سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

[ ناصرالدین شاه: اگر نیت یک ساله دارید برنج بکارید ... ]

 ناصرالدین شاه (عزت الله انتظامی): اگر نیت یک ساله دارید برنج بکارید، اگر نیت ده ساله دارید درخت غرس کنید، اگر نیت صد ساله دارید آدم تربیت کنید. سینماتوگراف آدم تربیت می‌کند.

                                                 

"ناصر الدین شاه آکتور سینما"، محسن مخملباف

[ از کجا انقدر زنا رو خوب می شناسین؟ ... ]

یک زن: از کجا اِنقدر زنا رو خوب می شناسین؟

مِلوین یودال ( جک نیکلسون ): یه مَردو در نظر می گیرم، منطقشو حذف می کنم و صداقتشو.

 

"بهتر از این نمی شه"، جیمز. ال. بروکس

[ توی یه فیلم بد، طرف می گه ... ]

(( توی یه فیلم بد، طرف می گه: " سلام جک، امروز عصر می آم خونه ت چون می خوام پولی رو که ازم قرض گرفتی پس بگیرم" و توی یه فیلم خوب،  طرف می گه: "جک، دیروز کدوم جهنمی بودی؟!" ))

                     

دیوید ممت ( نمایشنامه نویس، فیلم نامه نویس  و کارگردان )

[ در سال دوم تحصیلی به خاطر اینکه ... ]

ـ در سال دوّم تحصیلی به خاطر اینکه سه بار پشت سر هم در یک مادّه شاگرد اوّل شده بودم، تنبیه شدم. به «شورای رفاقت» احضار شدم و از من خواستند که علت رفتارم را توضیح بدهم. گفتند بهتر است آرام بنشینم ... از من پرسیدند آیا خودم را از دیگر شاگردان قوی تر حس می کنم و من جواب دادم که چنین فکری نمی کنم، ولی این امر بدیهی ست زیرا نمراتم نشان می دهد که برتر از دیگران هستم. جواب من با واکنش بدی روبرو شد.برایم یک بار دیگر «مقررات همشهری گری» را شرح دادند: بشر در خدمت بشر. مالی که تقسیم نباشد، مال بدی ست. هر چه کمتر باشیم، کمتر می خندیم. احتیاج یک فرد، وظیفه ی فرد دیگر است. شادی تقسیم نشده، اندوهی ست بزک شده و غیره ... مرا برای یک سال از رفتن به کلاس محروم کردند، به اضافه ی ورزش اجباری روزانه و انجام تمام بازی های دسته جمعی. همان سال، ورزش های انفرادی نظیر شنا، دو، پرتاب وزنه، پرش ارتفاع، پرش طول، اسکی و ...، که رقابت را دامن می زدند، قدغن شد. در مقرراتِ بازی های گروهی نیز تغییراتی داده شد: منظور کردن یک گُل برای هر دسته ای که از دسته ی مقابل گُل می خورد. به این ترتیب همه ی مسابقات با نتیجه ی مساوی تمام می شد.

 

 رمان "میرا"  اثر کریستوفر فرانک

[ مارگو فریاد زد: (( آب دریا خنکه )) ... ]

مارگو فریاد زد: (( آب دریا خنکه )) و به میان موج ها دوید و با کفل های رقصان و آغوش باز جلو رفت و وقتی آب به عمق زانوانش رسید، چهار دست و پا در آن افتاد و همانطور غل غل در آب نفس می زد و تقلا می کرد و تا کمر میان کفِ امواج فرو رفته، به پیش رفت. آلبینوس هم شلپ شلپ کنان دنبالش کرد. مارگو که می خندید و آب دهان می پاشید و موهایش را از برابر چشم هایش کنار می زد، با او مواجه شد. آلبینوس کوشید در آب غوطه اش بدهد. بعد قوزک پایش را چسبید. مارگو لگد انداخت و جیغ کشید. زنی انگلیسی که بر صندلی راحتی زیر سایبانی بنفش لمیده بود و مجله می خواند، رو به شوهرش کرد و گفت: (( به اون مردِ آلمانی که با دخترش بازی می کند، نگاه کن. این قدر تنبل نباش ویلیام. بچه ها را بردار و ببر شنا. ))

                                       

رمان "خنده در تاریکی" اثر ولادیمیر ناباکوف

[ دکتر اشتوکمان: اکثریت هیچ وقت حق ندارد ... ]

دکتر اشتوکمان: اکثریت هیچ وقت حق ندارد. هرگز، هرگز! خوب شنیدید؟ این هم یکی از آن دروغ های اجتماعی ست که هر آدم آزاد و آزادیخواه که گفتار و کردارش آزاد است، باید بر ضد آن بجنگد و مبارزه نماید. ببینم، در هر مملکتی، اکثریت عبارت از چیست؟ آیا عبارت است از مردم فهمیده و خردمند یا گروه ابلهان و بی خردان؟ و من اطمینان دارم که یکدل و یکزبان می توان گفت که اکثریتِ مردم این کُره، نادان و سفیهند و بدیهی ست که تنها اکثریت را نمی توان دلیل قرار داد که حکومت اشخاص دانا و سنجیده و فهمیده با بی خردان و ابلهان باشد.

 

 نمایشنامه ی "دشمن ملت" اثر هنریک ایبسن

[ مارتا: اشتباه، حتی می تواند یکی از نتایج ... ]

مارتا: اشتباه، حتی می تواند یکی از نتایجِ خوبِ فکر کردن هم باشد. تازه، در هیچ جایی نوشته نشده که عجله کردن، حتماً نتایج بدی به همراه خواهد داشت.

                                     

رمان "دخمه" اثر ژوزه ساراماگو

[ عباس آقا: مرتیکه ی مزقونچی، تو گفتی می خوای ... ]

عباس آقا (عزت الله انتظامی) : مرتیکه ی مزقونچی، تو گفتی می‌خوای دو تا گلدون بذاری سرِ پشت بومت که با صفا بشه، نه اینکه ورداری سرتاسرِ سقف خونه‌ی مردمو اینجوری برینی بهش.

سعدی (حسین سرشار) : مگه چه عیبی داره ؟ دو تا سوراخ پیدا شده، خب می‌گیرمش. اما عوضش تو این سیستمِ من ...

عباس آقا : سیستمِ من، سیستمِ من، بشاش به این سیستم. 

                                                                             

"اجاره نشینها"، داریوش مهرجویی