سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

Everybody's Fine

نام فیلم: همه حالشان خوب است

بازیگران: رابرت دنیرو ـ درو بریمور ـ کیت بکینسیل و ...

فیلم نامه: کرک جونز براساس فیلم نامه ی اولیه ی جوزپه تورناتوره ـ تونینو گوئرا ـ ماسیمو دِ ریتا

کارگردان: کرک جونز

99 دقیقه؛ محصول آمریکا، ایتالیا؛ سال 2009

 

سیم ها

 

خلاصه ی داستان: فرانک گودی، که به تازگی همسرش را از دست داده و تنها شده، دوران پیری را سپری می کند. او تصمیم می گیرد برای دیدن چهار بچه اش که در شهرهای دور زندگی می کنند، راهی سفر شود تا بتواند آنها را گرد هم دور یک میز جمع کند. سفر او به خانه ی یکایک فرزندانش، واقعیت های تلخ و شیرینی را همراه دارد ...

 

یادداشت: فیلم آنقدر گرم و آرام و صمیمی ست که به هیچ عنوان مدت زمان یک ساعت و نیمه اش را حس نمی کنید. حکایت زندگی پیرمردی که دوست دارد بچه هایش، که حالا هر کدام برای خود زندگی تشکیل داده اند و از او دور هستند، شاد باشند، دور یک میز ببیندشان و حضورشان را حس کند. در طول این سفر ادیسه وار است که او با حقایق گاهاً تلخی مواجه می شود که زندگی گذشته اش را به چالش می کشد؛ متوجه می شود اشتباهات جبران ناپذیری انجام داده که زندگی کنونی بچه هایش را تحت تأثیر قرار داده است، انتظاراتی از آنها داشته که در حد توانشان نبوده و حتی در مورد یک دو نفزشان، هیچ چیز آنطور که او فکر می کرده، پیش نرفته است. در سکانس فوق العاده ای، فرانک که دچار سکته ی قلبی شده، در رویایش، بچه های خود را در سنین کودکی می بیند که دور میز نشسته اند و دارند به خاطر انتظارات بی جایی که از آنها داشته، از او ایراد می گیرند. ایده ی سیم های تلفن که روی تصاویرشان، صدای بچه های فرانک را می شنویم که با هم ارتباط برقرار می کنند، بسیار عالی ست و نکته ی جالب اینجاست که کار فرانک ساختن همین سیم هاست! سیم هایی که باعث ارتباط میلیون ها نفر با هم می شود، اما از آنجایی که همیشه: (( کوزه گر از کوزه ی شکسته آب می خورد ))، خودش هیچ وقت نتوانسته از طریق این سیم ها ارتباطی عاطفی با کسی برقرار کند. البته فیلم یک دنیروی مانند همیشه شگفت انگیز دارد که نقش این پیرمرد فرتوت و تنها را عالی و آنقدر ملموس بازی می کند که گاهی اشک در چشمانمان جمع می شود. وقتی یاد  "تسخیرناپذیران" و بازی هولناکش در نقش آل کاپون می افتیم که با قساوت و بی رحمی تمام، کله ی یکی از افراد گروهش را با چوب بیس بال، روی میز شام پخش کرد، باورمان نمی شود که فرانک گودی و آل کاپون را یک نفر بازی کرده باشد.


  فرانک گودیِ تنها ...


ستاره ها:  

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 22:40 http://aboutcinema.mihanblog.com/

دقیقا فیلم گرم و صمیمی هست و دوست داشتنی. من که خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. قطعا بخش زیاد این حس و حال از بازی عالی دنیرو هست که از فیلم مخمصه به این ور، این تنها بازی خیلی خوبش هست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد