نام فیلم: بهشت می تواند منتظر بماند
بازیگران: جین تیرنی – دان آمچ
نویسندگان: سامسون رافائلسون ( فیلم نامه ) – لزلی بوشفکت ( نمایشنامه )
کارگردان: ارنست لوبیچ
112 دقیقه؛ محصول آمریکا؛ ژانر کمدی، درام، فانتزی؛ سال 1943
مرگ آقای ون کلو
خلاصه ی داستان: هنری ون کلو بعد از مرگش در برزخ حاضر می شود تا جوابگوی چند پرسش باشد و معلوم شود جای او در بهشت است یا در جهنم. او شروع می کند به تعریف کردن داستان زندگی اش. زندگی ای که با عشق به زن ها آغاز شد و خاتمه یافت ...
یادداشت: واقعیتش این است که فیلم آدم را سردرگم می کند. تکلیف خودمان را در قبال هنری نمی دانیم. واضح نیست بالاخره هنری یک مرد چشم چران و هوسباز است یا نه. ظاهراً داستان، بنا را بر این گذاشته که اینگونه است و انگار خودِ هنری هم وقتی دارد داستان زندگی اش را تعریف می کند، تا حدودی بر این امر صحه می گذارد اما علناً چیزی از چشم چرانی و هوسبازی هنری نمی بینیم. اما باز هم فیلم اصرار دارد که به ما بقبولاند هنری هوسباز است. البته چند چشمه از کارهای او را می بینیم مثل اینکه در سن شصت سالگی و بعد از مرگ همسرش، همچنان دنبال دخترهای جوان است اما بهرحال شخصیت او و در نهایت حرف اصلی فیلم بین دیالوگ های فراوان اثر گم می شود. در پایان هم تصمیم می گیرند او را بفرستند به بهشت. معلوم نیست روی چه حسابی چنین تصمیمی گرفته می شود. یعنی هنری هوسباز نیست؟! اگر نیست پس چرا همسرش قصد دارد به خاطر فاکتور خرید جواهراتی که هیچ وقت به او هدیه داده نشده، از او طلاق بگیرد؟ اگر هست، پس چرا به بهشت می رود؟ فیلم سردرگم و نامفهوم است.
(( سه شنبه، دقیق بگم، من ساعت نه و سی و شیش دقیقه ی شب، مُردم. ))
ستاره ها:
یک تقاضای دوستانه: از
دوستان عزیزی که قصد دارند از این یادداشت در سایت و یا وبلاگشان استفاده کنند
تقاضا دارم نام این وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایند.