سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

Carlos

نام فیلم: کارلوس

بازیگران: ادگار رامیرز – الکساندر شیر – آلخاندرو آرویو

فیلم نامه: الیویه آسایاس – دن فرانک

کارگردان: الیویه آسایاس

330 دقیقه؛ محصول فرانسه و آلمان؛ سال 2010

 

پدرخوانده 

 

خلاصه ی داستان: بیست سال از زندگی ایلیچ رامیرز سانچز معروف به کارلوس، یکی از معروفترین تروریست های دنیا که در لوای آرمان های فلسطین و مقابله با امپریالیسم جهانی، دست به جنایت های گوناگونی زد ...

 

یادداشت: اینکه در بالا کارلوس را تروریست خواندم، خودش موضع گیری من را نسبت به چنین آدم هایی با چنین ایدئولوژی های خطرناکی روشن می کند. من تکلیفم با کارلوس مشخص است. آدمی باهوش و بااستعداد که در جهت به دست آوردن پول و قدرت و شهرت، در زیر پوشش حق پرستی ( واقعاً چه کلمه ی مسخره ای ست این کلمه. اصلاً حق چیست؟ چه کسی تعیینش می کند؟ باطل چیست؟ این را چه کسی تعیین می کند؟ )، انقلابی گری و حمایت از مظلومان، تاخت و تاراند. همانطور که دیگرانی مثل چه گوارا چنین کردند. همانطور که همه ی دولت های دنیا چنین می کنند. فیلم البته موضع خاصی نسبت به کارلوس نمی گیرد و او را همانطور که بوده، معرفی می کند. شخصیتی جذاب و قابل توجه که هم خصوصیات مثبت دارد و هم خصوصیات منفی. دقت کنید به صحنه ای که او در میان باغچه به دنبال دختر کوچکش می دود. هم یاد « پدرخوانده » و آن صحنه ی معروفش می افتیم و هم جنبه ی عاطفی کارلوس را می بینیم و البته از این دست صحنه ها در فیلم زیاد است تا تناقضات درونی این آدم نشان داده شود. هر چه به انتها نزدیک می شویم، ماجرا برای من کمی پیچیده می شود. اینکه چرا ناگهان همه ی دولت ها بر علیه کارلوس می شوند، اینکه چرا قدرتش هر روز کمتر می شود و از این دست سئوالات. سئوالاتی که البته نمی خواهم و دوست هم ندارم ازشان سردربیاورم چرا که به نظرم سیاست در هر جای دنیا امری ست بی ثمر و تاریخ مصرف دار و بیهوده که تنها برای سرگرمی مردم عادی بوجود آمده تا بالا دستی ها بتوانند از طریق آن حکومت کنند و نان خودشان را در بیاورند و مردم را به جان هم بیندازند. جذابترین قسمت داستان هم مربوط می شود به گروگانگیری اعضای اوپک که قدرت بازیگری و کارگردانی را می توانید در این صحنه های نفس گیر ببینید. تصور فیلم بدون حضور ادگار رامیرز در نقش کارلوس، غیر ممکن می نماید. 


 چگونه یک انسان به چنین جاهایی می رسد؟


ستاره ها: 


1.از دوستانی که قصد دارند از این یادداشت در سایت و یا وبلاگشان استفاده کنند تقاضا دارم نام این وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایند.

2.قسمت نظردهی می تواند محلی باشد برای بحث بیشتر درباره ی فیلم و به اشتراک گذاشتن نظرات مختلف در جهت یادگیری بهتر، درست فیلم دیدن و رسیدن به یک دیدگاه صحیح سینمایی.

What Lies Beneath

نام فیلم: آنچه در زیر نهفته است 

بازیگران: میشل فایفر – هریسون فورد

فیلم نامه: کلارک گِرِگ براساس داستانی از کلارک گِرِگ و سارا کِرنوچان

کارگردان: رابرت زمه کیس

130 دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال 2000

 

مروری بر یک فیلم

 

خلاصه ی داستان: کلیر اسپنسر و همسرش نورمن اسپنسر به تازگی دخترشان را راهی دانشگاه کرده اند و حالا خودشان به زندگی آرامی ادامه می دهند تا اینکه کلیر که انگار دچار توهم شده، احساس می کند روحی در خانه وجود دارد ...

 

یادداشت: فیلم را سال ها پیش دیده بودم و در دیدار مجددش همچنان آن پانزده دقیقه ی پایانی اش جذاب و نفس گیر است. ریتم صحنه ها و دکوپاژ زمه کیس، واقعاً چشم گیر و هیجان انگیز است که حتماً به کار علاقه مندان هنر کارگردانی خواهد آمد و کلاس آموزشی ای برایشان خواهد بود. البته به غیر از این، لطفاً به کارکرد عنصر آب در طول داستان هم دقت کنید.


   این عکس برای کسانی ست که فیلم را دیده اند و از پایانش اطلاع دارند!


ستاره ها: 


1.از دوستانی که قصد دارند از این یادداشت در سایت و یا وبلاگشان استفاده کنند تقاضا دارم نام این وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایند.

2.قسمت نظردهی می تواند محلی باشد برای بحث بیشتر درباره ی فیلم و به اشتراک گذاشتن نظرات مختلف در جهت یادگیری بهتر، درست فیلم دیدن و رسیدن به یک دیدگاه صحیح سینمایی.

Cries and Whispers / Viskningar och rop

نام فیلم: فریادها و نجواها

بازیگران: هریت آندرسون – لیو اولمان

نویسنده و کارگردان: اینگمار برگمان

91 دقیقه؛ محصول سوئد؛ سال 1972

 

امیدوارم کار به جایی نرسه که فکر کنم ساختنِ فیلمِ                                                             قابلِ فهم برای همه، مهمترین وظیفه ی یه فیلمسازه. 

                                                              اینگمار برگمان

 

نمادها و نشانه ها

 

خلاصه ی داستان: مرگ دردناک یک خواهر و روابط پیچیده ی دو خواهر دیگر با یکدیگر ...

 

یادداشت: بهرحال صحبت درباره ی کارگردانی ست که سینمای امروز به او مدیون است. پرچمدار سینمای مدرن و سازنده ی آثاری که بزرگترین فیلمسازان دنیا را تحت تاثیر خود قرار داد از پیتر گرین اوی تا تارکوفسکی و آنتونیونی و دیگران. کارگردانی که بیشتر از آنکه در پی تعریف داستان باشد، به دنبال به تصویر کشیدن دغدغه ها و پیچیدگی های درون انسان ها و بالطبع درون خود ست. هیچ لزومی نمی بیند تا حتماً تماشاگر را با خود همراه کند و خب در اینجا هم مانند « مُهر هفتم» یا « پرسونا» یا حتی «چشمه ی باکره »، همراهی کردن فیلم برای من کار سختی ست. برعکس چیزی که مثلاً در «سکوت» یا «شرم» اتفاق افتاد. در اینجا پرداختن به نمادها و تصاویر به شدت استلیزه و پیچیده ی برگمان مشکل است و البته چندان هم اصرار ندارم تا بخواهم این نمادها را دریافت کنم و اینکه پی ببرم بالاخره قضیه ی این سه خواهر چیست.


 قرمز و سفید ...


ستاره ها: 


1.از دوستانی که قصد دارند از این یادداشت در سایت و یا وبلاگشان استفاده کنند تقاضا دارم نام این وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایند.

2.قسمت نظردهی می تواند محلی باشد برای بحث بیشتر درباره ی فیلم و به اشتراک گذاشتن نظرات مختلف در جهت یادگیری بهتر، درست فیلم دیدن و رسیدن به یک دیدگاه صحیح سینمایی.

-----

بوریس ( وودی آلن ): اعدامم فردا ساعت 8 و نیم صبح بود، اما وکیلم با توجه به نفوذی که توی دستگاه قضایی داشت، رایزنی‌های زیادی انجام داده بود و طفلکی زحمت زیادی کشیده بود تا اینکه نهایتاً موفق شد نیم ساعت تخفیف بگیره و قرار شد منو ساعت 9 صبح اعدام کنن.

"عشق و مرگِ" وودی آلن

8MM

نام فیلم: هشت میلی متری

بازیگران: نیکلاس کیج – یوآکین فونیکس – پیتر استورمر

فیلم نامه: اندرو کوین واکر

کارگردان: جوئل شوماخر

123 دقیقه؛ محصول آمریکا، آلمان؛ سال 1999

 

هفت میلی متر

 

خلاصه ی داستان: تام ولس، کارآگاهی خصوصی ست که مامور می شود پرده از راز یک فیلم ترسناک بردارد. فیلمی که در آن دختری را جلوی دوربین تکه تکه می کنند ...

 

یادداشت: کوین واکر را با شاهکارش یعنی « هفت» به خوبی به یاد می آوریم. اما این کجا و آن کجا. «هشت میلی متری » جذاب است، گاهی نفس گیر است و بیننده را میخکوب خود می کند اما مشکلش از جایی نشات می گیرد که پایانش ربطی به شروعش ندارد. در پایان، مرد نقاب به چهره که قاتل دختر بوده، در حالی که نقابش را برمی دارد، رو به تام می گوید:(( انتظار چیو داشتی؟ یه غول؟! )) و بعد ادامه می دهد: (( اسم من جُرجه. احتمالاً اینو تا حالا فهمیدی. نمی تونی از فکرش بیرون بیای. هان؟ من هیچ جوابی برات ندارم. چیزی ندارم که بهت بگم تا شبا راحت تر بخوابی. من نه کتک خوردم، نه مورد تجاوز واقع شده بودم. مادرم منو آزار و اذیت نمی کرد. بابام هیچ وقت بهم تجاوز نکرد. من همینطوری اینجوری شدم. هیچ دلیل دیگه ای نداره. )) فیلم با دنیای صنعت فیلم های پورنو آغاز می شود. جستجوی تام برای یافتن سازنده های فیلم تکان دهنده ای که دیده، او را به تاریک ترین و مشمئزکننده ترین جنبه های این صنعت پرطرفدار می کشاند اما به پایان که نزدیک می شویم، تمرکز داستان تنها به سمت مرد نقاب به چهره می رود و او می شود آدم بده ی داستان که باید بمیرد با توجه به این نکته که این شخصیت کاملاً در سطح باقی می ماند و گذاشتن چنین دیالوگ هایی در دهانش هم نمی تواند چیزی به شخصیت او اضافه کند. همین عامل، باعث سطحی ماندن فیلم در باب مضمونش می شود. مونولوگ پایانی مرد نقاب دار رو به تام، قرار است این نکته را به ما منتقل کند که آدم ها حتی بی دلیل می توانند دست به کارهای ترسناکی بزنند و این یعنی همان آدم بده ی داستان که نویسنده، در آغاز کار هیچ قراردادی برای نشان دادن او نمی بندد. از طرف دیگر، با دیالوگی که دوست تام در میانه ی این راه خطرناک به او می گوید مبنی بر اینکه: (( شیطون داره تو رو عوض می کنه. ))، قرار است ما را به این سمت ببرد که تام در آخر، خودش تبدیل می شود به کسی که دست به کشتن خواهد زد. اما به خاطر شخصیت پردازی نه چندان قوی، داستان اصلاً وارد این وادی نمی شود. اینگونه، جز داستانی هیجان انگیز و گاه نفس گیر، چیز دیگری دست مخاطب را نمی گیرد.

 

از میان دیالوگ ها: مکس به تام: (( می خوام بگم، قبل از اینکه بدونی، توش هستی ... تا خِر خِره. )) 

     تام، فیلم را می بیند و تا خِر خِره غرق می شود ...


ستاره ها: 


1.از دوستانی که قصد دارند از این یادداشت در سایت و یا وبلاگشان استفاده کنند تقاضا دارم نام این وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایند.

2.قسمت نظردهی می تواند محلی باشد برای بحث بیشتر درباره ی فیلم و به اشتراک گذاشتن نظرات مختلف در جهت یادگیری بهتر، درست فیلم دیدن و رسیدن به یک دیدگاه صحیح سینمایی.

-----

(( اونا [ هالیوود ] رویا می فروشن. تو می گی:« این که فیلم افتضاحی بود. » اونا می گن:« اما هشت دلار دادی و رفتی اونو دیدی.» اونا به تو حقّه می زنن. میلیون ها دلار خرج می کنن که به همه بگن تام کروز بازیگر فوق العاده ای یه. جون هر کی دوس دارین، دست از سرمون بردارین، تام کروز کجا بازیگره آخه؟ اما در هر صورت اون بزرگترین ستاره ی دنیاست. چرا؟ با جنجال آفرینی. ))

                                                                                                          نورمن جیسون


Carjacked

نام فیلم: ماشین دزدی

بازیگران: ماریا بلو – استفن دورف

فیلم نامه: شری کامپتن – مایکل کامپتن

کارگردان: جان بُنیتو

89 دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال 2011

 

بِران

 

خلاصه ی داستان: به شکلی کاملاً اتفاقی، روی، مردی که بانکی را زده و در حال فرار است، در ماشین لورین و پسر کوچکش، چد، سر در می آورد. درخواست او از لورین این است که او را به جایی برسانند و در طی این مدت، مانند یک خانواده رفتار کنند تا کسی به او مشکوک نشود ...

 

یادداشت: با توجه به اینکه اکثر صحنه ها در ماشینِ در حال حرکت می گذرد و تنها دو بازیگر اصلی دارد، فیلم، خیلی خوب و جذاب جلو می رود و لحظاتی دارد که باعث می شود تماشاگر خسته نشود و داستان را دنبال کند. البته این هیجان و جذابیت گاهی همان خصوصیات هالیوودی را می یابد و منطق اثر کمی لنگ می زند. مثل برخورد لورین و روی برای دومین بار در حالیکه روی دارد یک خانواده ی دیگر را به زور به سمت ماشینشان می برد و ما می مانیم چرا باید در روز روشن، چنین کار تابلویی بکند؟ چرا خودش نمی رود و مثل بچه ی آدم سوار ماشین نمی شود تا اینهمه جلب توجه نکند؟ و البته مثلاً قسمت هایی که ماشین لورین چپه می شود و ده بار چرخ می خورد و آتش می گیرد و باز هم لورین صحیح و سالم از آن بیرون می آید و یا جایی که لورین با ماشین، با قدرتی زیاد به روی می کوبد و اما او باز هم جان سالم از این ضربه بیرون می برد، دیگر زیادی غیرمنطقی ست. در این قسمت ها، سازندگان به نفع جذابیت کاذب کار، کوتاه می آیند.  

 

از میان دیالوگ ها: روی: (( آروم و خوب ... فقط برون. ))



    لورین دست به کار می شود ...


ستاره ها: 


1.از دوستانی که قصد دارند از این یادداشت در سایت و یا وبلاگشان استفاده کنند تقاضا دارم نام این وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایند.

2.قسمت نظردهی می تواند محلی باشد برای بحث بیشتر درباره ی فیلم و به اشتراک گذاشتن نظرات مختلف در جهت یادگیری بهتر، درست فیلم دیدن و رسیدن به یک دیدگاه صحیح سینمایی.

-----

زن ( مهناز افشار ): خب به [ تلفن ] همرام زنگ می زدی.

شوهر مشکوک ( کامبیز دیرباز ): من چه می دونم همرات کی بود!

"انعکاس" رضا کریمی