ـ در سال دوّم تحصیلی به خاطر اینکه سه بار پشت سر هم در یک مادّه شاگرد اوّل شده بودم، تنبیه شدم. به «شورای رفاقت» احضار شدم و از من خواستند که علت رفتارم را توضیح بدهم. گفتند بهتر است آرام بنشینم ... از من پرسیدند آیا خودم را از دیگر شاگردان قوی تر حس می کنم و من جواب دادم که چنین فکری نمی کنم، ولی این امر بدیهی ست زیرا نمراتم نشان می دهد که برتر از دیگران هستم. جواب من با واکنش بدی روبرو شد.برایم یک بار دیگر «مقررات همشهری گری» را شرح دادند: بشر در خدمت بشر. مالی که تقسیم نباشد، مال بدی ست. هر چه کمتر باشیم، کمتر می خندیم. احتیاج یک فرد، وظیفه ی فرد دیگر است. شادی تقسیم نشده، اندوهی ست بزک شده و غیره ... مرا برای یک سال از رفتن به کلاس محروم کردند، به اضافه ی ورزش اجباری روزانه و انجام تمام بازی های دسته جمعی. همان سال، ورزش های انفرادی نظیر شنا، دو، پرتاب وزنه، پرش ارتفاع، پرش طول، اسکی و ...، که رقابت را دامن می زدند، قدغن شد. در مقررات بازی های گروهی نیز تغییراتی داده شد: منظور کردن یک گُل برای هر دسته ای که از دسته ی مقابل گُل می خورد. به این ترتیب همه ی مسابقات با نتیجه ی مساوی تمام می شد.
بخشی از رمان « میرا » اثر کریستوفر فرانک
ویلیام ( جانی دپ ):تو هنوز عینک منو داری؟
سرخپوست:نه من معاملش کردم. تو هنوز تنباکو داری؟
ویلیام:نه من معاملش کردم.
سرخپوست: با چی؟
ویلیام:نمی گم.
سرخپوست:دروغگو!
ویلیام:دزد!
"مَرد مُرده" ی جیم جارموش
بوریس ( وودی آلن ): اعدامم فردا ساعت 8 و نیم صبح بود، اما وکیلم با توجه به نفوذی که توی دستگاه قضایی داشت، رایزنیهای زیادی انجام داده بود و طفلکی زحمت زیادی کشیده بود تا اینکه نهایتاً موفق شد نیم ساعت تخفیف بگیره و قرار شد منو ساعت 9 صبح اعدام کنن.
"عشق و مرگِ" وودی آلن
(( اونا [ هالیوود ] رویا می فروشن. تو می گی:« این که فیلم افتضاحی بود. » اونا می گن:« اما هشت دلار دادی و رفتی اونو دیدی.» اونا به تو حقّه می زنن. میلیون ها دلار خرج می کنن که به همه بگن تام کروز بازیگر فوق العاده ای یه. جون هر کی دوس دارین، دست از سرمون بردارین، تام کروز کجا بازیگره آخه؟ اما در هر صورت اون بزرگترین ستاره ی دنیاست. چرا؟ با جنجال آفرینی. ))
نورمن جیسون
زن ( مهناز افشار ): خب به [ تلفن ] همرام زنگ می زدی.
شوهر مشکوک ( کامبیز دیرباز ): من چه می دونم همرات کی بود!
یوری اُرلُف ( نیکلاس کیج ): می دونین وارث دنیا کیه؟ ... فروشنده های اسلحه، چون بقیه مشغول کُشتن همدیگه ان.
"ارباب جنگِ" اندرو نیکول
ـ اکثر پسرا تا آخرش می رن. آدم هیچ وقت نمی فهمه که دختره واقعاً دلش می خواد نری یا بدجوری ترسیده یا فقط می گه تا اگرم رفتی و تا آخرشم رفتی، بیفته گردن تو، نه اون. بهرحال من همیشه نمی رفتم. مشکل اینه که زود دلم براشون می سوزه. منظورم اینه که خنگ و مشنگن. بعدِ یه مدت که باهاشون ور بری، قشنگ می بینی که مُخشونو از دست دادن. همه ی دخترا وقتی احساساتی می شن، بی عقلم می شن. نمی دونم. به من می گن نکُن، منم نمی کُنم. همیشه هم بعدش پشیمون می شم، بعدِ اینکه می رسونمشون. ولی دفه ی بعد بازم نمی کُنم.
قسمت دیگری از (( ناتور دشت )) سلینجر و شخصیت هولدن کالفیدِ عزیز
ـ از یه راه پله ی دیگه اومدم پایین و یه (( دهنِتو ... )) ی دیگه، روی دیوار دیدم. سعی کردم با دست پاکش کنم ولی این یکی رو با چاقویی چیزی روی دیوار کنده بودن. پاک نمی شد. به هر حال فایده ای هم نداشت. اگه یکی یه میلیون سالَم وقت داشته باشه نمی تونه حتی نصفِ (( دهنِتو ... )) های دنیا رو پاک کنه.
شخصیت جاودانه ی هولدن کالفیلد در رمان بزرگ (( ناتور دشت )) سلینجر