سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

Source Code

نام فیلم: کد منبع

بازیگران: جیک جیلنهال ـ میشل موناگان ـ ورا فارمیگا و ...

فیلم نامه: بن ریپلی

کارگردان: دانکن جونز

93 دقیقه؛ محصول آمریکا؛ سال 2011

 

تنها یک بار زندگی می کنیم ...

 

خلاصه ی داستان: سروان کالتر، گرچه در آخرین مأموریتش، عملاً مُرده اما هنوز قسمتی از مغزش کار می کند. رؤسای او، تصمیم می گیرند توسط تکنولوژی پیشرفته ای به نام کد منبع، او را در قالب انسانی دیگر، به یک قطار بمب گذاری شده که قبلاً منفجر شده، بفرستند تا او بمب گذار را شناسایی کند تا بدین شکل از عملیات تروریستی دیگری که همان بمب گذار، در واقعیت و زمان حال، تدارک دیده، جلوگیری نمایند ...

 

یادداشت: فیلم می گوید: آقایان! خانم ها! لطفاً قدر موقعیت ها را بدانید. قدر دقایقتان را بدانید. هر لحظه می تواند تجربه ای جدید باشد. به نظرم دیگر بهتر از این نمی شد چنین مضمونی را در یک چارچوب داستانی تنید و به نتیجه رساند. دانکن جونز که ظاهراً فیلم اولش "ماه"، فیلمی کالت و مهم محسوب می شود، در اینجا نشان می دهد که بسیار خوش قریحه و باهوش است. البته طبیعتاً فیلم نامه نویس، در صدر هرم این فیلم قرار می گیرد. داستانی نو و جذاب همراه با پیچ و خم هایی مناسب و نفس گیر، "کد منبع" را تبدیل کرده به اثری دیدنی و فوق العاده که حتی می شود چند بار دیگر هم نگاهش کرد. فیلم به خوبی، قلب داستان، یعنی همان جملات اولِ این نوشته را به موازات داستانِ هیجان انگیز خود، گسترش می دهد و اینگونه، چه در سطح و چه در عمق، توازن فوق العاده ای برقرار می کند تا به نتیجه ی نهایی برسد. تاکنون قهرمان های زیادی را در فیلم ها دیده بودیم که یک تنه، صدها آدم را از مرگ نجات می دهند اما حالا چیز متفاوتی می بینیم. اینبار یک انسان مُرده است که به قهرمان تبدیل می شود و فیلم دو لحظه ی غم انگیز دارد، یکی آنجا که ما به همراه کالتر متوجه می شویم او در واقع، در جنگ کُشته شده و اصولاً واقعی نیست و قسمت غم انگیزتر، جایی ست که  با یک کات ناگهانی، متوجه می شویم، کسانی که هدایت این پروژه را به عهده دارند و کالتر را رهبری می کنند، کلمات او را نه مانند ما که صدایش را می شنویم، بلکه در واقع به شکل حروفی که روی مونیتور ظاهر می شود، می خوانند. اینجاست که به اوج تنهایی و وضعیت رقت بار کالتر پی می بریم. انسانی که دوست دارد زندگی کند اما دستش از همه جا کوتاه است. شاه بیت ایده های متنوع داستان هم، استفاده از آن کمدین مسافر قطار است که در انتها با شرط بندی عامدانه ی کالتر، قرار می شود تمام مسافران قطار را بخنداند تا بدین شکل، فیلم، تصویر فیکس شده ی چهره ی خندان آدم هایی را نشانمان دهد که گرچه تا چند لحظه ی دیگر، اثری از آن ها نخواهد بود اما دارند می خندند و لذت می برند.


 (( اگه فقط یه دقیقه از زندگیت باقی مونده باشه، چه کار می کنی؟ ))


ستاره ها:  

نظرات 1 + ارسال نظر
جیحون یکشنبه 18 تیر 1391 ساعت 18:08

فیلم خیلی خوبی بود ولی داستان دخالت در زمان گذشته ، متوقف کردن عملیات بمب گذاری، در حین انجام ماموریت عاشق شدن به شخصیتی که در واقع مرده، اینکه "کار از کار گذشته" و در آخر "نه نگذشته"، داستانی ست که در "دجا وو" با بازی دنزل واشنگتون دیده بودیم. همون مسئله "کرم خوردگی در زمان" انیشتین.
تنها فرق موجود داستان هشت دقیقۀ پایان زندگی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد