سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

Quills

نام فیلم: قلم پرها( Quills  )

بازیگران: جفری راشیوآکین فونیکسکیت وینسلت

نویسنده: داگ رایت ( نمایشنامه و فیلم نامه )

کارگردان: فیلیپ کافمن

 124 دقیقه؛ محصول آمریکا، انگلیس، آلمان؛ ژانر بیوگرافی، درام؛ سال 2000


                                                              هنرمند


خلاصه داستان: مارکی دوساد نویسنده رمان های شهوت انگیز که در تیمارستان زندانی شده، از طریق مادلین، خدمتکار آنجا، نوشته هایش را برای چاپ به خارج آسایشگاه می فرستد. کتاب که به دست امپراطور می افتد، خشم او و اصحاب کلیسا برانگیخته می شود. دکتر رویرکلارد از طرف امپراتور مامور می شود پیش پدر، رئیس آسایشگاه برود و از او بخواهد که مراقب دوساد باشد. پدر که از موضوع کتاب بی خبر بوده، قلم پرها و کاغذهای دوساد را از او می گیرد. ولی درز نوشته های او به بیرون همچنان ادامه پیدا می کند. هر چه محافظت از دوساد بیشتر و سخت تر می شود، او روش دیگری را برای نوشتن داستان ها پیدا می کند. پدر که عاشق مادلین است ولی نمی تواند بروز بدهد، فشار را روی دوساد باز هم بیشتر می کند ...

 

یادداشت: " قلم پرها " آنقدر جذاب است که آدم را میخکوب می کند. داستانش آنقدر پر و پیمان است که در نوشتاری کوتاه نمی گنجد. دوساد، پدر و دکتر رویرکلارد، سه قطب داستان را تشکیل می دهند. دکتر مخالف دوساد است ولی در خفا با دختری همسن و سال دخترش ازدواج می کند و نحوه آمیزشش با او، آنقدر حیوانی ست که شاید از بدترین داستان های دوساد هم بدتر باشد. پدر، اما چیزی ست بین دو قطب دیگر. او به اصرار رویرکلارد، هر بار چیزی از دوساد می گیرد تا مانع از نوشتن اش بشود، اما او عاشق مادلین است. به این ترتیب همه چیز همان هایی ست که دوساد در داستان هایش می آورده و همه با او مخالف می کردند. وقتی مادلین می میرد، پدر که در تب آمیزش با مادلین می سوزد، در خیال خود با او آمیزش می کند. دوساد از چیزهایی حرف می زند که انسان ها مشغولش هستند و در این بین، مذهب را به چالش می کشد. جواب او به پدر درباره ی اینکه پدر می گوید نوشته های او باعث مرگ مادلین شده، چنین است: (( فرض کن یکی از زندانی های با ارزش تو تصمیم گرفت روی آب راه بره و غرق بشه، میری انجیل رو محکوم می کنی؟ ! )) دیالوگی که آدم را میخکوب می کند و عجیب این است که رویرکلارد، در آخر داستان، خودش برای چاپ کتاب های دوساد اقدام می کند. رویارو کردن واقعیت های درونی آدم ها با خودشان، همیشه برای آنها سنگین بوده؛ برای رویرکلارد از همان ابتدای داستان و برای پدر از جایی که عشق به مادلین در وجودش زبانه می کشد، داستان های دوساد خلاف انسانیت و ارزش های اخلاقی دانسته می شود. این رو در رو کردن آنها با واقعیت های درونشان است که نمی پذیرند. فیلم در نگاهی دیگر درباره ی هنرمند و اثرش هم حرف می زند؛ هنرمند را هر چه محدودتر بکنی، بالاخره به شکلی خودش را بروز می دهد و محدودیت، اتفاقاً باعث خلاقیتش می شود ...


همان جمله ی محشر:    مارکی دوساد رو به پدر: فرض کن یکی از زندانی های با ارزش تو تصمیم گرفت روی آب راه بره و غرق بشه، میری انجیل رو محکوم می کنی؟


           

           هنرمند یا دیوانه؟!


ارزشگذاری فیلم: 

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه م شنبه 17 فروردین 1392 ساعت 00:49 http://joharnamak.blogfa.com/

5 ستاره؟ زیادی سخاوت نشان دادید. البته فیلم روان و خوش ساخت است و حسابی ادم را درگیر می کند ولی بعضی جزئیات زیادی نچسب است: چرا پدر در مورد بیماران روانی اینقدر راحت رفتار می کند و به آنها آزادی عمل می دهد در حالی که روانپزشک نیست؟ چطور کتابهای ساد ممنوع است اما نمایش غیراخلاقی نه و پدر به راحتی برگزاری نمایش رکیک را می پذیرد؟ چرا رویرکلارد پدر را به بهانه دیوانگی زندانی کرده؟ از چه می ترسد؟ پدر چه چیز را می تواند اثبات کند یا او را به چه متهم کند؟ بهتر نبود پریشانی پدر بهتر تصویر می شد مثلا با ترک تیمارستان و بازگشت پس از مثلا ده سال اقامت در دیر؟ چه دلیلی دارد ناگهان تیمارستان تبدیل شود به انتشارات آثار دو ساد؟ ممنوعیت با مرگ نویسنده تمام شده؟ هر جور حساب کنید پایانش زیادی سردستی و شعاری است.

من فیلم را خیلی وقتِ پیش دیدم ( خیلی خیلی قبل تر از زمانی که یادداشتش را در وبلاگ گذاشته ام ) در نتیجه احاطه ی کاملی به جزئیاتش ندارم. در دیدارِ مجددش، حتماً به این سئوالات دقت خواهم کرد. اما مطمئن هستم که لااقل برای چهار تا از سئوال های شما، جوابِ منطقی در خودِ فیلم وجود دارد! ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد