سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

The Lost Thing

نام فیلم: اشیای گمشده

نویسنده: شان تان

کارگردان: اندرو روهمان – شان تان

15 دقیقه؛ محصول استرالیا، انگلستان؛ سال 2010

 

یک فیلم کوتاه

 

خلاصه ی داستان: پسری در ساحل، یک شئ عجیب و غریب پیدا می کند ...

 

یادداشت: این فیلم برنده ی اسکار بهترین فیلم کوتاه در سال 2011 شده است. حرف فیلم ساده و در عین حال بزرگ است. آن شی عجیب که انگار به هیچ دردی نمی خورد، در واقع همان جنبه ی ناشناخته ی روح آدم هاست. همان جنبه ای که آدم های بی دقتِ این روزگار دیگر به آن توجهی ندارند. شهری که در فیلم ترسیم شده، غبارآلود و خاکستری و پر از اشکال هندسی صاف و متقارن است. آدم ها با چهره هایی بی حالت، تنها به جلوی پای خود نگاه می کنند و راه می روند. آنها دیگر به خودشان، به آن قسمت ناشناخته ی وجودشان توجهی ندارند. پسر داستان، اما اینگونه نیست. او با دقت این شی ناموزون را نگاه می کند، می کاود و دنبال جایی برایش می گردد. او به این اشیای ظاهراً عجیب و غریب و بی کارکرد، توجه نشان می دهد و در نهایت هم برایش جایی پیدا می کند؛ جایی که برخلاف شهر غبار گرفته و خاکستری و پر از اشکال هندسی صاف و تکراری، پر است از همینجور اشیای ظاهراً بدشکل، ناموزون و بی کارکرد. جایی ست پر از نور و رنگ. پسر داستان به این قسمت از وجود خود توجه نشان می دهد و اینگونه موفق می شود آن دنیای ناشناخته، پنهانی و رنگارنگ را حتی برای چند لحظه هم که شده تجربه کند.

 

 این همان موجودی ست که چون ناموزون است، آدم ها بهش توجهی نمی کنند. بی خبر از اینکه ...


ستاره ها: 


یک تقاضای دوستانه: از دوستان عزیزی که قصد دارند از این یادداشت در سایت و یا وبلاگشان استفاده کنند تقاضا دارم نام این وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایند.

نظرات 1 + ارسال نظر
ب.پ.خ سه‌شنبه 19 مهر 1390 ساعت 23:05 http://bpkh.blogfa.com

سلام عزیز. من از وبلاگت خیلی خوشم اومد.
ببین قضیه اینه که من داستان نویسم. ولی الان چند ساله بدون اینکه تلاشی برای نوشتن یه کار توی ژانر وحشت کنم بهش علاقه دارم. علی الخصوص توی سینما. حالا به سرم زده امکانات ژانر وحشت توی داستان نویسی رو بررسی کنم. میخوام یه کار دسته جمعی با یه سری بچه ها راه بندازم توی یه وبلاگ دسته جمعی. آدرس این وبلاگ رو هم فقط به کسایی که بهشون اعتماد دارم میدم. چون وبلاگ من اخیرا یه سری تنش داره که اعصابمو خرد کرده و یه سری آدم نامحرم دارن میخوننش.
توقع ندارم بیای داستانامو بخونی. ولی بد نیست بالبانو رو از نوار سمت چپ وبلاگم توی داستانام پیدا کنی و بخونی. اون آخراست. طولانیه ولی خیلی دوستش دارم.
چند وقت یه بار سر بزن چون ممکنه یادم بره آدرس وبلاگ گروهی رو برات بفرستم.

1. خلاصه من که متوجه نشدم بالاخره اعتماد داری یا نه؟!
2. سعی می کنم بخوانم. قسمت به قسمت البته!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد