سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

پشت چراغ قرمز

نام فیلم: پشت چراغ قرمز

بازیگران: مریم خدارحمی – کاوه آهنگر

کارگردان: متین بابایی

 

یک فیلم ترسناک که برای آخر هفته تان پیشنهاد می شود یا چگونه بترسید که قلبتان از جا کنده شود ...

 

خلاصه ی داستان: چند تا دختر بامزه و قشنگ، می روند ویلای شمال برای تفریح، غافل از اینکه قرار است ماجراهای ترسناکی برایشان پیش بیاید و قلب ما از جا کنده شود ...

 

یادداشت: نویسنده و کارگردان می خواهد ما را گیج کند که نفهمیم کسی که قرار است تا دقایقی دیگر، این دخترهای خوشگل را بترساند، چه کسی ست. اول شکمان را می برد به سمت برادر دختر اصلی که قرار است همگی دخترها بروند ویلای او. برادر می خواهد بیاید ولی دختر نمی گذارد. بعد برادر دستی روی چانه می گذارد و فکری می کند و ما را می اندازد توی شک. نفر دوم، خواستگاری ست که می آید خانه شان. دختر که خوشش نمی آید از او، سوسکی پلاستیکی توی چایی اش می اندازد ( تعجب ندارد که! واقعاً این کار را می کند! ) و یک مردی هم آن وسط نشسته که ماشین "ماکسیما" را "ماسکیما" می گوید و "اس ام اس" را "اس پم اس" و لحظات مفرحی برای ما بوجود می آورد که همین جا، جا دارد از عوامل تشکر کنم. گزینه ی سوم، دو پسری هستند که این دخترهای خوشگل و بامزه و جذاب، پشت چراغ قرمز می بینند و پسرها به قصد اذیت کردن، چند تا متلک بارشان  می کنند که با بازی های دیدنی بازیگران این نقش، به عمق رذالت این پسرها پی می بریم. بعد در ویلا، اتفاقات ترسناکی می افتد. گوشت های روی منقل ربوده می شوند و صداهایی می آید و درخت ها تکان می خورند و دوربین هی می رود توی دیوار و از پنجره می آید بیرون و سایه اش را روی در و دیوار می بینیم و خلاصه با این حرکات نرمشی و ورزشی دوربین، کلی می ترسیم. بعد هم که چون قرار نیست بفهمیم این کارهای خبیثانه و خیلی ترسناک، کار کیست، دخترهای خوشگل و بامزه ی داستان، که یکی شان اتفاقاً ناراحتی قلبی دارد و در اوج ترس و استیصال هی می گوید قلبم درد گرفت ولی تا آخرش هم از همه سالمتر می ماند و ککش هم نمی گزد، از جن حرف می زنند و دیالوگ های فوق العاده ای رد و بدل می کنند درباره ی عادات جن ها و اینکه خانم ها و آقایان جن، چه خصوصیاتی دارند و یکی از این دخترهای خوشگل و بامزه هم می گوید که: (( مگه ندیدی جنا اومدن جوجه ها رو بردن؟ )) که برایمان مسلم شود که بله، کار خود این جن هاست و البته قابل ذکر است که منظور او از   "جوجه ها"، سیخ های جوجه ی روی منقل است و نه جوجه ی واقعی. اما خب، کار به همین جا ختم نمی شود. موضوع این است که آنهایی که آمده اند این دخترها را بترسانند، همان پسرهای پلید پشت چراغ قرمز هستند و بعد می رسیم به اوج وحشت. جایی که قرار است قلبمان از جا کنده شود. جایی که پسر، حالا در قالب یک قاتل سریالی، در حالیکه چشم و چالش را بالا و پایین می دهد و قطرات آب، توسط عوامل صحنه روی پیشانی اش، چکانده شده، شروع می کند از عشق پاکش به دخترها حرف زدن و اینکه دخترها همه شان پلید هستند و معنی عشق را نمی دانند و ما تازه شستمان خبردار می شود که این بیچاره، چه مصیبتی از دست دخترها کشیده که حالا افتاده به این مسیر. در همان چند دقیقه ای که این قاتل بسیار بی رحم، نطق می کند و گریه ی ما را در  می آورد با شخصیتی روبرو می شویم که ریشه دار است و خیلی انگیزه های کلفت و قوی ای دارد که این کارها را می کند. البته کارگردان با زیرکی، نشانمان نمی دهد که چه کسی در آن بلبشو می آید و می کوبد توی سر این قاتل سریالی. یا حالا شاید هم یادش رفته که آن صحنه را در فیلم بگنجاند. بهرحال مهم اینجاست که نمی فهمیم چه کسی به این چیزهای بسیار بسیار ترسناک پایان می دهد. در نهایت هم که دو قاتل، توسط پلیس ها دستگیر می شوند و در صحنه ای با معنی و حرفه ای، جناب سروان در حالیکه قاتلین را می برد توی کلانتری، رو به دوربین     می گوید: (( فک کردین خیلی زرنگین؟ )) که البته با نوع بازی این بازیگر و نحوه ی ادای کلمات، این جمله ی کلیشه ای تبدیل می شود به زیباترین جمله ی فیلم.

 

یکی از بهترین جمله های فیلم: یکی از دخترهای خوشگل و بامزه: (( من یواش یواش دارم به این نتیجه می رسم که اینجا خبرایی یه. ))


                           

                           این پوستر فیلم است. آنهایی هم که در ماشین نشسته اند، همان دخترهای

                                    بانمک و قشنگ هستند که قرار است اتفاقاتی برایشان بیفتد تا قلب ما از جا 

                                    کنده شود  ...

ارزشگذاری فیلم: بی ارزش


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد