سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

The Artist

نام فیلم: هنرمند

بازیگران: ژان دوژاردین – برنیس بژو

نویسنده و کارگردان: میشل هازاناویسیوس

100 دقیقه؛ محصول فرانسه و بلژیک؛ سال 2011

 

فقط اگر می توانست حرف بزند ...

 

خلاصه ی داستان: جرج ولنتین، ستاره ی خوش قیافه ی فیلم های صامت، به خاطر ورود صدا، کم کم به حاشیه رانده می شود. حالا راه برای پپی، دختر جوانی که جرج او را وارد سینما کرده باز شده است. در حالیکه او اوج شهرت را طی می کند، جرج به فلاکت می افتد، اما عشق کار خودش را می کند ...

 

یادداشت: مسلماً با یکی از بهترین فیلم های امسال طرف هستیم. اینکه در این دور و زمانه فیلمی صامت ساخته شود، چالش بزرگی ست که کارگردان فیلم به زیبایی از پس آن برآمده است. او ما را با خود به دوران طلایی تاریخ سینما می برد. دورانی که مردم، ساده فیلم می دیدند و ساده به هیجان می آمدند و اینقدر پیچیده نبودند. اگر کسی اطلاعی از سینما نداشته باشد، امکان ندارد بتواند حدس بزند که این فیلم در دوران حاضر ساخته شده است. همه چیز رنگ و بویی قدیمی دارد. نوع نماها، جای کات ها، بازی گاه اغراق آمیز بازیگران و خیلی از جزئیات دیگر، همان فیلم های طلایی را به یادمان می آورند و این را کسی می توانست بسازد که طبعاً فیلم های آن دوران را به قول خودمان "خورده باشد". کارگردان موفق می شود به جای دیالوگ ها، احساسات و افکار آدم هایش را با تصویر به رخ بکشد و داستان ساده اش ( که این ساده بودن داستان، به نظرم کاملاً عمدی ست. بهرحال قرار بوده فیلمی متعلق به آن دوران را ببینیم نه فیلمی که در زمان حاضر ساخته شده است ) را تنها با تصویر پیش ببرد و در این دور و زمانه ی پر از حرف های بیهوده، این چیز کمی نیست. کار بزرگی که نابغه هایی مثل چاپلین، مورنائو، اشتروهایم و دیگران انجام می دادند. ایده های بصری فوق العاده ی فیلمساز کم نیستند؛ یکی از بهترین هایش جایی ست که قرار است پیشرفت دختر را نشان بدهد. هر بار که اسم او در تیتراژ نوشته می شود، یک پله بالاتر قرار گرفته است و هر بار نقش مهمتری هم به عهده دارد تا اینگونه، شاهد به اوج رسیدنش باشیم. هر چه او بالا می رود، جرج فرو می رود. دوران عوض شده و باید راه را برای جوان ترها، برای صداها باز کرد. خوابی که جرج می بیند، ایده ی فوق العاده ای ست که ترس او را از ناطق شدن سینما نشان می دهد؛ او در خواب می بیند که با زیر و رو کردن وسایل اطرافش، صدا بلند می شود اما خودش هر چه داد می زند، صدایی نمی شنود. صحنه ای که در آن همسر او از اینکه جرج به او توجه ندارد، ناراحت می شود و با گریه از او توضیح می خواهد و جرج تنها سکوت می کند، زن جمله ی معناداری می گوید که دوپهلو است. او می گوید چرا حرف نمی زنی؟ انگار به او هشدار می دهد که حرف نزدنش باعث سقوطش خواهد شد. از این دست بازی ها و جزئیات حیرت آور در فیلم زیاد پیدا می شود. از همه جالب تر، خدمتکار پیر جرج است که بدجوری آدم را یاد خدمتکار ستاره ی فراموش شده ی  "سانست بلوار" وایلدر می اندازد. شباهت های دو فیلم هم البته غیرقابل انکار هستند. ژان دوژاردین، نمونه ی کامل یک ستاره ی سینمای صامت است. بازی برون گرای او، دقیقاً همان چیزی ست که از ستاره های سینمای صامت می دیدیم. او را با تمام وجود درک می کنیم، هر چند جز یک جمله، آنهم در پایان فیلم، چیزی از او نمی شنویم: (( با کمال میل. ))


  فیلمی درباره ی عشق و سینما ...


ستاره ها: 


1.از دوستانی که قصد دارند از این یادداشت در سایت و یا وبلاگشان استفاده کنند تقاضا دارم نام این وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایند.

2.قسمت نظردهی می تواند محلی باشد برای بحث بیشتر درباره ی فیلم و به اشتراک گذاشتن نظرات مختلف در جهت یادگیری بهتر، درست فیلم دیدن و رسیدن به یک دیدگاه صحیح سینمایی.

نظرات 4 + ارسال نظر
هادی دوشنبه 10 بهمن 1390 ساعت 07:42 http://playtime.blogsky.com

سلام
ممنون که بهم سر می زنی
خیلی مشتاق دیدن این فیلمم،حدس میزنم که تبدیل به یکی از فیلمای محبوبم میشه..
یه نکته ای که راجع به وبلاگت به ذهنم میرسه اینه که این دو مطلبی که انتهای هر یادداشتت و زیر ارزشگذاری میذاری ،قشنگ اعصاب کسی که داره نوشته های وبلاگت رو مرور میکنه خط خطی می کنه.
یک بار گفتی کافیه دیگه بابا(جمله احتمالی بازدیدکننده)..
به نظرم میتونی این دو نکته رو در سمت چپ یا راست وبلاگ به عنوان یه مطلب ثابت بگذاری نه اینکه پایان هر پست تکرار کنی..

سلام
درباره ی فیلم گفتم که، فیلم واقعا خوبی ست که هوشمندانه ساخته شده هر چند فیلم محبوبم نیست. اما درباره ی آن نوشته های پایان هر پست؛ راست می گویی. خودم هم چندان از تکرارش خوشم نمی آید اما مشکل اینجاست که نمی دانم چگونه آن را به مطلب ثابت در گوشه ی وبلاگ تبدیلش کنم!!! حالا امروز سعی خواهم کرد، راهش را پیدا کنم. ممنون از اینکه گوشزد کردی.

رامین اعلایی یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 00:24 http://www.filmik.blogfa.com

فیلم بسیار قابل تاملی بود. فیلم پر از نماد و ارجاعات آشکار است. از سانست بلواری که اشاره کرده اید تا همشهری کین و حتی همه چیز درباره ی ایو. اصلا من سینمای خودبازتابنده را دوست دارم. اینکه کارگردان سعی نکرده ساختار و متون متاثرکننده اش را پنهان کند. به سکانسهای جالبی اشاره کرده اید. همان پدیده ی وحشت از صدا که در کابوسی پرداخت شده یا فیلمی که خود جرج می سازد و در انتهایش شمایل سینمایی خودش در باتلاقی غرق می شود. نمی دانم چرا وقتی برای بار اول فیلم را دیدم بلافاصله یادِ باستر کیتون فقید افتادم. البته طبیعی هم بود. فیلم علیرغم پایان بندی سرخوشانه اش که باز یکی از ارجاعات به سینمای هالیوود است، در کل یک تراژدیست. ممنون از این پست

پاسخ: آن لحظه ای که جرج در حال فرو رفتن در شن هاست، به نوعی بازتاب دهنده ی مضمون اصلی اثر است. ممنونم که اشاره کردید.

امید رنجبر دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 10:51 http://www.mouchette.blogfa.com

یک موزیکال آزاردهنده، یک داستان ضعیف و کم مایه، یک صامتی که یا فرم ندارد یا اگر دارد به شدت فتوکپی شده ی آثار دسته چندم اوایل قرن بیستم است. یک سانست بلوار خفه شده و یک اومبرتو دی شاد و شنگول.
فیلمی که خود را می نماید حالا به هر شکلی.
برای جلوه دادن خود دست به دامان خیلیهاست، از هارولد لوید و بیلی وایلدر بگیر تا
اورسون ولز و ویتوریا دسیکا.
نام فیلم هنرمند است اما کدام هنرمند؟ کاراکترهای فیلم جرج و پپی هنرمندند یا فیلمسازانش؟ (به این خاطر که تابلوست فیلم سفارشیه و اصلا فیلمساز از آن دوره فقط فیلم دیده و هیچ مطالعه ای از سینمای صامت نداره.)
به نظرم آن سگه از همه هنرمند تر است حداقل خیلی با هوش است. آنقدر که برای جرج سوپر استار مهمتر است. توجه کنید یک سگ از همسر آدم دوست داشتنی تر میشود. عجب شوخی مسخره ای
نه شامورتی بازیهای جرج اثری از هنر دارد نه رقصهای پپی.
فیلم نه درباره ی سینما و هنر است و نه درباره ی هالیوود و سلطه اش.
نه ستاره سازی را آسیب شناسی می کند ، و نه تاثیر ورود صدا بر جریان سینما را تحلیل میکند.
سکانس خواب جرج که در آن صدای اشیا و خنده های رقاصه، او را می ترساند، فهمش برایم سقیل است یا فرار سایه ی جرج از خودش. اینکه چه چیزی باعث انحطاط جرج میشود و یا پپی به یکباره چهره شاخص رسانه ها، هم همین طور.
مطمئنا خود سینما عامل نیست بلکه دست پاچگی فیلمساز در به تصویر کشیدن این گونه مسائل عامل است. میشل هازاناویشس یک مصداقهایی دیده و شنیده اما در جست و جوی حقیقت ماجرا نبوده. تازه این مطلب را هم متذکر شوم که در آخر فیلم تصویر خود فیلمساز و عوامل پشت صحنه در کنار جان گودمن چه ضرورتی دارد؟ این را از کجا الهام گرفته لابد از کیارستمی.
ایکاش هالیوود برای ادای دین به سینما ی صامت، یک قصه و فرم مناسب به هازاناویشس پیشنهاد می داد.

ممنون از اینکه این مطلب را نوشتید. اما چند نکته: اولا که فیلم به هیچ عنوان پنهان نمی کند که از فیلم های کلاسیک سینما وامداری کرده است. قرار هم نبوده داستان پیچیده ای گفته شود چرا که آثار صامت سینما هم همینگونه بوده اند. سرراست و بی تکلف. حالا ممکن است بعضی داستان ها کمی پر و پیمان تر بوده باشند، برخی دیگر مثل این فیلم، یک خطی تر و ساده تر. دوما که لحن شما در تاختن به فیلم، کاملا یک جانبه و یک سویه است. خیلی کلی صحبت کرده اید و وارد جزئیات نشده اید تا بدانیم واقعا کجای فیلم از نظر شما مشکل دارد. اینکه اصطلاحی مثل ( یک سانست بلوار خفه شده ) را به کار برده اید، مشکلی از کلی گویی و یک جانبه قضاوت کردن شما را حل نمی کند. شما بیشتر با کلمات بازی کرده اید و در نهایت هم متوجه نشدم مشکل اصلی چیست. مثلا گفته اید ( نه شامورتی بازی های جرج اثری از هنر دارد و نه رقصهای پپی). این یعنی چه؟ داشتن هنر، چگونه باید به شما منتقل می شد که نشده؟ سوما فیلم قرار نیست چیزی را تحلیل کند. وظیفه ی هیچ فیلمی این نیست. صدا وارد سینما می شود و جرج کارش کساد. همین. چرا فکر می کنید فیلم باید این مسئله را برای شما تحلیل کند؟ در اینجا، ورود صدا زمینه ای ست برای آن داستان عشقی. قرار نبوده چیزی تحلیل شود که اگر می شد، با فیلم دیگری روبرو بودیم که لابد به مذاق شما بیشتر خوش می آمد. سوما ( سقیل ) غلط است، درستش ( ثقیل ) است! چهارما از کیارستمی؟!!!
ممنون از نوشته هایتان و به چالش کشیدن فیلم. اما اگر بنا به تاختن به فیلم است، که طبیعتا هر کس سلیقه ای دارد، بهتر است سلیقه ی خودمان را جامعیت ندهیم. برای این کار می شود از کلماتی مثل ( از نظر من ) یا چنین چیزهایی استفاده کرد تا حکم کلی صادر نکرده باشیم.

فاطمه دوشنبه 12 تیر 1391 ساعت 12:34 http://kheilisade.blogfa.com

من فقط موندم ژان چجوری دلش اومد اون سیبیل کلارگ گیبلیشو بتراشه؟..من که هلاکش بودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد