سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

سینمای خانگی من

درباره ی فیلم ها و همه ی رویاهای سینمایی

اسب حیوان نجیبی است

نام فیلم : اسب حیوان نجیبی است

بازیگران: رضا عطاران – حبیب رضایی – پارسا پیروزفر

نویسنده و کارگردان: عبدالرضا کاهانی

90 دقیقه؛ محصول ایران؛ سال 1389

 

... کبوتر زیباست و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟*

 

خلاصه ی داستان: رشوه گیری مامور نیروی انتظامی از اهالی یک محل که باعث می شود، چندین نفر در یک شب، گرد هم بیایند و مشکلاتشان را با هم قسمت کنند ...

 

یادداشت: این فیلم اگر در کارنامه ی کاهانی، قدمی به پیش نباشد، قدمی به پس هم محسوب نمی شود. نسبت به کارهای قبلی اش، خوبی هایی دارد و بدی هایی. یکی از بارزترین خوبی هایش را باید گذاشت به حساب نمای پایانی و دیالوگ جالب رضا عطاران که در قیاسی مع الفارق، آدم را یاد دیالوگ شاهکارِ پایانی «آپارتمانِ» بیلی وایلدر بزرگ می اندازد. این جمله ی پایانی که دقیقاً بعدش تیتراژ نوشته می شود، اگرچه شاید نکته ی خاصی نداشته باشد اما همین «نداشتن نکته ی خاص» باعث شده بامزه به نظر برسد، مانند اسم فیلم که البته به زور سعی شده بود دلیلی برایش در متن داستان بگنجانند که موفقیت آمیز نبود. همچنان که این اسم می توانست بهترین اسمی باشد که برای این فیلم انتخاب شده، آن پایان هم، بهترین پایانی می توانست باشد که برای چنین فیلم هجوگونه ای در نظر گرفته شده است. داستان، در فضایی ابسوردگونه و هجوآمیز ( و اگر بخواهیم این دو کلمه را با هم قاطی کنیم و مابه ازای فارسی اش را بیاوریم که هم ساده باشد و هم روان، می شود آن را فضایی جفنگ گونه ترجمه کرد ) به اوضاع و احوال بی ریخت مردم این دور و زمانه می پردازد که با دیالوگ هایی کار شده و خوب، روایت می شود. دیالوگ هایی که دومین نکته ی مثبت فیلم هستند و کاملاً دوپهلو و بامنظور در دهان آدم های داستان گنجانده شده اند. برای مثال بازی کلامی فراوان شخصیت ها با دو فعل «دادن» و «کردن»، هر بیننده ی ناآگاهی را از قصد پشت پرده ی نویسنده آگاه خواهد کرد. اما این نکات کافی نیستند تا ما به آدم ها نزدیک بشویم و یا درکشان کنیم و یا به نقد اجتماع و آدم هایش برسیم. مشکل اینجاست که هیچ کدام از تکه داستان های روایت شده، آنقدرها جذاب و بکر نیستند که بیننده را مشتاق نگه دارند و اتفاقاً از جایی به بعد ناگهان بیننده احساس می کند، همه چیز تکراری شده است و علناً داستانی وجود ندارد تا او بخواهد دنبالش کند. اینگونه است که روایت، رو به خسته کننده شدن می رود و نکته ی خاصی برای بیننده باقی نمی گذارد جز مشکلات تکراری و سطحی یک سری آدم که معلوم نیست چه می کنند و چه می گویند و چرا اینقدر سرگردانند.

ــــــــــــــــــــــــ

*از سهراب سپهری



بهترین بازی های فیلم متعلق است به رضا عطاران و مهران احمدی. عطاران از آن قالب تکراری اش فاصله گرفته و احمدی  نقشی متفاوت و کمتر تجربه شده را به نمایش گذاشته است.


ستاره ها: 


از دوستانی که قصد دارند از این یادداشت در سایت و یا وبلاگشان استفاده کنند تقاضا دارم نام این وبلاگ را به عنوان منبع ذکر نمایند.

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 21 آذر 1390 ساعت 22:30

داستان جور دگر آغاز شد
نگیریم به خود اگر بحثی شد ز دنیایی دگر در آخر
که همش بابت کاغذهای کلان است که در ساعت رندی می آیند بالا
که سرای رندان فریب خورده همین خانه سرد است که در کاهگلی اسطورست
من در اینور رود میمانم
به دنبال سکوتی روم از رود به دور
در آنجا تپش است، در آنجا رود است
در آنجا سخن از حذف تمدن به میان است هنوز
و ندانم که از این پرسش و پاسخ به کجا خواهد رفت
و چرا در کتب آن مردک، پریان زن هستند

؟!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد