نام فیلم: مردی روی لبه
بازیگران: سام ورتینگتون – الیزابت بنکس – اد هریس و ...
فیلم نامه: پابلو اف. فنجوِس
کارگردان: اسگر لث
102 دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال 2012
لطفاً سخت نگیرید!
خلاصه ی داستان: نیک کسیدی، از زندان فرار می کند و انگار که تصمیم گرفته باشد خودش را از ساختمانی بلند به پایین پرت کند، روی لبه ی پنجره ی بالاترین طبقه ی ساختمان می رود و کم کم مردم و پلیس را به سمت خود جلب می کند ...
یادداشت: آیا فکر می کنید سازندگان فیلم، خودشان هیچ به عقلشان خطور نکرده که مثلاً چطور می شود یک نفر از آسمانخراشی به آن بلندی، خودش را روی زمین و روی وسیله ی نجات آتش نشانی بیندازد و بعد انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، فوراً بلند شود و شروع کند به دویدن دنبال آدم بده ی داستان؟ یا مثلاً فکر نکرده اند که چطور می شود دو تا آدم که نه سارق حرفه ای هستند و نه اصلاً سارق عادی هستند، چطور می توانند با آن مهارت و چیره دستی و با آن همه وسیله ی عجیب و غریب، سرقت کنند و آب از هم آب تکان نخورد؟ خیال می کنید حواسشان نبوده که یک لحظه از خود سئوال کنند که آخر چطور می شود اینهمه وسیله ی بزرگ و کوچک در ساکی که دزدها با خودشان حمل می کنند، جا بگیرد؟ انگار که این ساک، جادویی ست و هر چقدر داخلش دست بیندازند، وسیله ی جدیدی بیرون می آید. جواب من این است: مطمئناً اگر کسی نیمچه عقلی هم داشته باشد، می داند که این اتفاقات تنها در کارتون ها می افتد و عوامل سازنده هم طبیعتاً بهتر از من و شما این مسائل را می دانسته اند. اما مسئله اینجاست که قرار است فیلمی جذاب ساخته شود تا بیننده را درگیر نگه دارد و کمی از دنیای عادی و روزمره و سطحی جدایش کند و برای دقایقی لذت تماشای یک داستان درگیرکننده و گاه نفس گیر را به او بدهد. بیایید زیاد سخت نگیریم و بپذیریم که می شود از یک آسمانخراش پرید و خراش هم برنداشت!
پرش از آسمانخراش ...
ستاره ها: