نام فیلم: دلیر
بازیگران: الکس کندریک ـ کن بول ـ کوین داونز و ...
فیلم نامه نویسان: استفن کندریک ـ الکس کندریک
کارگردان: الکس کندریک
129 دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال 2011
پدرای خوب کجا می رن؟!*
خلاصه ی داستان: ماجرای چهار پلیس خانواده دوست که سعی می کنند چه در کار و چه در زندگی فقط خوب باشند، خوب و خیلی خوب!
یادداشت: یعنی می خواهم بگویم این فیلم دستِ هر چه فیلم سینمای دینی و اعتقادی خودمان را از پشت بسته است! باور بفرمایید در سینمای خودمان هم، چنین سفت و سخت، مردانی را ندیده بودم که چپ و راست به فکر خانواده شان باشند، آنطور غلو شده عاشق بچه هایشان باشند، به کلیسا و خدا و این حرف ها، گیر بدهند و هی از عشق به پروردگارشان دادِ سخن بدهند. واقعاً جالب است. فیلم آنقدر به سمت اخلاقی شدن رفته که از شدت اخلاقیات، مسخره از آب در آمده و همه چیز در آن رنگ و بوی سریال های آبکی و خرافات گونه را گرفته؛ از آن سریال هایی که در آن، یک نفر کار خوب می کند و همان لحظه، نتیجه اش را می بیند. مثلاً دقت کنید به جایی که خاویر، آن کارگر مکزیکی، آن مرد خانواده دوست و عاشق زن و بچه، آن مرد زحمت کش و عرق ریز، از کار اخراج شده و خسته و درمانده در کوچه ها پرسه می زند. ناگهان یکی از پلیس های داستان از داخل حیاط خانه اش او را صدا می کند و با روزی 150 دلار ( ! ) به کار فرا می خواندش و خاویر هم هاج و واج، می پذیرد اما بعداً ما و خاویر متوجه می شویم که آن روز از قضا ( ! ) پلیس داستان، منتظر کارگر دیگری بوده که نام او هم خاویر است! اینگونه منطق های کارتونی، در جای جای فیلم وول می خورند و داستان، تنها تبدیل شده به یک سری تصاویر مبتدیانه و ضعیف، از چند تا پلیس که این پلیس بودنشان، البته هیچ تأثیر و کارکردی در فیلم ندارد و صرفاً یک شغلی ست که این آدم ها دارند تا وقت بگذرد. مثلاً اگر اینها نجار هم بودند، تفاوتی ایجاد نمی شد. تأکید بیش از اندازه و بسیار زیاد بروی این موضوعات که: "پدرها باید به فکر فرزندانشان باشند" یا "پدرها باید به خانواده تعهد داشته باشند" یا "پدرها باید بچه هایشان را به کلیسا ببرند و آن ها را عاشق پروردگارشان کنند" و از آنطرف، نبودِ یک داستان منسجم و جذاب، لحنی شعاری و غلو شده به کار داده و البته همه چیز را سطحی کرده. از در کنار هم قرار دادن چنین فیلم اخلاقی ای که در تحکیم روابط خانواده و روی آوردن به دین تلاش می کند، آنهم در حالیکه در آمریکا و در سیستم سینمایی آنجا ساخته شده، با مثلاً یک فیلم تین ایجری مثل "خیابان جامپ شماره 21" که چون به تازگی دیدمش، بیشتر در ذهنم مانده که پر است از مسائل جنسی و حرف های آنچنانی و شوخی های شدیداً زننده، به نکته ی جالبی می رسم؛ درباره ی کیفیت ها حرف نمی زنم. درباره ی تنوع موضوع و آزادی حرف می زنم. هنر یعنی همین. یعنی خلق کردن و خلق کردن. سینما هنر محدودیت برداری نیست. همچون دیگر هنرها. باید ساخت تا بتوان تجربه کرد، نتیجه گرفت و فضاهای متفاوتی بوجود آورد. نکته ای که متأسفانه در فضای مریض سینمای ما، امکانش نیست. لازم است بگویم چرا؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*از دیالوگ های فیلم
یکی از آن پدرهایی که تهِ خوبی ست!!!
ستاره ها:
سلام
یه سوال:این همه فیلم را از کجامیاری.اگه میخری ادرس سایت را بده ما هم بخریم
یه خواهش:پروفایلت را فعال کن یا اگه نمیشه چند خط در باره خودت واسم بنویس،تو وبلاگم برام بنویس
دو دارم کمی بشناسمت
واقعا خیلی برام جالبه که شما اینقدر پرکاری و در عین حال خوب مینویسی؟چطور میتونی اینقدر هم پرکار باشی و هم خوب بنویسی
مسیله چند خط در باره خودت یادت نره
منظورم سن وتحصیل و شغل و فیلهای مورد علاقته
ممنون.بای