سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

فیلم هایی که نباید دید

نام فیلم: باغ های شب(Gardens Of Night)

کارگردان: دامیان هریس. لسلیِ کوچک، توسط دو آدم ربا دزدیده می شود، به دامِ باند قاچاقِ بچه ها می افتد و تمام زندگی اش تحت تاثیر قرار می گیرد ... هیچ نکته ی جذابی، هیچ داستان درگیرکننده ای و هیچ حرف خاصی در این فیلمِ الکی طولانی، وجود ندارد. لسلی توسط دو آدم ربا، به کارهای خلاف کشیده می شود و در بزرگسالی هم به این کارها  ادامه می دهد و همین. فیلم می گوید مواظب بچه ها باشید که نکند دزدها کمین کرده باشند!  

 

نام فیلم: برادر(Brother)

کارگردان: تاکشی کیتانو.  یک یاکوزای ژاپنی به آمریکا می آید و برای خودش مافیایی تشکیل می دهد ... واقعاً نکته ی خاصی نمی شود درباره ی این فیلم بی مزه و بی سر و ته گفت.

 

نام فیلم: تابو(Taboo)

کارگردان: ناگیسا اوشیما. از این آقای اوشیما، قبلاً  فیلمی دیده بودم به نام "امپراتوری هوس" که در نوع خودش جنایتی محسوب می شد. "تابو" هم البته دست کمی از جنایت ندارد و شاید هم حتی چند پله ای جلوتر باشد! اگر شما سر در آوردید بالاخره موضوع چیست، من هم سر در آورده ام. یک سامورایی جوان و زیبا داریم که عده ای سامورایی دیگر، عاشقش می شوند و می خواهند تصاحبش کنند و خلاصه معلوم نیست کی به کی و چی به چی است!

 

نام فیلم: خاطرات یک خدمتکار(Dairy Of a Chambermaid)

کارگردان: لوئیس بونوئل. سلستین، به عنوان خدمتکار، از پاریس به خانه ای اشرافی نقل مکان می کند. خانه ای که صاحبانش به او نظر دارند ... شاید دیدنِ اسم بونوئلِ بزرگ، در این لیست، کمی عجیب باشد اما باور کنید واقعی ست! فکر می کنم یکی از بدترین فیلم های بونوئل باشد. واقعاً متوجه نشدم، اصلاً داستان چیست!

 

نام فیلم: دختران:

کارگردان: قاسم جعفری. حکایت زندگی پر از درد و رنج (؟!!!) سه دختر ... راستش هنوز پنج دقیقه از شروع فیلم نگذشته بود که تصمیم داشتم یک مطلب طولانی درباره اش بنویسم اما ده دقیقه که گذشت، مطالبم نزدیک به دو صفحه رسید و در دقیقه ی بیستم، چیزی نزدیک به پنج صفحه مطلب درباره ی این فیلم از ذهنم تراوش کرده بود که قدرت بالقوه اش ( منظورم قدرت فیلم است نه ذهن من! ) را نشان می داد. آدم روی سرش شاخ در می آورد وقتی روی جلد چنین فیلم شعارزده، بی منطق و پرت و پلایی، نوشته اند: (( این فیلم با نگرشی آسیب شناسانه به یک مسئله ی اجتماعی تولید شده است ... )) و درست بالای همین نوشته، عکس یک آقای خواننده ای ست که گیتار دست دارد!

 

نام فیلم: دیواری های جانبی(Sidewall)

کارگردان: گوستاوو تارتو. فیلمی خسته کننده و بی معنا درباره ی آشنایی یک پسر و دختر که از چارچوب آپارتمان ها و اشباع کنندگی مدرنیته می گریزند و با هم دوست می شوند. همین و همین.

 

نام فیلم: زیبای خفته( Sleeping Beauty)

کارگردان: جولیا لی. لوسی، دختری دانشجو است که برای کسب درآمد، وارد کاری مرموز و زیرزمینی می شود ... بعید می دانم بتوانید فیلم را تا آخر تحمل کنید. نه داستانی وجود ندارد، نه شخصیتی، نه انگیزه ای و نه دلیلی برای کارها. معلوم نیست این دختر کیست و چه می خواهد. معلوم نیست دنبال چه می گردد و مشکلش چیست. همه چیز آنقدر گنگ و نامفهوم و سرد است که بعد از پایان فیلم، سر درد امانم را برید.

 

نام فیلم: ستوان جوان ( Le Petit Lieutenant)

کارگردان: خاویر بُووی. آنتوان پلیس جوانی ست که چندان از محیط خشن و پر از جنایت محل کارش راضی نیست. زن میانسالی به نام کارولین، به عنوان رئیس او وارد بخش می شود ... واقعاً معلوم نیست به چه علت و از روی چه حسابی باید بنشینیم و این فیلم طولانی و خسته کننده را ببینیم. هر چه فکر می کنم هیچ دلیل قانع کننده ای برایش پیدا نمی کنم. معلوم نیست بالاخره قرار است به چه نکته ای برسیم.

 

نام فیلم: شاعر زباله ها:

کارگردان: محمد احمدی. شاعری که عاشق می شود ... فیلمی پر از نمادگرایی و شعارهای سیاسی و اجتماعی که بیست سالی از فضای امروزین سینما در ایران و هشتاد سالی از فضای امروزین سینما در دنیا عقب است. فیلمی به غایت خسته کننده و کشدار و بی معنی. یک وقت تلف کردن به تمام معنا.

 

نام فیلم: مسافری از باران (Rider On The Rain)

کارگردان: رنه کلمان. شبی که مِلی تنهاست، مردی وارد خانه می شود و به او تجاوز می کند. ملی با تفنگ، او را می کشد و جسدش را به دریا می اندازد. در حالیکه به نظر می رسد همه چیز آرام است، ناگهان سر و کله ی مردی پیدا می شود که خبر دارد ملی کسی را کشته ... درست است که خلاصه ی داستانی که تعریف کرده ام، بسیار جذاب به نظر می رسد اما فیلم اینگونه نیست. از بس همه چیز  قر و قاطی می شود که من در نهایت سر در نیاوردم ماجرا به کجا می رسد!

 

نام فیلم: ملاقات شیطان (Meeting Evil)

کارگردان: کریس فیشر. ماشین مردی سیاهپوست، جلوی خانه ی جان، که بنگاه معاملاتی دارد، خراب می شود. جان سعی می کند به مرد غریبه کمک کند اما اتفاقاتی می افتد که ناخواسته او را با مرد سیاهپوست همراه می کند ... فقط یک کلمه می توانم درباره ی این اثر بگویم: (( شرم آور )). داستانی بچه گانه و احمقانه که هیچ نکته ی خاصی ندارد.

 

نام فیلم: همیشه می خواستم یک گنگستر باشم (I Always Wanted To Be a Gangster )

کارگردان: ساموئل بنشریت. یک فیلم بی سر و ته و بی معنی از چند داستان که یکدیگر را قطع می کنند و محل وقوع حوادث هم کافه ای سر راهی ست. فیلمی مثلاً طنز با فیلمبرداری عالی و تصاویر سیاه و سفید.

نظرات 3 + ارسال نظر
حسین رازی زاده پنج‌شنبه 11 خرداد 1391 ساعت 10:14 http://naghde7.blogfa.com

ممن مجبور شدم اسلیپینگ بیوتی را ببینم
به خواطر بررسی اون از جنبه روانشناسی جنسی غرب
فیلم هم انتقادیه
هم تهوع آور هست
اول فیلم را یادته برای فروش خود شیر یا خط مینداخت
از یادم نمیره=تحقیر زن در جامعه غرب
عقده پیر مرد ها و . . . .

ممنونم. به نظر من، تعابیر باید پشت یک داستان پنهان باشند، نه پیشاپیش یک سری تصویر ... درباره ی "تحقیر زن در جامعه ی غرب" هم ( که قبولش ندارم مسلماً ) بحث زیاد است که جایش اینجا نیست.

سعد عابدی پنج‌شنبه 11 خرداد 1391 ساعت 20:01 http://saeedabedi.mihanblog.com/

سلام
سعی نکن وقتت را با فیلمای بی ارزش تلف کنی .بعضی فیلما از دور داد می زنند که مزخرفن .مثلا همین فیلم دختران قاسم جعفری .از اسمش باید متوجه بد بودنش بشی

سلام
فیلم های بی ارزش شاید برای شما به منزله ی وقت تلف کردن باشد اما برای من کلاس درس است. سئوال اینجاست که آیا فقط فیلم را برای لذت بردن نگاه می کنید یا نه؟ آنهایی که جوابشان مثبت است، نظرشان مثل شماست و آنهایی که جوابشان منفی ست، نظرشان مثل من ... من اگر از پانزده کیلومتری ندانم که قاسم جعفری فیلم خوبی نخواهد ساخت، بسیار عجیب خواهد بود!

میله بدون پرچم دوشنبه 15 خرداد 1391 ساعت 15:47

سلام
هم متنتان خوب و خواندنی بود و هم این جواب کامنت بالا عالی بود
امیدوارم این تیپ فیلم ها زیاد به پستت بخورد که ما بیشتر مستفیض بشویم

سلام و ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد