نقل است یک بار که شون کانری به خاطر سرعت زیاد، جریمه می شود، وقتی چشمش می افتد به اسم روی سینه ی افسر مربوطه، می بیند نوشته شده:
گروهبان جیمز باند!
لوئیز: قراره بچه دار بشیم. این هدیه ی کریسمس منه به تو.
ویرجیل: بابا من فقط یه کراوات لازم
داشتم.
((کارگردان نباید بگذارد که دیگران حس شک و تردید یا حس ناامیدی را در او مشاهده کنند. او باید در یک محیط طوفانیِ آکنده از ناپایداری و بی ثباتی، مرکز آرامش باشد((.
((بهترین موقعیت این است که مردم کمی از شما خوششان بیاید و کمی هم بدشان. این وضعیت مورد اعتمادتری برای یک هنرمند است. چرا باید انتظار داشته باشد که همه از او خوششان بیاید؟ در نهایت فکر کردم اگر همه از او خوششان بیاید، حرف هایی که به عنوان یک هنرمند می زند، نباید خیلی هم قابل اعتماد باشد((.
((یک کارگردان جوان، در حال آماده شدن برای ساختن اولین فیلمش از ویلیام وایلر کهنه کار تقاضای راهنمایی کرد. وایلر به او گفت: "در مقابل وسوسه ی خوش رفتار بودن و نیک طبعی مقاومت کن((."
((هنگامی که خود را عادت می دهید جلوی بروز عواطفتان را بگیرید به جایی می رسید که دیگر واقعاً نمی توانید چیزی حس کنید. اگر کسی که در زمینه های هنری فعالیت می کند به جایی برسد که دیگر نتواند چیزی را عمیقاً حس کند، دیگر براساس تخصص فنی کار می کند و نه عواطفش. او دیگر یک هنرمند نیست بلکه به یک تکنیسین تبدیل شده است. نابودی استعداد در یک هنرمند، شخص او را نابود می کند. چنین افرادی از هم گسیخته می شوند و سلامتی شان به کلی از بین می رود. ))
بخش هایی از کتاب "الیا کازان: یک زندگی" نوشته ی الیا کازان
(( اگه صبح می ری سر صحنه ولی هیجان نداری و از چیزی لذت نمی بری، پس اونجا چه غلطی می کنی؟ ))
پل نیومن
(( من هیچ وقت نگفتم برای مردم فیلم نمی سازم. منظورم این بود که بهترین روش احترام به تماشاگر لزوماً اقتدا به ذائقه و خواست اونا نیست. ))
نانی مورتی