یه برش از زندگی
یه قاچ از زندگی
یه قاچ از یه شب ِ ا ِلی...
متاسفانه اینها همه به این خاطره که ما تعریف دقیق و روشنی از داستان کوتاه نداریم
اون نمایشنامه اس اون فیلم نامه اس که خواننده باید از هر لحاضی ارضا بشه
توی کار بلند انقدر این قضیه پیش می ره که ما حتی وضع مزاجی ِ هملت رو می دونیم... ولی توی داستان کوتاه اصلا نمی شه گفت که چرا این آدم الکلی شده!... چرا و چرا و چرا...

نفهمیدین آدمای داستان چی می خوان؟ یک نفرشون می خواد بخوابه و یک نفرشون می خواد خوابش رو تعریف کنه!!!
همین
بغیر از این هرچی بگم چرنده...

محمدی جمعه 3 شهریور 1391 ساعت 16:22 http://www.aminstory.blogfa.com

الانه خیلی خوشحالم که اینجام....

شرمنده می کنید ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد