سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

Brake

نام فیلم: مانع

بازیگران: استفن دورف و ...

فیلم نامه: تیموتی مَنیون

کارگردان: گَب تورس

92 دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال 2012

 

تابوت

 

خلاصه ی داستان: جِرِمی، مأمور آژانس مخفی آمریکا، وقتی چشم باز می کند که در صندوقِ عقبِ بمب گذاری شده ی ماشین تروریست ها، گرفتار آمده است ...

 

یادداشت: به سبک فیلم هایی که جدیداً در سینما مُد شده، این فیلم هم حکایت آدمی گرفتار آمده در جایی تَنگ را به تصویر کشیده است که نمی داند چطور، چگونه و چرا در چنین مخمصه ای گرفتار شده و راه خلاصی چیست. طبیعی ست که گسترش و دوام داستان در چنین جایی در حالیکه تنها یک بازیگر وجود دارد، کار بسیار سختی ست که رفتن به سمتش کمی جرأت و جسارت می خواهد. اینکه بتوان با این امکانات کم، تماشاگر را تا پایان روی صندلی ها نشاند، بهرحال سئوال مهمی ست. مشخصه هایی که در تمام اینگونه فیلم های کلاستروفوبیایی وجود دارد، تقریباً یکسان است؛ ابتدا همیشه تنها آدمِ داستان، چشم باز می کند و خود را در جایی می یابد که نمی داند کجاست. ما هم نمی دانیم. بعد تلاش می کند تا روزنه ای باز کند که البته بی فایده است. سپس کم کم علامت هایی از حیات در آن محیط کوچک پدیدار می شود: مثلاً در اینجا یک دستگاه بی سیم که تنها راه ارتباطی آدمِ داستان با بیرون است. البته وقتی بفهمیم که بودنِ این وسیله در این مکان، دلیلی بیش از یک دستاویزِ ساده برای پیش رفتنِ داستانِ فیلم نامه دارد، طبیعتاً حضور این وسیله ی حیاتی را توجیه پذیرتر می کند. اتفاقی که در این فیلم به معنای واقعی اش رخ می دهد. توجیه وجود آن دستگاه بی سیم در آن محیط، با توجه به پایان غافلگیرکننده ی اثر، بسیار منطقی و قابل اعتناست. در ادامه ی مشخصه های یکسانِ اینگونه فیلم ها، کم کم ماجرا روشن تر می شود، همان وسیله ی حیاتی، عاملی می شود که مردِ گرفتار بتواند با آدم هایی دیگر رابطه برقرار کند و البته همیشه یکی از آن آدم ها، همسر یا نامزدش است تا در لحظات ناامیدی و استشمام بوی مرگ، لحظاتی احساسی رقم بخورد و از سنگینیِ بار آن فشار عذاب آور کم شود. کم کم به نقطه ی اوج نهایی می رسیم، جایی که مرد باید تلاش کند تا خودش را نجات دهد. عزمی راسخ برای بیرون آمدن از آن محیط. چنگ انداختن حتی به یک روزنه ی کوچک برای خلاصی. در فیلم های اینگونه ای، البته این باز شدنِ یک راه نجات برای آدمِ گرفتار، کمی اتفاقی و نه چندان منطقی جلوه می کند. همیشه در آخرین لحظات، کسی، چیزی، اتفاقی، باعث می شود مرد از آن تابوت خلاص شود. در واقع همان "دستاویز برای پیش بردن داستان"، تنها دلیلِ این اتفاقات "ناگهانی" ست. اما همین اتفاقات، در این فیلم، با اینکه ناگهانی هستند، به دلیل پایان جالبش، به هیچ وجه اتفاقی به نظر نمی رسند که اتفاقاً وجودشان ضروری و لازم هم هست! به دلیل همین پایان بندی ست که مثلاً قضیه ی موبایلی که به دست جِرِمی می افتد، یا همان دستگاه بی سیم که با آن ارتباط برقرار می کند، به هیچ عنوان ساختگی به نظر نمی رسند. اما مشکل اصلی فیلم، به نظرم پایان دومی ست که برایش در نظر گرفته اند. پایان دومی که قرار است بعد از غافلگیری اول، بیننده را حسابی شوکه کند و به او رودست بزند. این پایان، دیگر زیادی لوس و نچسب به نظر می رسد. شاید در وهله ی اول، تماشاگر به خاطر رودستی که خورده، لبخندی به لب بیاورد اما این لبخند گذراست. چرا که این پایان بندی دوم، بیشتر شبیه یک رودست زدن بامزه باقی می ماند و جلوتر نمی رود.


 

  آن بیرون چه خبر است؟ 


ستاره ها: 

نظرات 1 + ارسال نظر
each_ramzi جمعه 29 اردیبهشت 1391 ساعت 00:57 http://http:/nemidanam.blogsky.com

salam rafigh man taze ba web shoma ashena shodam khaile ale hastesh
kash link download film ro ham mizashte

سلام و ممنون
متاسفانه به اندازه ی کافی وقت ندارم که بتوانم خواسته ی شما را برآورده کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد