سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

[ گنجه مرتب و تمیز بدترین چیزی بود که ... ]

ـ گنجه مرتب و تمیز ( حتی یک نفر آن را گردگیری کرده بود ) بدترین چیزی بود که او می توانست برایم بجا بگذارد. مرتب، مجزا، اثاثش هم از اثاث من طلاق گرفته بودند. توی گنجه مانند این بود که کسی را با موفقیت جراحی کرده باشند. هیچ چیز از او بجا نمانده بود، حتی یک دکمه بلوز هم نیفتاده بود. در را باز گذاشتم که چشمم به آینه نیفتد. جست زنان به آشپزخانه رفتم، بطری کنیاک را توی جیبم گذاشتم، به اطاق نشیمن رفتم، روی کاناپه دراز کشیدم و پاچه شلوارم را بالا زدم. زانو سخت ورم کرده بود، اما همین که دراز کشیدم، دردم کمتر شد. توی قوطی چهار تا سیگار بود، یکی از آن ها را آتش زدم.

در فکر بودم که کدام یک بدتر است: اینکه ماری لباسهایش را اینجا می گذاشت، یا این طور، جمع کردنِ همه چیز و حتی نگذاشتن یک یادداشت، که: (( دورانِ با تو را هیچ گاه فراموش نمی کنم. )) شاید اینطور بهتر بود، با وجود این می توانست یک دکمه افتاده، یا یک کمربند را به جا بگذارد، یا تمام گنجه را ببرد و آتش بزند.

                                                 

رمان "عقاید یک دلقک" اثر هاینریش بل