سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

The War Zone

 نام فیلم: منطقه ی جنگی

بازیگران: ری وینستنون تیلدا سوینتنلارا بلمونت

نویسنده: الکساندر استوارت ( رمان و فیلم نامه )

کارگردان: تیم راث

98 دقیقه؛ محصول ایتالیا، انگلیس؛ ژانر درام؛ سال 1999


آرچیبالد کانینگهام

 

خلاصه ی داستان: یک خانواده ی انگلیسی، متشکل از پسر و دختری نوجوان به همراه پدر و مادری حامله، به حومه ی لندن نقل مکان می کنند. مادر خانواده، در حین نقل مکان، بچه را به دنیا می آورد. روزی پسر نوجوان خانواده با صحنه ی عجیبی روبرو می شود. خواهرش جسی را با پدرش در حمام می بیند. راز بزرگ و ترسناکی که رویارویی با آن بسیار مشکل است. حرف زدن او با جسی در این رابطه، بی فایده است. او بار دیگر آنها را در  همان حال می بیند. بچه ای که تازه به دنیا آمده، مریض می شود. پسر، در گیر و دار اینکه ماجرا را به مادر بگوید یا نه، تصمیمی می گیرد ...

 

یادداشت: یادم می آید هشت، نه سال پیش، در فرهنگسرای رشت، در یک دوره ی نقد فیلم، چند اثر مطرح را به نمایش گذاشته بودند که در بین آنها فیلمی بود به نام "راب روی" به کارگردانی مایکل کاتن جونز و با بازی لیام نیسون و بازیگر دیگری که آن موقع نمی شناختمش و تیم راث نام داشت. نقش او آدم ظالم و حیوان صفتی بود به نام آرچیبالد کانینگهام. خوب یادم است که در یکی از صحنه های فیلم، وقتی خدمتکار قصر جناب کانینگهام، پیش او می آید و با گریه اظهار می کند که از او حامله است، کانینگهام، با آن سردی ترسناک و لرزاننده ی چهره ی راث، جمله ای بدین مضمون می گوید که (( من تو رو مث یه مرغ می بینم که باید بپرم روت و بعدشم ولت کنم )) چون سال ها گذشته، عین دیالوگ را به یاد ندارم ولی محتوای کلی اش چنین چیزی بود. همین یک جمله باعث شد خیلی از کسانی که در سالن نشسته بودند، نتوانند ادامه ی فیلم را تحمل کنند و بزنند بیرون. از بس این آرچیبالد کانینگهام ترسناک بود و سرد و کثیف. از همان موقع بود که اسم تیم راث در ذهنم ماند و حالا بعد از سال ها تجربه اندوزی در سینما و کلی فیلم خوب که بازی کرده، فیلمی ساخته که به اندازه ی همان شخصیت کانینگهام، سرد و ترسناک و تکان دهنده است. چهار سال از آخرین باری که "منطقه ی جنگی" را دیده ام می گذرد اما هنوز هم نفس آدم را می گیرد. وای که چه فیلم تکان دهنده ای ست! مطمئناً بعد از دیدنش، دیگر همان آدمی نخواهید بود که قبل از دیدنش بودید. یک درام سرگیجه آور که دنیا را برایتان کابوس می کند تا در نهایت قشنگ تر به زندگی نگاه کنید. و چه اسم عجیب و یکّه ای برایش در نظر گرفته اند. اسمی که هزار تعبیر دارد و به عناوین مختلف قابل بررسی ست. سکانس نزدیکی پدر با دختر در آن کلبه ی سنگی بالای صخره ها، موهای تن آدم را سیخ می کند. تصویر یک خانواده ی از هم پاشیده و در سراشیبی سقوط. سنگینی بارِ این رازِ ترسناک بروی پسر، او را شوکه می کند و تقریباً در تمام فیلم او حالتی از بهت را با خود دارد؛ یک درگیری ذهنی برای فاش کردن این راز یا مسکوت نگه داشتنش. اما به نظرم، فیلم می توانست خیلی جامع تر و پررنگ تر باشد. اینکه یک پدر بیمار به دخترش تجاوز می کند. ایده ی ترسناکی ست که به تصویر کشیدنش ترسناکتر می نماید. اما این ایده در فیلم در همین حد باقی می ماند و گسترش پیدا نمی کند. یعنی آنقدرها وارد عمق داستان و روابط این خانواده نمی شویم و تمام ضربه زنندگی داستان تنها از رابطه ی پدر و دختر سرچشمه می گیرد. می شد عمیق تر به ماجرا نگاه کرد و ضربه ی این رابطه ترسناک را بیشتر کرد. ولی در هر حال، "منطقه جنگی" فیلم تکاندهنده ای ست و تیم راث نشان می دهد که علاوه بر بازی، کارگردان خوبی هم هست.



                             پوستر شاهکارش هم کلی حرف برای گفتن دارد ...


ارزشگذاری: 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد