نام فیلم: بُ
بازیگران: الا جون هنرارد – لورا بالین
نویسندگان: هانس هربوتز – کریستین وروت – نل میرهاگ – براساس رمانی از درک براک
کارگردان: هانس هربوتز
100 دقیقه؛ محصول بلژیک؛ ژانر درام؛ سال 2010
صدا و سیمای عزیزِ ما
خلاصه ی داستان: روایتی از زندگی دبرا که از خانواده جدا می شود و خودش را به دست مافیای قاچاق انسان می سپارد تا پولی در بیاورد و از آن به بعد است که خود را (بُ) می خواند ...
یادداشت: راستش این است که بعد از دیدن بعضی از فیلم ها، احساس خاصی به آدم دست نمی دهد. نه می شود گفت لذت بردم از دیدنش و نه می شود گفت خسته ام کرد. نه می شود گفت فیلم خوبی بود و نه می شود گفت افتضاح بود. به سبک سریال های مفخم و معظم صدا و سیمای عزیز خودمان که دم به دقیقه به زور شعارهایی مانند: (( ای پسر و ای دختر! اگر از خانواده دور شوی، ممکن است بیفتی در دست آدم های شیطان صفت، به خاک سیاه بنشینی و بدبخت شوی. بعد دیگر نمی توانی بروی بهشت و حال کنی. )) و داستان هایی رعشه برانگیز و عبرت آموز که بعد از دیدنشان نه تنها دوست داری از هر چه کار بد و ناپسند دست بکشی و سفت بچسبی به خانه و خانواده ی گرم و صمیمی و خیلی خیلی خوبت، بلکه دوست داری خودت را حلق آویز کنی و دست از دنیا بکشی و یک راست بروی بهشت، خودت را خلاص کنی، این فیلم هم چنین پیامی دارد. دبرا به خاطر گذشته ی نه چندان خوبش، دست از خانوده می کشد و راهی خیابان ها می شود و عاشق پسری که واسطه ی او با آدم های کله گنده ی هوسباز است. اما غافل از اینکه، مشکلات زیادی در سر راهش وجود دارد. عوامل سازنده ی فیلم اگر یک نگاهی به صدا و سیمای عزیز ما می انداختند و سریال های پر و پیمانمان را می دیدند دیگر حتماً وقتشان را تلف نمی کردند تا باز پیام هایی را که اینها ( همین صدا و سیمای عزیز خودمان ) با چنین قدرت و مهارتی و چنین بیان شیوایی به خلق می دهند، دوباره خوانی کنند. البته دلیل خوبی وجود دارد که بی خیال پیام و مضمون فیلم شویم و بسنده کنیم به همین سریال هایی که این روزها ما را فتیله پیچ کرده اند و فقط بنشینیم و فیلم را یک دور تا آخر ببینیم: آن دلیل هم چیزی نیست جز هنرپیشه ی نقش اول یعنی الا جون هنرارد که زیبایی و جذابیت و شیرینی اش، هر کسی را مسحور می کند.
الا جون هنرارد ...
ارزشگذاری فیلم: