سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

آقا یوسف

نام فیلم: آقا یوسف

بازیگران: مهدی هاشمی – هانیه توسلی – شاهرخ فروتنیان

نویسنده و کارگردان: علی رفیعی

90 دقیقه؛ محصول ایران؛ سال 1389

 

یوسفِ گُم گشته

 

خلاصه ی داستان: آقا یوسف که عاشق دخترش است و به هیچ عنوان دوست ندارد او را از دست بدهد، به شکل مخفیانه در خانه های مردم نظافت می کند تا بتواند از پس مخارج زندگی بربیاید. یک روز که در خانه ی دکتری جوان مشغول نظافت است، از پیامگیر تلفن صدای دخترش را می شنود که پیامی عاشقانه برای دکتر می گذارد. این آغاز تیره شدن رابطه ی او و دخترش است ...

 

یادداشت: دکتر رفیعی در دومین تجربه ی سینمایی اش، بسیار آشفته و عجولانه عمل می کند. رابطه ی بین یوسف و رعنا، دخترش، هیچ عمقی نمی یابد. شخصیت هایی که قرار است قسمتی از بار درام و طبیعتاً نتیجه ی نهایی فیلم را رقم بزنند و در معنابخشی به مضمون اثر کمک کنند، کاملاً بی کارکرد و پا در هوا رها می شوند. مثل دوست صمیمی آقا یوسف که تنها زندگی می کند و تشنه ی دیدار دخترش است اما همسر طلاق گرفته اش، اجازه ی دیدارشان را نمی دهد. این شخصیت، قرار است سرنوشتی متضاد با آقا یوسف داشته باشد و در جریان داستان، نقشی ایفا کند که در نتیجه ی تصمیمات آقا یوسف تاثیر بگذارد که اصلاً اینگونه نمی شود. شخصیتی گنگ و پادرهوا که بالاخره هم معلوم نیست چرا زندان می افتد و اصلاً چجور آدمی ست. آقا یوسف هم شخصیتی ست که بالاخره متوجه نمی شویم دنبال چیست. هیچ کنشی ندارد. هیچ حرکتی نمی کند. تغییر او به سمت پدری که دیگر قرار است دخترش را در تصمیم گیری آزاد بگذارد و او را فقط برای خودش نخواهد، بسیار گنگ و بی کارکرد است. صحنه های اضافی در فیلم زیاد دیده می شود. مثل گره گشایی از ماجرای همسایه ی زنی که آقا یوسف هر روز برایش نان می برد و رعنا فکر می کند، پدر عاشق زن شده اما بعداً وقتی که به خانه ی زن می رود تا ظاهراً او را برای پدر خواستگاری کند، می بینیم که زن روی ویلچر نشسته و خودش همسر مریضی دارد که از او مراقبت می کند و در کل اوضاع بدریختی دارند. با دیدن این صحنه از خود می پرسیم، خب که چی؟ اینکه بفهمیم آقا یوسف تنها ار روی نوعدوستی این کار را می کرده، چه دردی از نتیجه ی نهایی اثر دوا می کند؟ ایده ی خوب کار، با اضافه گویی و پراکنده گویی و شخصیت های بی کارکرد ( واقعاً نقش لادن مستوفی در فیلم چه کارکردی داشت؟! ) و از این شاخ به آن شاخ پریدن، به ورطه ی دیگری می افتد که هیچ نتیجه ای حاصل نمی شود.   


                       بلاتکلیف ...


ستاره ها: 


1.از دوستانی که قصد دارند از این یادداشت در سایت و یا وبلاگشان استفاده کنند تقاضا دارم نام این وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایند.

2.قسمت نظردهی می تواند محلی باشد برای بحث بیشتر درباره ی فیلم و به اشتراک گذاشتن نظرات مختلف در جهت یادگیری بهتر، درست فیلم دیدن و رسیدن به یک دیدگاه صحیح سینمایی. 

نظرات 1 + ارسال نظر
جیحون یکشنبه 9 بهمن 1390 ساعت 02:45

نان سنگک: مرحلۀ دو
اینکه دوست آقا یوسف، فقط و فقط برای تهدید دکتر به زندان می افته و از بابت اینکه برای دوستش به چنین کاری دست زده، هیچ "احساس"ی نداره، عجیبه. واقعا کی به دکتر چاقو زد؟ اونجوری که زن خدمتکار به آقا یوسف میگه "کار یه زن بوده"؟ یا اینکه دوست آقا یوسف؟ دکتر چطور بعد از چاقو خوردن برنامۀ شمال رفتنش رو که قبل از چاقو خوردن ریخته بوده، کنسل نمیکنه؟ اون دختر قرمز پوش داستان از کجا می دونست که اگه به آقا یوسف بگه که لباس و عطر و گل سینه مال اونه، به نفع دختر آقا یوسف کار کرده؟ ما از کجا باید بفهمیم که کسی که آقا یوسف براش طی تمام مراحل بحران با دخترش، نان سنگک میاره، دختر اون مرد بیمار هست (تا به عمق رابطۀ پدر-دختری داستان کمکی کرده باشه) یا زنش؟ جواب حداقل یکی از این سوالها باعث میشد که زحمت های (به معنی واقعی کلمه) مهدی هاشمی در طول فیلم بیهوده نباشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد