سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

The Grey

نام فیلم: خاکستری

بازیگران: لیام نیسن ـ فرانک گریلو ـ درموت مالرونی و ...

فیلم نامه: جو کارناهان ـ یان مکنزی جفرز براساس داستان کوتاهی از یان مکنزی جفرز

کارگردان: جو کارناهان

117 دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال 2011

 

نترس!

 

خلاصه ی داستان: جو آتوی که در آلاسکا کار می کند و شغلش کُشتن گرگ هاست تا از حمله ی آنها به کارکنانِ شرکت نفت که در آن مناطق مشغول کار هستند، جلوگیری کند، در سفرش برای تعطیلات و رفتن به سمت خانه، دچار سانحه ی هوایی می شود. هواپیما در منطقه ای پر برف و نامعلوم سقوط می کند و او به همراه هفت هشت نفر دیگر زنده می مانند. گرگ ها آنها را محاصره کرده اند و شرایط آب و هوا بسیار بد است ...

 

یادداشت: "خاکستری" همچون اسمش، فیلم خاصی ست. در آن هواپیما سقوط می کند؛ عده ای آدم می بینیم که در میان برف و بوران، گیج و سرگردانند و هر لحظه ممکن است طعمه ی گرگ ها شوند؛ خطرهای طبیعی، این آدم ها را تهدید می کند؛ اما با تمام این تفاصیل، "خاکستری" فیلم جمع و جور و ساده ای ست درباره ی جو، مردی که می خواهد دست از زندگی بشوید تا به همسر زیبای خود برسد، مردی که خاطره ی لحظه ای که همسرش در بستر، رو به او می گوید که "نترس"، دائماً با اوست. جو در تمام طول داستان، به این لحظه برمی گردد، ظاهراً تنها لحظه ای از زندگی اش که توانسته آرامش را درک کند. حالا در این طبیعت پر برف و خطرناک، به دنبال همان آرامش می گردد. آرامشی که باید با آن به زندگی اش سر و سامان بدهد. اما ظاهراً دستِ طبیعت، نمی خواهد او را راحت بگذارد. بعد از جان به در بردن از حادثه ی ترسناک هواپیما و همراه شدن با چند مرد دیگر، هر بار بر اثر یک حادثه، یکی از همراهانش را از دست می دهد تا در پایان، در یک خط سیر انگار از پیش تعیین شده برای آزمایش قهرمانِ ما، تک و تنها بماند؛ تک و تنها در مقابل رئیس گروه گرگ ها. حالا باید آن جمله ی ظاهراً دستوری همسر زیبایش را عملی کند و به جنگ گرگ برود. جو که تا پیش از این، می خواست خودش را سر به نیست کند، حالا یاد می گیرد که بیایستد و بجنگد. شعری که پدرش سروده بود و از همان بچگی ورد زبانش بوده را دائم تکرار می کند: (( یا بمان یا بمیر در این روز. )) او ماندن را انتخاب می کند که البته معلوم نیست تهش به کجا برسد. از بین رفتن یکی یکی همراهان جو، از یک طرف کمی ساده انگارانه به نظر می رسد و آدم را در موقعیتی قرار می دهد که بگوید: (( فیلم نامه آنقدرها قوی و قدرتمند نبود )) اما از طرف دیگر وقتی دقت می کنیم به مضمون اثر، آنوقت انگار به این شکل تنها شدن جو، به این شکل که یکی یکی همراهانش بسیار طعنه آمیز از میدان خارج می شوند تا او تک و تنها بماند، قابل توجیه باشد.


  گرگ ها و آدم ها ...


ستاره ها:  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد